موضوع کتاب: ادبیات ملل، داستان های خارجی، رمان خارجی
تاثیر بالزاک بر داستایفسکی عمیق و دیرپا بود. بی اغراق می توان گفت که داستایفسکی بدون این تاثیرگذاری شاید نمی توانست استعداد خلاقانه اش را به مجرایی که ما می شناسیم هدایت کند. داستایفسکی هنگام ترجمه اوژنی گرانده بود که به فکر نوشتن رمانی با همان حجم افتاد. وی در سپتامبر 1844 به برادرش میخائیل چنین نوشت: دارم رمانی به اندازه اوژنی گرانده را به پایان می برم. اثر بکری است. فعلا مشغول بازنویسی اش هستم. شاید چهارصد روبل بدهند. من تمام امیدم را به آن بسته ام.
در بعضی از شهرهای درجه دو، خانه هایی هست که با دیدن آن ها، غم وجود آدم را می گیرد، درست مثل غمی که با دیدن صومعه های تاریک و دلگیر، بوته زارهای بی روح یا خرابه ها به دل آدم می نشیند. شاید بتوان در این خانه ها سکوت صومعه ها و خشکی بوته زارها را حس کرد و شاید هم در آن ها استخوان های مرده ها قرار داشته باشند. حیات و حرکت در چنین جاهایی چنان دچار سکون است که اگر غریبه ای ناگهان در آن جا با نگاه بی فروغ و سرد آدمی بی حرکت رو به رو نشود، آدمی که با شنیدن صدای پایی غیرعادی، با چهره ی راهب مانندش با دقت از پنجره به بیرون نگاه می کند، شاید فکر کند که آن خانه ها خالی هستند.
موضوع کتاب: ادبیات ملل، داستان های خارجی، رمان خارجی
تاثیر بالزاک بر داستایفسکی عمیق و دیرپا بود. بی اغراق می توان گفت که داستایفسکی بدون این تاثیرگذاری شاید نمی توانست استعداد خلاقانه اش را به مجرایی که ما می شناسیم هدایت کند. داستایفسکی هنگام ترجمه اوژنی گرانده بود که به فکر نوشتن رمانی با همان حجم افتاد. وی در سپتامبر 1844 به برادرش میخائیل چنین نوشت: دارم رمانی به اندازه اوژنی گرانده را به پایان می برم. اثر بکری است. فعلا مشغول بازنویسی اش هستم. شاید چهارصد روبل بدهند. من تمام امیدم را به آن بسته ام.
در بعضی از شهرهای درجه دو، خانه هایی هست که با دیدن آن ها، غم وجود آدم را می گیرد، درست مثل غمی که با دیدن صومعه های تاریک و دلگیر، بوته زارهای بی روح یا خرابه ها به دل آدم می نشیند. شاید بتوان در این خانه ها سکوت صومعه ها و خشکی بوته زارها را حس کرد و شاید هم در آن ها استخوان های مرده ها قرار داشته باشند. حیات و حرکت در چنین جاهایی چنان دچار سکون است که اگر غریبه ای ناگهان در آن جا با نگاه بی فروغ و سرد آدمی بی حرکت رو به رو نشود، آدمی که با شنیدن صدای پایی غیرعادی، با چهره ی راهب مانندش با دقت از پنجره به بیرون نگاه می کند، شاید فکر کند که آن خانه ها خالی هستند.