کتاب افق نوشته پاتریک مودیانو ترجمه حسین سلیمانی نژاد توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی
پاتریک مودیانو در این اثر که شرحی موجز و اسرارآمیز از بیست و یک سال اول زندگی اش است، توصیف می کند که چگونه در سال 1959 و در سن 14سالگی، همزمان با اجرای مادرش در تئاتر فونتن، شروع به گشت وگذار و کاوش در محله ی پیگال واقع در پاریس کرد. فضای سنگین و مالیخولیایی محله های قدیمی کارگرنشین-کافه ها، گاراژها، هتل های متروکه، باشگاه های شبانه ی مخروبه و هزارتوی رویاگونه ی بلوارها، خیابان ها، میدان ها و ایستگاه های مترو-در آثار مودیانو با پژواک هایی از دوران کودکی سخت و پرمشکل او به مخاطب معرفی می شوند. در رمان افق، شخصیت های پررمز و راز و اغلب خبیثی وارد داستان شده و بدون دلیل مشخصی از روایت داستان، ناپدید می شوند. مودیانو در رمان رمان افق، پاریسی را به تصویر کشیده که یادآور حال و هوای فیلم هایی چون «زیر بام های پاریس» اثر مارسل کارنه است.
در دیفن باکستراسه جلو می رفت. رگبار شروع شد، رگباری تابستانی که با راه رفتن او و پناه گرفتنش زیر درخت ها، کم و کمتر می شد. مدت ها فکر کرده بود مارگارت مرده است. دلیلی وجود ندارد، نه، دلیلی وجود ندارد. حتی در سال تولد هر دو ما، وقتی این شهر از بالا شبیه تل آوار بود، یاس ها ته باغ ها و بین ویرانه ها گل می دادند. و مدام در این باره از خودش سوال هایی می کرد و هیچ وقت به جوابی نمی رسید. شاید این جزئیات تا ابد برایش معما باقی می ماندند. برای همین شروع کرد به تهیه ی یک فهرست و البته یافتن سرنخ ها: چیزهایی مثل یک تاریخ، یک جای خاص، یا اسمی که طرز نوشتنش یاد نبود... حدود ساعت هفت شب در خیابان اپرا قدم می زد. آیا وقت مناسبی برای قدم زدن در این محله ی نزدیک به گران بلوار و بازار بورس بود؟ برخورد اول بین دو نفر مثل زخمی سطحی است که هر دو احساسش می کنند و چرت تنهایی شان را پاره می کند
کتاب افق نوشته پاتریک مودیانو ترجمه حسین سلیمانی نژاد توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی
پاتریک مودیانو در این اثر که شرحی موجز و اسرارآمیز از بیست و یک سال اول زندگی اش است، توصیف می کند که چگونه در سال 1959 و در سن 14سالگی، همزمان با اجرای مادرش در تئاتر فونتن، شروع به گشت وگذار و کاوش در محله ی پیگال واقع در پاریس کرد. فضای سنگین و مالیخولیایی محله های قدیمی کارگرنشین-کافه ها، گاراژها، هتل های متروکه، باشگاه های شبانه ی مخروبه و هزارتوی رویاگونه ی بلوارها، خیابان ها، میدان ها و ایستگاه های مترو-در آثار مودیانو با پژواک هایی از دوران کودکی سخت و پرمشکل او به مخاطب معرفی می شوند. در رمان افق، شخصیت های پررمز و راز و اغلب خبیثی وارد داستان شده و بدون دلیل مشخصی از روایت داستان، ناپدید می شوند. مودیانو در رمان رمان افق، پاریسی را به تصویر کشیده که یادآور حال و هوای فیلم هایی چون «زیر بام های پاریس» اثر مارسل کارنه است.
در دیفن باکستراسه جلو می رفت. رگبار شروع شد، رگباری تابستانی که با راه رفتن او و پناه گرفتنش زیر درخت ها، کم و کمتر می شد. مدت ها فکر کرده بود مارگارت مرده است. دلیلی وجود ندارد، نه، دلیلی وجود ندارد. حتی در سال تولد هر دو ما، وقتی این شهر از بالا شبیه تل آوار بود، یاس ها ته باغ ها و بین ویرانه ها گل می دادند. و مدام در این باره از خودش سوال هایی می کرد و هیچ وقت به جوابی نمی رسید. شاید این جزئیات تا ابد برایش معما باقی می ماندند. برای همین شروع کرد به تهیه ی یک فهرست و البته یافتن سرنخ ها: چیزهایی مثل یک تاریخ، یک جای خاص، یا اسمی که طرز نوشتنش یاد نبود... حدود ساعت هفت شب در خیابان اپرا قدم می زد. آیا وقت مناسبی برای قدم زدن در این محله ی نزدیک به گران بلوار و بازار بورس بود؟ برخورد اول بین دو نفر مثل زخمی سطحی است که هر دو احساسش می کنند و چرت تنهایی شان را پاره می کند