کتاب به سبکی پر به سنگینی آه نوشته مهدی خطیبی, توسط انتشارات کتاب کوله پشتی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, ادبیات معاصر, ادبیات داستانی, رمان ایرانی
(هفت هشت ساله بود. می دوید. مدام سرش را برمی گرداند. ناگهان در جوی پهنی افتاد. داخل جوی آب نبود؛ روغن بود. این را دیشب خواب دیده بود. از خواب که پرید، لحظه ای نشست، جانی در تنش نبود که به حمام برود. به پخلوی چپ دراز کشید، اما خواب از سرش پریده و ترسی به جانش افتاده بود. انگار همان مرد پیش رویش نشسته بود؛ مردی با قد دراز و گردن کشیده، صورت سفید و چشم های ریزی که به دو حفره ی آتشین می مانست.
با لبخندی کم رنگ، لبخندش به لبخند شبیه نبود؛ شکل ناسازی از تف و دشنام بود. هنوز هم، با آنکه دیگر زن و بچه داشت، این چهره می ترساندش، در خواب ها معمولا قوز کرده می دیدش و در حالی که دنبالش می دوید یک مرتبه ناپدید می شد. به پهلوی راست چرخید، مشامش از عطر آرامبخشی پر شد. خودش را پایین کشید. فاطمه تکانی خورد، بی آنکه چشم هایش را بگشاید، بعد آغوش باز کرد و دستش را دور گردن او اندخت. تن فاطمه ننویی بود که آرامش می کرد و به خوابش می برد.)
کتاب به سبکی پر به سنگینی آه نوشته مهدی خطیبی, توسط انتشارات کتاب کوله پشتی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, ادبیات معاصر, ادبیات داستانی, رمان ایرانی
(هفت هشت ساله بود. می دوید. مدام سرش را برمی گرداند. ناگهان در جوی پهنی افتاد. داخل جوی آب نبود؛ روغن بود. این را دیشب خواب دیده بود. از خواب که پرید، لحظه ای نشست، جانی در تنش نبود که به حمام برود. به پخلوی چپ دراز کشید، اما خواب از سرش پریده و ترسی به جانش افتاده بود. انگار همان مرد پیش رویش نشسته بود؛ مردی با قد دراز و گردن کشیده، صورت سفید و چشم های ریزی که به دو حفره ی آتشین می مانست.
با لبخندی کم رنگ، لبخندش به لبخند شبیه نبود؛ شکل ناسازی از تف و دشنام بود. هنوز هم، با آنکه دیگر زن و بچه داشت، این چهره می ترساندش، در خواب ها معمولا قوز کرده می دیدش و در حالی که دنبالش می دوید یک مرتبه ناپدید می شد. به پهلوی راست چرخید، مشامش از عطر آرامبخشی پر شد. خودش را پایین کشید. فاطمه تکانی خورد، بی آنکه چشم هایش را بگشاید، بعد آغوش باز کرد و دستش را دور گردن او اندخت. تن فاطمه ننویی بود که آرامش می کرد و به خوابش می برد.)