کتاب رمان انگلیسی Mindfuck series اثر S.T Abby توسط انتشارات بنتن به چاپ رسیده است. خیلی زیاد بردند. خیلی کم گذاشتند. چیزی برای از دست دادن نداشتم... تا اینکه او.*****************~لانا~ از او انتظار نداشتم. نمیخواستم عاشق شوم. اما نمیتوانم بگذارم برود. لوگان بنت دنیا را به جای امنتری تبدیل میکند. او درخشان است. او یک قهرمان است. او بیماران و فاسدان را زندانی میکند. اما در حالی که او جان انسانها را نجات میدهد، من آنها را میگیرم. بدهیهایی را که به من بدهکارند، وصول میکنم. ده سال پیش، آنها از من گرفتند. آنها مرا به حال خود رها کردند تا بمیرم. آنها باید مطمئن میشدند که من مرده میمانم. حالا من از آنها میگیرم. هر بار یک اسم. من مدت زیادی آموزش دیدهام. صبور بودهام. اکنون نمیتوانم متوقف شوم. انتقام بهتر است سرد و بیروح گرفته شود... آنها هرگز آمدن مرا نمیبینند، تا زمانی که دیوارهایشان را قرمز رنگ کنم. لوگان نمیداند که چگونه به من آسیب میرسانند. او از فریادهایی که نادیده گرفتند، خبر ندارد. او نمیداند که آن شهر واقعاً چقدر پیچیده است. فقط میداند که مردم دارند میمیرند. او نمیداند که عاشق قاتلشان است. هیچکس به یک دختر مرده مشکوک نیست. و لوگان به دختر توی تختش مشکوک نیست. آنها دنبال یک هیولا هستند. نه دختری که عاشق رنگ قرمز باشد. نه دختری که عاشق شده باشد. من یک کابوس بیچهره هستم. حداقل تا زمانی که داستانی را که وانمود کردهاند هرگز اتفاق نیفتاده برایشان تعریف کنم. اما در نهایت، آیا لوگان آنها را انتخاب خواهد کرد؟ یا ما آنها را در حال سوختن با هم تماشا خواهیم کرد.
چرا خرید از آژانس کتاب؟
خرید از آژانس کتاب به شما این اطمینان را میدهد که نسخه اصلی و بهروز کتاب رمان انگلیسی Mindfuck series را دریافت خواهید کرد. ما با ارائه خدمات سریع، ارسال امن و قیمت مناسب، تجربه خریدی آسان و مطمئن را برای شما فراهم میآوریم.
برای خرید این کتاب و مشاهده کتابهای دیگر، به فروشگاه آنلاین آژانس کتاب مراجعه کنید.
کتاب رمان انگلیسی Mindfuck series اثر S.T Abby توسط انتشارات بنتن به چاپ رسیده است. خیلی زیاد بردند. خیلی کم گذاشتند. چیزی برای از دست دادن نداشتم... تا اینکه او.*****************~لانا~ از او انتظار نداشتم. نمیخواستم عاشق شوم. اما نمیتوانم بگذارم برود. لوگان بنت دنیا را به جای امنتری تبدیل میکند. او درخشان است. او یک قهرمان است. او بیماران و فاسدان را زندانی میکند. اما در حالی که او جان انسانها را نجات میدهد، من آنها را میگیرم. بدهیهایی را که به من بدهکارند، وصول میکنم. ده سال پیش، آنها از من گرفتند. آنها مرا به حال خود رها کردند تا بمیرم. آنها باید مطمئن میشدند که من مرده میمانم. حالا من از آنها میگیرم. هر بار یک اسم. من مدت زیادی آموزش دیدهام. صبور بودهام. اکنون نمیتوانم متوقف شوم. انتقام بهتر است سرد و بیروح گرفته شود... آنها هرگز آمدن مرا نمیبینند، تا زمانی که دیوارهایشان را قرمز رنگ کنم. لوگان نمیداند که چگونه به من آسیب میرسانند. او از فریادهایی که نادیده گرفتند، خبر ندارد. او نمیداند که آن شهر واقعاً چقدر پیچیده است. فقط میداند که مردم دارند میمیرند. او نمیداند که عاشق قاتلشان است. هیچکس به یک دختر مرده مشکوک نیست. و لوگان به دختر توی تختش مشکوک نیست. آنها دنبال یک هیولا هستند. نه دختری که عاشق رنگ قرمز باشد. نه دختری که عاشق شده باشد. من یک کابوس بیچهره هستم. حداقل تا زمانی که داستانی را که وانمود کردهاند هرگز اتفاق نیفتاده برایشان تعریف کنم. اما در نهایت، آیا لوگان آنها را انتخاب خواهد کرد؟ یا ما آنها را در حال سوختن با هم تماشا خواهیم کرد.