کتاب قوانین تفکر نوشته ریچارد تمپلر با ترجمه علی اکبر قاری نیت توسط انتشارات نسل نواندیش به چاپ رسیده است
موضوع کتاب روانشناسی، موفقیت، تفکر، تصمیمگیری میباشد
چه عادتهای تفکر خوب را در دوران کودکی یاد گرفته باشیم یا نگرفته باشیم، هنوز به بازنگری در روش تفکرمان نیاز داریم.
ما میتوانیم مهارتهای جدید را یاد بگیریم، در عادتهای کهنه تجدیدنظر کنیم و عادتهای بد را که دچارشان شدهایم دور بیندازیم. محققان اخیراً به این نتیجه رسیدهاند که شصتوشش روز طول میکشد تا یک عادت جدید نهادینه شود؛ یعنی درست بیش از دو ماه. این یک مطالعة علمی معتبر است، بنابراین دلیلی وجود ندارد که در یافتههای آن تردید کنیم، اگرچه این یک رقم میانگین است و در آن به این نکته توجه نشده که آیا این عادت جدید مفید یا لذتبخش است یا نه، یا آیا یک عادت هفتگی است یا ساعتی، که درنتیجه خیلی تأثیر دارد.
با وجود این، واضح است که میتوانید هوشمندانهتر فکر کنید، به شرط آنکه قوانین را در مدت تقریبی دو ماه تمرین کنید. (در آخر کتاب، یک بخش به همین منظور اختصاص داده شده که دربارة چگونگی انجام دادن این کار به شما کمک میکند.) بهمحض اینکه کارتان را شروع کنید، تحول کار و زندگیتان بهخوبی نمایان خواهد شد و قبل از شصتوشش روز به صورت عادت درخواهد آمد.مجموعه قوانینی برای اینکه خودتان بتوانید هوشمندانهتر، خردمندانهتر و شادتر فکر کنید. آیا دوست ندارید یکی از متفکران مسلم این دنیا باشید؟ شاید به حال دیگران غبطه بخورید که بهترین ایدهها را دارند، هوشمندانهترین تصمیمها را میگیرند، خلاقانه مشکلات را حل میکنند و همیشه به زندگی نظر مثبت دارند.
آیا چیزی هست که آن افراد میدانند ولی بقیهٔ ما نمیدانیم؟ آیا چیزی هست که همهٔ ما میتوانیم یاد بگیریم؟ جواب این پرسشها "بله" است. ما به قوانین تفکر نیاز داریم. این قوانین اصول هدایتکنندهای هستند که به شما نشان میدهند چگونه تصمیمهای خردمندانه بگیرید، از تعلل و طفره رفتن دست بردارید، بدانید چه مواقعی باید سازگار و انعطافپذیر باشید، از اشتباهات اجتناب کنید، گزینههای دیگر را پیدا کنید، با دیگران همفکری کنید، از وسواسی بودن دربارهٔ کارها بپرهیزید، ذهنتان را فعال نگه دارید، خلاقتر باشید و افکار شاد و سالم داشته باشید.
اگرچه بعد از آن همهچیز ناخودآگاه نخواهد بود، زیرا وقتی کتاب را بخوانید، متوجه خواهید شد که بسیاری از قوانین تفکر دربارة آگاه بودن از فرایندهای فکریتان است. بسیاری از مشکلات تفکر آشفته ناشی از این واقعیت است که از چگونگی کار ذهنمان آگاه نیستیم و اگر میخواهیم افکارمان را در مسیر درست هدایت کنیم، باید کنترل بیشتری روی آن داشته باشیم؛ ولی اگر این به عادت تبدیل شد، ممکن است تلاش زیادی نیاز نداشته باشد.
برای یک چیز، بهطورکلی تلاش زیادی صرف فکر کردن میکنیم. حتی وقتی هم که کار را بد انجام میدهیم، معمولاً همان اندازه تلاش را دوباره انجام خواهیم داد. یک متفکر قوانین بودن به این معنی نیست که هرگز نمیتوانید دست از کار بکشید یا تعطیلی و استراحت نداشته باشید. البته که میتوانید اینها را داشته باشید. مغزتان، مانند بدنتان گاهی اوقات به استراحت احتیاج دارد.
عادت بازنگری تفکرتان؛ یعنی اینکه واقعاً خودتان را بازخواست کنید و ببینید ذهنتان از لحاظ بینشهایی که دارد چگونه کار میکند. برای مثال، اگر شما و همسرتان دربارة اینکه چه کسی باید ظرفها را بشوید، بحث میکنید، عصبی کردن یکدیگر آسان است، صرفنظر از اینکه بالأخره چه کسی واقعاً ظرفها را خواهد شست. یک متفکر خوب میپرسد: چرا آنها با هم جروبحث میکنند و از خودش میپرسد «چرا من الان این جروبحث را داشتم؟ واقعاً چه اتفاقی دارد میافتد؟» تعداد خیلی اندکی از بحثهای مربوط به شستن ظرفها واقعاً دربارة ظرفهاست. آنها بیشتر دربارة احساسات، انتظار از نقشهای جنسیت یا احساس استثمار شدن است.
تا وقتی که این طرز فکر را دارید، ممکن است ظرفها شسته شوند، ولی عملاً نتوانستهاید مشکل را بشناسید. بنابراین، تعجبی ندارد دفعه بعد که ظرفها به شستن نیاز پیدا میکند، دوباره جروبحث شروع خواهد شد.
