کتاب نقدی بر مارکسیسم نواسمیتی (دو مقاله در باب گذار به سرمایه داری) نوشته رابرت برنر ترجمه علیرضا خزائی، محمدصادق فلاح پور توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: علوم اجتماعی، جامعه شناسی، فرهنگ شناسی
رابرت برنر تاریخدان و مدیر مرکز تئوری اجتماعی و تاریخ مقایسه ای در UCLA و سردبیر مجله سوسیالیستی علیه جریان و عضو کمیته تحریریه New Left Review است.
اهمیت نقد برنر به اسمیت از اینروست که پیشفرضهای اسمیتی در عمل حتی به برخی از متفکران مارکسیست هم رخنه کرده و تبیین آنها از گذار را مخدوش ساخته است. برنر این مارکسیستها را مارکسیستهای نواسمیتی نامیده است و در مقالهٔ نخست مجلد پیشِ رو۱۱ بهتفصیل دستگاه مفهومی آنها را برای تبیین گذار واکاوی میکند و تناقضات و مشکلاتش را گوشزد میکند. او در این مقاله به بررسی آرای آندره گوندر فرانک، پل سوئیزی و امانوئل والرشتاین میپردازد.
مقالهٔ دومی که در این مجلد ترجمه شده، مقالهای است که برنر برای نخستینبار در سال ۲۰۰۱ در نشریهٔ تغییرات کشاورزی به چاپ رسانده است.او در این مقاله به یکی از مواردی میپردازد که از سوی منتقدان پاشنهٔ آشیل نظریات او محسوب شده است؛ نمونهٔ کشورهایی که در مقاطعی مشخص، از جمعیت و مناطق شهری فراوان و پیشرفتهای برخوردار بودهاند و به نظر میرسد تأییدی هستند بر الگوهای گسترش تجاری و گسترش شهرنشینی.
نظریهٔ اسمیتیِ تجسدیافته در تحلیل سوئیزی دربارهٔ گذار از فئودالیسم به سرمایهداری، در اثر والرشتاین، نظام جهانی مدرن ۷۰ صراحت یافته و به نتایج منطقی خود رسیده است. حال در پرتو بحث خود دربارهٔ سوئیزی و اسمیت میتوانیم مشکلات اساسی رویکرد والرشتاین را نشان دهیم. از این قرار، والرشتاین بهوضوح سرمایهداری را یک تقسیم کار مبتنی بر تجارت تعریف میکند و پویهٔ توسعهٔ اقتصادی سرمایهداری را دقیقاً در همین نقطه تشخیص میدهد. «با چشمپوشی از خردهنظامهای ازمیانرفته {همچون قبایل و غیره}، یگانه نظام اجتماعی موجودْ نظام جهانی است که در واقع بهسادگی میتوان آن را همچون یک بخش واحد با یک تقسیم کار مشخص و نظامهای فرهنگی متعدد تعریف کرد.»
(تأکیدها از من است) («ظهور و زوال»، ص ۳۹۰)... «در مفهوم نظام جهانی، استفاده از صفت “جهانی” به این دلیل نیست که این نظام تمامی پهنهٔ جهان را در بر میگیرد؛ در واقع علتْ آن است که این نظام فراتر از هر واحد سیاسی با قلمروهای معین است. بهعلاوه، این نظام جهانیْ یک “اقتصاد جهانی” نیز هست، چرا که زنجیرههای واسط بخشهای مختلف آن اقتصادی است {یعنی تجارت/ مبادله، در تضاد با امپراتوریها که زنجیرههای واسط میان بخشهای مختلف آنْ زنجیرههایی سیاسی است که از رهگذر یک بوروکراسی فراگیر، همهگستر و مالیاتستاننده عمل میکند}.» (تأکیدها از من است) («خاستگاهها»، ص ۱۵)... «سرمایهداری و اقتصاد جهانی
کتاب نقدی بر مارکسیسم نواسمیتی (دو مقاله در باب گذار به سرمایه داری) نوشته رابرت برنر ترجمه علیرضا خزائی، محمدصادق فلاح پور توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: علوم اجتماعی، جامعه شناسی، فرهنگ شناسی
رابرت برنر تاریخدان و مدیر مرکز تئوری اجتماعی و تاریخ مقایسه ای در UCLA و سردبیر مجله سوسیالیستی علیه جریان و عضو کمیته تحریریه New Left Review است.
اهمیت نقد برنر به اسمیت از اینروست که پیشفرضهای اسمیتی در عمل حتی به برخی از متفکران مارکسیست هم رخنه کرده و تبیین آنها از گذار را مخدوش ساخته است. برنر این مارکسیستها را مارکسیستهای نواسمیتی نامیده است و در مقالهٔ نخست مجلد پیشِ رو۱۱ بهتفصیل دستگاه مفهومی آنها را برای تبیین گذار واکاوی میکند و تناقضات و مشکلاتش را گوشزد میکند. او در این مقاله به بررسی آرای آندره گوندر فرانک، پل سوئیزی و امانوئل والرشتاین میپردازد.
مقالهٔ دومی که در این مجلد ترجمه شده، مقالهای است که برنر برای نخستینبار در سال ۲۰۰۱ در نشریهٔ تغییرات کشاورزی به چاپ رسانده است.او در این مقاله به یکی از مواردی میپردازد که از سوی منتقدان پاشنهٔ آشیل نظریات او محسوب شده است؛ نمونهٔ کشورهایی که در مقاطعی مشخص، از جمعیت و مناطق شهری فراوان و پیشرفتهای برخوردار بودهاند و به نظر میرسد تأییدی هستند بر الگوهای گسترش تجاری و گسترش شهرنشینی.
نظریهٔ اسمیتیِ تجسدیافته در تحلیل سوئیزی دربارهٔ گذار از فئودالیسم به سرمایهداری، در اثر والرشتاین، نظام جهانی مدرن ۷۰ صراحت یافته و به نتایج منطقی خود رسیده است. حال در پرتو بحث خود دربارهٔ سوئیزی و اسمیت میتوانیم مشکلات اساسی رویکرد والرشتاین را نشان دهیم. از این قرار، والرشتاین بهوضوح سرمایهداری را یک تقسیم کار مبتنی بر تجارت تعریف میکند و پویهٔ توسعهٔ اقتصادی سرمایهداری را دقیقاً در همین نقطه تشخیص میدهد. «با چشمپوشی از خردهنظامهای ازمیانرفته {همچون قبایل و غیره}، یگانه نظام اجتماعی موجودْ نظام جهانی است که در واقع بهسادگی میتوان آن را همچون یک بخش واحد با یک تقسیم کار مشخص و نظامهای فرهنگی متعدد تعریف کرد.»
(تأکیدها از من است) («ظهور و زوال»، ص ۳۹۰)... «در مفهوم نظام جهانی، استفاده از صفت “جهانی” به این دلیل نیست که این نظام تمامی پهنهٔ جهان را در بر میگیرد؛ در واقع علتْ آن است که این نظام فراتر از هر واحد سیاسی با قلمروهای معین است. بهعلاوه، این نظام جهانیْ یک “اقتصاد جهانی” نیز هست، چرا که زنجیرههای واسط بخشهای مختلف آن اقتصادی است {یعنی تجارت/ مبادله، در تضاد با امپراتوریها که زنجیرههای واسط میان بخشهای مختلف آنْ زنجیرههایی سیاسی است که از رهگذر یک بوروکراسی فراگیر، همهگستر و مالیاتستاننده عمل میکند}.» (تأکیدها از من است) («خاستگاهها»، ص ۱۵)... «سرمایهداری و اقتصاد جهانی