کتاب زندگی کن جلد سوم (داستانهای کوتاه و شگفت انگیز نکته های زیبای زندگی) نوشته امیررضا آرمیون توسط انتشارات ذهن آویز با موضوع روانشناسی، روانشناسی موفقیت، داستانهای روانشناسی به چاپ رسیده است.
این کتاب حاوی داستان هایی کوتاه، شگفت انگیز، تحول آفرین، الهام بخش و تامل برانگیز است که مفاهیمی عمیق و جذاب را در خود جای داده اند و خواننده را به سوی زندگی آگاهانه تر و شادتر سوق می دهند.
روی مبل نشسته بودم و فارغ از زمین و زمان، به دیوار رو به رو نگاه می کردم. این روشی است که معمولا اوقات فراغتم را می گذرانم. گاه سه یا چهار ساعت طول می کشد. کتاب های زیادی در این سکوت ها متولد شده اند، نوشته های پراکنده ای نیز، کلاس ها و دوره ها و شرکت ها و سازمان هایی نیز!
اما این بار اتفاقی افتاد! ساعت روی دیوار توجهم را جلب کرد. تیک تاکی که برای اولین بار طی چند سال گذشته می شنیدم؛ و چه وحشتناک بود! پیام مشخصی داشت: «چشمت را باز نگه داری یا ببندی، به ساعت رو کنی یا پشت به آن بایستی، زمان از حرکت نمی ایستد.» صدای تیک تاک ساعت هر لحظه بلندتر می شد. طوری که هیچ صدای دیگری به گوش نمی رسید؛ بر خلاف تمام این سال ها که صدای این تیک تاک در هیاهوی صدای شهر گم شده بود…
چه سخت است زندگی، چه سخت است تصمیم گرفتن، چه سخت است خوابیدن و چه سخت است نخوابیدن! وقتی که تیک تاک ساعت در گوشت می پیچد و بیرون نمی رود… صدای تلخی است، اما پیامش حقیقت دارد. زمان می گذرد؛ چه با من چه بی من…!
چه ایده بدی بوده گرد ساختن ساعت. احساس می کنی همیشه فرصت تکرار و جبران وجود دارد…!
قرار بوده ساعت 8 صبح بیدار شوی و می بینی شده 8 و ربع؛ می گویی: اشکالی ندارد، تا 9 می خوابم بعد بیدار می شوم!
قرار بوده امشب ساعت 9، یک ساعتی را صرف مطالعه کنی، می بینی کتاب نخوانده 10 شده؛ می گویی اشکال ندارد، فردا شب ساعت 9 می خوانم.
ساعت ها دروغ می گویند؛ دروغ! زمان بر گرد یک دایره نمی چرخد! زمان بر روی خطی مستقیم می دود و هیچ گاه، هیچ گاه، باز نمی گردد.
کتاب زندگی کن جلد سوم (داستانهای کوتاه و شگفت انگیز نکته های زیبای زندگی) نوشته امیررضا آرمیون توسط انتشارات ذهن آویز با موضوع روانشناسی، روانشناسی موفقیت، داستانهای روانشناسی به چاپ رسیده است.
این کتاب حاوی داستان هایی کوتاه، شگفت انگیز، تحول آفرین، الهام بخش و تامل برانگیز است که مفاهیمی عمیق و جذاب را در خود جای داده اند و خواننده را به سوی زندگی آگاهانه تر و شادتر سوق می دهند.
روی مبل نشسته بودم و فارغ از زمین و زمان، به دیوار رو به رو نگاه می کردم. این روشی است که معمولا اوقات فراغتم را می گذرانم. گاه سه یا چهار ساعت طول می کشد. کتاب های زیادی در این سکوت ها متولد شده اند، نوشته های پراکنده ای نیز، کلاس ها و دوره ها و شرکت ها و سازمان هایی نیز!
اما این بار اتفاقی افتاد! ساعت روی دیوار توجهم را جلب کرد. تیک تاکی که برای اولین بار طی چند سال گذشته می شنیدم؛ و چه وحشتناک بود! پیام مشخصی داشت: «چشمت را باز نگه داری یا ببندی، به ساعت رو کنی یا پشت به آن بایستی، زمان از حرکت نمی ایستد.» صدای تیک تاک ساعت هر لحظه بلندتر می شد. طوری که هیچ صدای دیگری به گوش نمی رسید؛ بر خلاف تمام این سال ها که صدای این تیک تاک در هیاهوی صدای شهر گم شده بود…
چه سخت است زندگی، چه سخت است تصمیم گرفتن، چه سخت است خوابیدن و چه سخت است نخوابیدن! وقتی که تیک تاک ساعت در گوشت می پیچد و بیرون نمی رود… صدای تلخی است، اما پیامش حقیقت دارد. زمان می گذرد؛ چه با من چه بی من…!
چه ایده بدی بوده گرد ساختن ساعت. احساس می کنی همیشه فرصت تکرار و جبران وجود دارد…!
قرار بوده ساعت 8 صبح بیدار شوی و می بینی شده 8 و ربع؛ می گویی: اشکالی ندارد، تا 9 می خوابم بعد بیدار می شوم!
قرار بوده امشب ساعت 9، یک ساعتی را صرف مطالعه کنی، می بینی کتاب نخوانده 10 شده؛ می گویی اشکال ندارد، فردا شب ساعت 9 می خوانم.
ساعت ها دروغ می گویند؛ دروغ! زمان بر گرد یک دایره نمی چرخد! زمان بر روی خطی مستقیم می دود و هیچ گاه، هیچ گاه، باز نمی گردد.