کتاب مویزی در آفتاب نوشته لورن هنزبری با ترجمه بهزاد قادری، حسین زمانی مقدم، توسط انتشارات قطره به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات, ادبیات نمایشی, نمایشنامه نویسی, جا مانده ها می باشد.
اتاق نشیمن خانوادهی یانگر که، سوای یک سلسله تضادهای اجتناب ناپذیر وضعیت موجود، میتوانست جای راحت و مرتبی باشد. اثاثیهی آن متوسطالحال و معمولی هستند و ویژگی آنها اکنون این است که به وضوح سالیان دراز در خدمت خیلیها بودهاند و حالا دیگر وارفتهاند. با این حال، آشکارا میتوان دریافت روزگاری، که احتمالاً اعضای خانواده (سوای مادر) آن را بهیاد نمیآورند، مبلمان این اتاق را عملاً با وسواس و عشق و حتی اُمید انتخاب کرده، بهاین آپارتمان آورده و با غرور و سلیقه چیدهاند.
ولی این قصهی سالها پیش است. حالا طرح پارچهی مبل که زمانی چشمنوازی میکرده، باید با فلاکت فراوان تلاش کند از زیر خروارها پتهی قلابدوزی و روانداز مبل که اینک خودشان مهمتر از پارچهی مبل شدهاند، به چشم آید. صندلی یا میزی را هم جا به جا کردهاند تا بخشهای پوسیدهی فرش را بپوشاند؛ اما فرش در جاهای دیگرش، با یکنواختی افسرده کنندهای، کهنگیاش را به نمایش میگذارد و در برابر این تلاش مقاومت میکند.
در واقع، کهنگی براین اتاق چیره شده است. همه چیز را بارها برق انداختهاند، شستهاند، رویش نشستهاند، از آن استفاده کردهاند و آن را ساییدهاند. سوای خود زندگی، دیرزمانی است که همهی جلوهها از فضای این اتاق رخت بربسته است.
به علاوه، بخشی از این اتاق، که به خودی خود اتاقی نیست، هرچند اجاره خط صاحبخانه بر چنین چیزی تأکید دارد، با شیبی عقب نشسته تا فضای آشپزخانهی کوچکی را فراهم کند که خانواده غذایی را که در آن مهیا میکند در این اتاق نشیمنِ اسمی، که باید نقش نهارخوری را هم داشته باشد، بخورند. تنها پنجرهای که برای این «دو» اتاق تعبیه شده در همین بخش آشپزخانه است. تنها نور طبیعی که خانواده میتواند در طول روز از آن بهرهمند شود فقط نوری است که به سختی از این پنجرهی کوچک به درون رخنه میکند.
کتاب مویزی در آفتاب نوشته لورن هنزبری با ترجمه بهزاد قادری، حسین زمانی مقدم، توسط انتشارات قطره به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات, ادبیات نمایشی, نمایشنامه نویسی, جا مانده ها می باشد.
اتاق نشیمن خانوادهی یانگر که، سوای یک سلسله تضادهای اجتناب ناپذیر وضعیت موجود، میتوانست جای راحت و مرتبی باشد. اثاثیهی آن متوسطالحال و معمولی هستند و ویژگی آنها اکنون این است که به وضوح سالیان دراز در خدمت خیلیها بودهاند و حالا دیگر وارفتهاند. با این حال، آشکارا میتوان دریافت روزگاری، که احتمالاً اعضای خانواده (سوای مادر) آن را بهیاد نمیآورند، مبلمان این اتاق را عملاً با وسواس و عشق و حتی اُمید انتخاب کرده، بهاین آپارتمان آورده و با غرور و سلیقه چیدهاند.
ولی این قصهی سالها پیش است. حالا طرح پارچهی مبل که زمانی چشمنوازی میکرده، باید با فلاکت فراوان تلاش کند از زیر خروارها پتهی قلابدوزی و روانداز مبل که اینک خودشان مهمتر از پارچهی مبل شدهاند، به چشم آید. صندلی یا میزی را هم جا به جا کردهاند تا بخشهای پوسیدهی فرش را بپوشاند؛ اما فرش در جاهای دیگرش، با یکنواختی افسرده کنندهای، کهنگیاش را به نمایش میگذارد و در برابر این تلاش مقاومت میکند.
در واقع، کهنگی براین اتاق چیره شده است. همه چیز را بارها برق انداختهاند، شستهاند، رویش نشستهاند، از آن استفاده کردهاند و آن را ساییدهاند. سوای خود زندگی، دیرزمانی است که همهی جلوهها از فضای این اتاق رخت بربسته است.
به علاوه، بخشی از این اتاق، که به خودی خود اتاقی نیست، هرچند اجاره خط صاحبخانه بر چنین چیزی تأکید دارد، با شیبی عقب نشسته تا فضای آشپزخانهی کوچکی را فراهم کند که خانواده غذایی را که در آن مهیا میکند در این اتاق نشیمنِ اسمی، که باید نقش نهارخوری را هم داشته باشد، بخورند. تنها پنجرهای که برای این «دو» اتاق تعبیه شده در همین بخش آشپزخانه است. تنها نور طبیعی که خانواده میتواند در طول روز از آن بهرهمند شود فقط نوری است که به سختی از این پنجرهی کوچک به درون رخنه میکند.