کتاب الینور آلیفنت کاملا خوب است نوشته گیل هانیمن ترجمه آرتمیس مسعودی توسط انتشارات آموت به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان
نویسنده در این كتاب به نقل داستانی غم آلود و درعین حال طنز و مملو از امید از دختری تنها به نام الینور آلیفنت می پردازد. او در یك شركت به عنوان كارمند اداری مشغول كار است و از زندگی موفق و مهارت اجتماعی بالایی برخوردار نیست. ورود ریموند به شركت به عنوان نقطه ی عطفی در زندگی او به حساب می آید، اتفاقی كه سرنوشت دختر را دستخوش تغییرات بسیاری می كند.
سعی می كردم طوری از اداره خارج شوم كه نیازی نباشد هنگام بیرون آمدن با كسی صحبت كنم. همیشه سوالات زیادی مطرح می شد. امشب چه كاره ای؟ تعطیلات آخر هفته برنامه ای داری؟ برای تعطیلات هنوز جایی رزرو نكردی؟ اصلا نمی دانستم چرا دیگران همیشه تا این حد به برنامه های من علاقه مند هستند. به خوبی برنامه كرده بودم و داشتم ساكم را ماهرانه از در بیرون می بردم كه متوجه شدم كسی در را از باز كرد و برایم نگه داشت. برگشتم.
وقتی بند دستكش هایم را از آستینم بیرون می آوردم، مرد صبورانه لبخند می زد. گفت: «خوبی، الینور؟» با وجود آن كه در این هوا دستكش نیاز نبود، آن هارا می آوردم كه اگر به خاطر تغییر فصل نیاز شد، همراهم باشد. گفتم: «بله.» بعد رعایت ادب را به یاد آوردم و زیر لب گفتم: «ممنونم ریموند.»
کتاب الینور آلیفنت کاملا خوب است نوشته گیل هانیمن ترجمه آرتمیس مسعودی توسط انتشارات آموت به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان
نویسنده در این كتاب به نقل داستانی غم آلود و درعین حال طنز و مملو از امید از دختری تنها به نام الینور آلیفنت می پردازد. او در یك شركت به عنوان كارمند اداری مشغول كار است و از زندگی موفق و مهارت اجتماعی بالایی برخوردار نیست. ورود ریموند به شركت به عنوان نقطه ی عطفی در زندگی او به حساب می آید، اتفاقی كه سرنوشت دختر را دستخوش تغییرات بسیاری می كند.
سعی می كردم طوری از اداره خارج شوم كه نیازی نباشد هنگام بیرون آمدن با كسی صحبت كنم. همیشه سوالات زیادی مطرح می شد. امشب چه كاره ای؟ تعطیلات آخر هفته برنامه ای داری؟ برای تعطیلات هنوز جایی رزرو نكردی؟ اصلا نمی دانستم چرا دیگران همیشه تا این حد به برنامه های من علاقه مند هستند. به خوبی برنامه كرده بودم و داشتم ساكم را ماهرانه از در بیرون می بردم كه متوجه شدم كسی در را از باز كرد و برایم نگه داشت. برگشتم.
وقتی بند دستكش هایم را از آستینم بیرون می آوردم، مرد صبورانه لبخند می زد. گفت: «خوبی، الینور؟» با وجود آن كه در این هوا دستكش نیاز نبود، آن هارا می آوردم كه اگر به خاطر تغییر فصل نیاز شد، همراهم باشد. گفتم: «بله.» بعد رعایت ادب را به یاد آوردم و زیر لب گفتم: «ممنونم ریموند.»