کتاب مجموعه داستان از کرامات شیخ ما نوشته سیدمهدی شجاعی توسط انتشارات کتاب نیستان به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، داستان و رمان، داستان کوتاه ایرانی
«از کرامات شیخ ما» مجموعه داستانی است که از کنار آن به سادگی نمیتوان گذشت. خلق این اثر، بیتردید اتفاقی مهم در عرصه ادبیات داستانی است. آسیبشناسی واقعگرایانه و نقد دقیق و موشکافانه مسائل اجتماعی، در قالب ادبیات داستانی با استفاده از نثر کهن پارسی و به طور خاص ادبیات عرفانی از جنس متصوّفه، گامی نوین در عرصه ادبیات داستانی است. اما این تعریف هنوز کامل نیست و همه امتیازات این اثر در این مختصات، خلاصه نمیشود. آنچه به این اثر، طراوت و جذابیت مضاعف میبخشد، جاری بودن روح طنز در سطر سطر داستان است.
جنس قلم در این مجموعه داستان، تقلید یا کپیبرداری از یک اثر عرفانی از یک دوره مثل تذکره الاولیا نیست. بلکه ترکیبی تازه است از امتزاج نثرهای مختلف عرفانی در دورههای مختلف تاریخی.
و اما آنچه این گونه تازه از ادبیات داستانی بر گرده خود حمل میکند و تحویل مخاطب میدهد، نه مسائل فلسفی و مطالب عرفانی که اسکنی دقیق از پیکر جامعه است و قرار دادن آن به سان آینه پیش چشم مردم. یافتن و نشان دادن مفاسد اجتماعی و سیاسی و اخلاقی است بی آنکه فرد یا جناح خاصی را سیبل قرار دهد و تدافع و مقاومتی برانگیزد یا به ورطه ژورنالیزم متعارف بیفتد. داستانهای «از کرامات شیخ ما»، عامل اصلی همه مفاسد و مظالم را جهل و عوامی مردم، قلمداد میکند و این واقعیت را به مخاطب نشان میدهد که بازار عوامفریبان تا زمانی سکه است که عوامی وجود داشته باشند و از جهالت خود راضی باشند.
در نسخه خطی منحصر به فرد حافظ، که به فضل الهی در کتابخانه شخصی حقیر موجود است، کلمه فرزانه درج گردیده. و این معلوم میکند که فحش رکیک دیوانه در قرون بعدی، توسط دشمنان حافظ، به دیوان شریف او تحمیل گردیده. و این ناسزا در طول سالیان، از چشم ممیزان در «وزاره الاعلام فی هدایه الانام» دور و مستور مانده است.
و ما مریدان، هر بار با شنیدن این برهان، صیحه میزدیم و جامه میدراندیم و سر به صحرا مینهادیم. و اگر دوباره به کرم شیخ، ترانسفری از غیب فراهم نمیشد و وسیله ایاب و ذهاب مهیا نمیگشت، معلوم نبود که ما مریدان واله و شیدا و سرگردان چه خاکی باید به سر میکردیم در آن صحرای خشک و سوزان.
و اگر نبود شربت اکسپکتورانتی که شیخ، پیش از صیحه زدن ما، تدارک دیده بود و جامههای نوینی که شیخ از دیار «ولوبالصین»، کانتینراً ابتیاع فرموده بود، حلق و جامه دریده مریدان به هیچ وصلهای فراهم نمیآمد و چه بسا که این صفت ـ اعنی دریدگی ـ به همه اعضاء و جوارحشان، تسری مییافت و احدی از مریدان، بیاین نشان، باقی نمیماند.
به گمانم شیخ در حال برداشتن دومین گام بود که من این فضیلت حضرتش فرایادم آمد و عنانم از دست بشد.
کتاب مجموعه داستان از کرامات شیخ ما نوشته سیدمهدی شجاعی توسط انتشارات کتاب نیستان به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، داستان و رمان، داستان کوتاه ایرانی
«از کرامات شیخ ما» مجموعه داستانی است که از کنار آن به سادگی نمیتوان گذشت. خلق این اثر، بیتردید اتفاقی مهم در عرصه ادبیات داستانی است. آسیبشناسی واقعگرایانه و نقد دقیق و موشکافانه مسائل اجتماعی، در قالب ادبیات داستانی با استفاده از نثر کهن پارسی و به طور خاص ادبیات عرفانی از جنس متصوّفه، گامی نوین در عرصه ادبیات داستانی است. اما این تعریف هنوز کامل نیست و همه امتیازات این اثر در این مختصات، خلاصه نمیشود. آنچه به این اثر، طراوت و جذابیت مضاعف میبخشد، جاری بودن روح طنز در سطر سطر داستان است.
جنس قلم در این مجموعه داستان، تقلید یا کپیبرداری از یک اثر عرفانی از یک دوره مثل تذکره الاولیا نیست. بلکه ترکیبی تازه است از امتزاج نثرهای مختلف عرفانی در دورههای مختلف تاریخی.
و اما آنچه این گونه تازه از ادبیات داستانی بر گرده خود حمل میکند و تحویل مخاطب میدهد، نه مسائل فلسفی و مطالب عرفانی که اسکنی دقیق از پیکر جامعه است و قرار دادن آن به سان آینه پیش چشم مردم. یافتن و نشان دادن مفاسد اجتماعی و سیاسی و اخلاقی است بی آنکه فرد یا جناح خاصی را سیبل قرار دهد و تدافع و مقاومتی برانگیزد یا به ورطه ژورنالیزم متعارف بیفتد. داستانهای «از کرامات شیخ ما»، عامل اصلی همه مفاسد و مظالم را جهل و عوامی مردم، قلمداد میکند و این واقعیت را به مخاطب نشان میدهد که بازار عوامفریبان تا زمانی سکه است که عوامی وجود داشته باشند و از جهالت خود راضی باشند.
در نسخه خطی منحصر به فرد حافظ، که به فضل الهی در کتابخانه شخصی حقیر موجود است، کلمه فرزانه درج گردیده. و این معلوم میکند که فحش رکیک دیوانه در قرون بعدی، توسط دشمنان حافظ، به دیوان شریف او تحمیل گردیده. و این ناسزا در طول سالیان، از چشم ممیزان در «وزاره الاعلام فی هدایه الانام» دور و مستور مانده است.
و ما مریدان، هر بار با شنیدن این برهان، صیحه میزدیم و جامه میدراندیم و سر به صحرا مینهادیم. و اگر دوباره به کرم شیخ، ترانسفری از غیب فراهم نمیشد و وسیله ایاب و ذهاب مهیا نمیگشت، معلوم نبود که ما مریدان واله و شیدا و سرگردان چه خاکی باید به سر میکردیم در آن صحرای خشک و سوزان.
و اگر نبود شربت اکسپکتورانتی که شیخ، پیش از صیحه زدن ما، تدارک دیده بود و جامههای نوینی که شیخ از دیار «ولوبالصین»، کانتینراً ابتیاع فرموده بود، حلق و جامه دریده مریدان به هیچ وصلهای فراهم نمیآمد و چه بسا که این صفت ـ اعنی دریدگی ـ به همه اعضاء و جوارحشان، تسری مییافت و احدی از مریدان، بیاین نشان، باقی نمیماند.
به گمانم شیخ در حال برداشتن دومین گام بود که من این فضیلت حضرتش فرایادم آمد و عنانم از دست بشد.