کتاب قوانین تفکر نوشته ریچارد تمپلر با ترجمه علی اکبر قاری نیت توسط انتشارات نسل نواندیش به چاپ رسیده است
موضوع کتاب روانشناسی، موفقیت، تفکر، تصمیمگیری میباشد
چه عادتهای تفکر خوب را در دوران کودکی یاد گرفته باشیم یا نگرفته باشیم، هنوز به بازنگری در روش تفکرمان نیاز داریم.
ما میتوانیم مهارتهای جدید را یاد بگیریم، در عادتهای کهنه تجدیدنظر کنیم و عادتهای بد را که دچارشان شدهایم دور بیندازیم. محققان اخیراً به این نتیجه رسیدهاند که شصتوشش روز طول میکشد تا یک عادت جدید نهادینه شود؛ یعنی درست بیش از دو ماه. این یک مطالعة علمی معتبر است، بنابراین دلیلی وجود ندارد که در یافتههای آن تردید کنیم، اگرچه این یک رقم میانگین است و در آن به این نکته توجه نشده که آیا این عادت جدید مفید یا لذتبخش است یا نه، یا آیا یک عادت هفتگی است یا ساعتی، که درنتیجه خیلی تأثیر دارد.
با وجود این، واضح است که میتوانید هوشمندانهتر فکر کنید، به شرط آنکه قوانین را در مدت تقریبی دو ماه تمرین کنید. (در آخر کتاب، یک بخش به همین منظور اختصاص داده شده که دربارة چگونگی انجام دادن این کار به شما کمک میکند.) بهمحض اینکه کارتان را شروع کنید، تحول کار و زندگیتان بهخوبی نمایان خواهد شد و قبل از شصتوشش روز به صورت عادت درخواهد آمد.مجموعه قوانینی برای اینکه خودتان بتوانید هوشمندانهتر، خردمندانهتر و شادتر فکر کنید. آیا دوست ندارید یکی از متفکران مسلم این دنیا باشید؟ شاید به حال دیگران غبطه بخورید که بهترین ایدهها را دارند، هوشمندانهترین تصمیمها را میگیرند، خلاقانه مشکلات را حل میکنند و همیشه به زندگی نظر مثبت دارند.
آیا چیزی هست که آن افراد میدانند ولی بقیهٔ ما نمیدانیم؟ آیا چیزی هست که همهٔ ما میتوانیم یاد بگیریم؟ جواب این پرسشها "بله" است. ما به قوانین تفکر نیاز داریم. این قوانین اصول هدایتکنندهای هستند که به شما نشان میدهند چگونه تصمیمهای خردمندانه بگیرید، از تعلل و طفره رفتن دست بردارید، بدانید چه مواقعی باید سازگار و انعطافپذیر باشید، از اشتباهات اجتناب کنید، گزینههای دیگر را پیدا کنید، با دیگران همفکری کنید، از وسواسی بودن دربارهٔ کارها بپرهیزید، ذهنتان را فعال نگه دارید، خلاقتر باشید و افکار شاد و سالم داشته باشید.
اگرچه بعد از آن همهچیز ناخودآگاه نخواهد بود، زیرا وقتی کتاب را بخوانید، متوجه خواهید شد که بسیاری از قوانین تفکر دربارة آگاه بودن از فرایندهای فکریتان است. بسیاری از مشکلات تفکر آشفته ناشی از این واقعیت است که از چگونگی کار ذهنمان آگاه نیستیم و اگر میخواهیم افکارمان را در مسیر درست هدایت کنیم، باید کنترل بیشتری روی آن داشته باشیم؛ ولی اگر این به عادت تبدیل شد، ممکن است تلاش زیادی نیاز نداشته باشد.
برای یک چیز، بهطورکلی تلاش زیادی صرف فکر کردن میکنیم. حتی وقتی هم که کار را بد انجام میدهیم، معمولاً همان اندازه تلاش را دوباره انجام خواهیم داد. یک متفکر قوانین بودن به این معنی نیست که هرگز نمیتوانید دست از کار بکشید یا تعطیلی و استراحت نداشته باشید. البته که میتوانید اینها را داشته باشید. مغزتان، مانند بدنتان گاهی اوقات به استراحت احتیاج دارد.
عادت بازنگری تفکرتان؛ یعنی اینکه واقعاً خودتان را بازخواست کنید و ببینید ذهنتان از لحاظ بینشهایی که دارد چگونه کار میکند. برای مثال، اگر شما و همسرتان دربارة اینکه چه کسی باید ظرفها را بشوید، بحث میکنید، عصبی کردن یکدیگر آسان است، صرفنظر از اینکه بالأخره چه کسی واقعاً ظرفها را خواهد شست. یک متفکر خوب میپرسد: چرا آنها با هم جروبحث میکنند و از خودش میپرسد «چرا من الان این جروبحث را داشتم؟ واقعاً چه اتفاقی دارد میافتد؟» تعداد خیلی اندکی از بحثهای مربوط به شستن ظرفها واقعاً دربارة ظرفهاست. آنها بیشتر دربارة احساسات، انتظار از نقشهای جنسیت یا احساس استثمار شدن است.
تا وقتی که این طرز فکر را دارید، ممکن است ظرفها شسته شوند، ولی عملاً نتوانستهاید مشکل را بشناسید. بنابراین، تعجبی ندارد دفعه بعد که ظرفها به شستن نیاز پیدا میکند، دوباره جروبحث شروع خواهد شد.