درباره کتاب رویا بازی
«آرامش در خانه است و «خانگی»ها فضای اساطیری مادینگی را بهگونه تابشهای منشوری در بازتاب رنگهای گوناگونش بر آسمانه خانه، مهماندار «بیخویشی»اش میسازد؛ جایی که کوهها از پلکهایش برداشته میشود تا طوفان درجانش بنشیند و شکوه بیافریند او بهشدت زیر تاثیر فضای اساطیری مادینه است و آرامش و آسایش را از همانجا و در همانجا میجوید. اقتدار ایزدبانو «اینانا» که بالهایی برگرفته از طوفان دارد، بهگونهای پوشیده، بر سرتاسر این دفتر سایه افکنده است. مشیانک در نهاد او کاملاً فعال است و او را بهسویِ مهربانی و عشق و ایثار میکشاند و در شعرهای او چهرهبهچهره میشود و هر دم به رنگی درمیآید: مادر، همسر، دختر، و حتا خودش؛ چهرههایی که سختیها را تاب می آورند و به قدرت اینانا به نیکبختی میرسند.
اینهمه، حس نوستالژی و گونهای بازگشت به کودکی را در شاعر زنده میسازد و زنده میدارد. کودکی، چکاد صداقت و بهانههای ساده خوشبختی، ذهن و روان شاعر را بهخود مشغول داشته است. اینهمه، دربزرگسالی به جستجوی «آرامش» تبدیل میشود، اما چشم آسایش که دارد ازسپهر تیزرو؟ به همین سبب است که به فضای اساطیری مادینه پناه میبرد و در آن سیر میکند. زبان در شعر او هیچگونه پیچوخمی ندارد؛ واژهها همه مانوسند. او عادت ندارد و نمیخواهد از واژههای ناهنجار و قلمبه استفاده کند تا فاضلنمایی خود را ارضا کند، تلاش دارد از «به استحضار میرسانم»ها بگریزد. موتیفهای شعر او برخی تقابلی هستند و دسته دیگر خصلت تقابلی ندارند بلکه بیان هدف و آرزو و یا فضاسازی هستند: آرامش، بازگشت، خانه، عریانی، کودکی.»
برشی از شعر «بویِ صدای خندههایت» را انتخاب کردهایم.
وقتی که غمگینی
گاهی
سکوت مهتابی
شبترین ماه
در گردیِ آبیِ آب
و گاهی
بارانترین صدا
در برکه شبانه ماه
ماهترین شبی
وقتی که ملتقای باران و ابری
رقص شانههایت
شب بارانی را به حرف میآورد
حزن سکوتت
مکث شهرزاد است
در روایت هزار و یک شبِ گریه
دست کدام مرد صدایت را زخمی کرده است؟
تا حرف میزنی
دختری با دامنی سرخ میدود
بغض که میکنی
سکوت ابری
اینجا مردیست
که دلتنگیات را
دوست دارد .
درباره کتاب رویا بازی
«آرامش در خانه است و «خانگی»ها فضای اساطیری مادینگی را بهگونه تابشهای منشوری در بازتاب رنگهای گوناگونش بر آسمانه خانه، مهماندار «بیخویشی»اش میسازد؛ جایی که کوهها از پلکهایش برداشته میشود تا طوفان درجانش بنشیند و شکوه بیافریند او بهشدت زیر تاثیر فضای اساطیری مادینه است و آرامش و آسایش را از همانجا و در همانجا میجوید. اقتدار ایزدبانو «اینانا» که بالهایی برگرفته از طوفان دارد، بهگونهای پوشیده، بر سرتاسر این دفتر سایه افکنده است. مشیانک در نهاد او کاملاً فعال است و او را بهسویِ مهربانی و عشق و ایثار میکشاند و در شعرهای او چهرهبهچهره میشود و هر دم به رنگی درمیآید: مادر، همسر، دختر، و حتا خودش؛ چهرههایی که سختیها را تاب می آورند و به قدرت اینانا به نیکبختی میرسند.
اینهمه، حس نوستالژی و گونهای بازگشت به کودکی را در شاعر زنده میسازد و زنده میدارد. کودکی، چکاد صداقت و بهانههای ساده خوشبختی، ذهن و روان شاعر را بهخود مشغول داشته است. اینهمه، دربزرگسالی به جستجوی «آرامش» تبدیل میشود، اما چشم آسایش که دارد ازسپهر تیزرو؟ به همین سبب است که به فضای اساطیری مادینه پناه میبرد و در آن سیر میکند. زبان در شعر او هیچگونه پیچوخمی ندارد؛ واژهها همه مانوسند. او عادت ندارد و نمیخواهد از واژههای ناهنجار و قلمبه استفاده کند تا فاضلنمایی خود را ارضا کند، تلاش دارد از «به استحضار میرسانم»ها بگریزد. موتیفهای شعر او برخی تقابلی هستند و دسته دیگر خصلت تقابلی ندارند بلکه بیان هدف و آرزو و یا فضاسازی هستند: آرامش، بازگشت، خانه، عریانی، کودکی.»
برشی از شعر «بویِ صدای خندههایت» را انتخاب کردهایم.
وقتی که غمگینی
گاهی
سکوت مهتابی
شبترین ماه
در گردیِ آبیِ آب
و گاهی
بارانترین صدا
در برکه شبانه ماه
ماهترین شبی
وقتی که ملتقای باران و ابری
رقص شانههایت
شب بارانی را به حرف میآورد
حزن سکوتت
مکث شهرزاد است
در روایت هزار و یک شبِ گریه
دست کدام مرد صدایت را زخمی کرده است؟
تا حرف میزنی
دختری با دامنی سرخ میدود
بغض که میکنی
سکوت ابری
اینجا مردیست
که دلتنگیات را
دوست دارد .