کتاب پسری بی نام در روزگار نارنجی نوشته عماد رضایی نیک, توسط انتشارات کتاب کوله پشتی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, ادبیات معاصر, ادبیات داستانی, رمان ایرانی
شما هم بودید! کافی است کتاب را بخوانید تا خودتان را پیدا کنید، در همان روزگارِ نارنجی، روزگاری که از قرمزی درآمده بود و داشت نارنجی میشد و همینطور کمرنگ و کمرنگتر شد تا امروز که دیگر حسابی زرد شده است. روزگار نارنجی خیلی دور عجیبی بود، خیلی دور و خیلی نزدیک! انگار همین دیروز بود که با بچه محلها توپ لایه میکردیم و توی محل مسابقه راه میانداختیم و انگار پنجقرن گذشته است از وقتی که موبایل نداشتیم.
کِی دور قرمز تمام شد؟ و کِی اینقدر زرد شد دور نارنجی چرا اینقدر کوتاه بود، چقدر خوش گذشت و چقدر حیف شد که گذشت! شاید شما هم یک عاشقِ نارنجی بودهاید، یا یک محصل نارنجی، یا یک پدر ومادر نارنجی! خانههای ویلایی را به یاد میآورید؟ محله پُردرختتان را چطور توی کوچه دوچرخهسواری می کردید؟ از مدرسه تان متنفر بودید؟استقلال و پرسپولیس هنوز اسطورههایشان فوتبال بازی میکردند؟ توی پشهبند میخوابیدید؟ وقتی رُب میپختند، شور میانداختند، ترشی میریختند، مادربزرگتان زنده بود را یادتان میآید؟
آرزوهایمان چه شد؟ قهرمانانمان کجا رفتند؟ شهرمان کو؟
کتابی چاپ شده است که مثل طراحی جلدش جامعالاطراف است! همهچیز تویش پیدا میشود. ژانرش همه ژانرهاست، ژانرِ زندگیِ نوجوان پُرشوری که دارد وارد بزرگسالی میشود و از بس باهوش و حساس و زیرک است، نکتهای را از دست نمیدهد. حواسش بههمهچیز هست، بههمه چیزهایی که توی دنیا دارد اتفاق میافتد. اما او هم نمیخواهد تماشاچی باشد، نقش خودش را انتخاب کرده است و دارد میتازد
نثر روان، کاشت و برداشتهای شگفتانگیز، حسِ نوستالژی قوی، طنز شیرین و بهجا، دیوانگیهای خاص، تعریف تاریخِ تازه گذشته، احساسات قوی و ..... بهطور استادانهای در یک درام ورزشی که با ژانر کاراگاهی ترکیب شده؛ تشکیل یک رمان روانشناختی را داده است که جامعه را موشکافی میکند!!! بخوانید و قضاوت کنید.
شاید شما هم یک پسر یا یک دختر «بینام» بودهاید در روزگارِ نارنجی. کتاب را بخوانید. میخندید، گریه میکنید، دوباره سَرِ شوق میآیید. خودتان را پیدا خواهید کرد. قول میدهم.
کتاب پسری بی نام در روزگار نارنجی نوشته عماد رضایی نیک, توسط انتشارات کتاب کوله پشتی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, ادبیات معاصر, ادبیات داستانی, رمان ایرانی
شما هم بودید! کافی است کتاب را بخوانید تا خودتان را پیدا کنید، در همان روزگارِ نارنجی، روزگاری که از قرمزی درآمده بود و داشت نارنجی میشد و همینطور کمرنگ و کمرنگتر شد تا امروز که دیگر حسابی زرد شده است. روزگار نارنجی خیلی دور عجیبی بود، خیلی دور و خیلی نزدیک! انگار همین دیروز بود که با بچه محلها توپ لایه میکردیم و توی محل مسابقه راه میانداختیم و انگار پنجقرن گذشته است از وقتی که موبایل نداشتیم.
کِی دور قرمز تمام شد؟ و کِی اینقدر زرد شد دور نارنجی چرا اینقدر کوتاه بود، چقدر خوش گذشت و چقدر حیف شد که گذشت! شاید شما هم یک عاشقِ نارنجی بودهاید، یا یک محصل نارنجی، یا یک پدر ومادر نارنجی! خانههای ویلایی را به یاد میآورید؟ محله پُردرختتان را چطور توی کوچه دوچرخهسواری می کردید؟ از مدرسه تان متنفر بودید؟استقلال و پرسپولیس هنوز اسطورههایشان فوتبال بازی میکردند؟ توی پشهبند میخوابیدید؟ وقتی رُب میپختند، شور میانداختند، ترشی میریختند، مادربزرگتان زنده بود را یادتان میآید؟
آرزوهایمان چه شد؟ قهرمانانمان کجا رفتند؟ شهرمان کو؟
کتابی چاپ شده است که مثل طراحی جلدش جامعالاطراف است! همهچیز تویش پیدا میشود. ژانرش همه ژانرهاست، ژانرِ زندگیِ نوجوان پُرشوری که دارد وارد بزرگسالی میشود و از بس باهوش و حساس و زیرک است، نکتهای را از دست نمیدهد. حواسش بههمهچیز هست، بههمه چیزهایی که توی دنیا دارد اتفاق میافتد. اما او هم نمیخواهد تماشاچی باشد، نقش خودش را انتخاب کرده است و دارد میتازد
نثر روان، کاشت و برداشتهای شگفتانگیز، حسِ نوستالژی قوی، طنز شیرین و بهجا، دیوانگیهای خاص، تعریف تاریخِ تازه گذشته، احساسات قوی و ..... بهطور استادانهای در یک درام ورزشی که با ژانر کاراگاهی ترکیب شده؛ تشکیل یک رمان روانشناختی را داده است که جامعه را موشکافی میکند!!! بخوانید و قضاوت کنید.
شاید شما هم یک پسر یا یک دختر «بینام» بودهاید در روزگارِ نارنجی. کتاب را بخوانید. میخندید، گریه میکنید، دوباره سَرِ شوق میآیید. خودتان را پیدا خواهید کرد. قول میدهم.