کتاب تفکر زائد نوشته محمدجعفر مصفا توسط انتشارات نفس با موضوع فلسفه، روانشناسی، خودکاوی، خودشناسی به چاپ رسیده است.
«تفکر زائد پندار و توهمی است که در لباس اندیشه متجلی میگردد. تا زمانی که این نوع تفکر (و در حقیقت توهم) حاکم بر ذهن است، زندگی و هستی انسان در ابری از تیرگی خواهد گذشت، بی هیچ هدف و مسیر روشن و بدون کمترین تسلط بر زندگی.» این جملهی پشت کتاب مصفا خود گویای زاویهی دید نویسنده به انسان و هستی است. مصفا در این اثر با ترسیم مکانیسمهای ذهن، تأثیر آنها را در نگرش انسان به زندگی شرح میدهد. وی در ابتدا نگاه انسان به پدیدهها را به دو بخش تقسیم میکند. این تقسیمبندی پایه و اساس بقیهی نظرات او است. وی معتقد است: «ذهن ما عادت کرده است به اینکه جریانات و رویدادهای زندگی را از دو جنبه و دید نگاه کند و با آنها دو نوع رابطه داشته باشد: یکی دید یا رابطهی واقعی و دیگری ذهنی. من میبینم شما به فرم خاصی راه میروید، دستتان را تند یا آهسته حرکت میدهید، پایتان را بلند یا کوتاه برمیدارید، راست یا خمیده راه میروید.
در این دید من به راه رفتن شما بهصورتیکه واقعاً هست نظر دارم ـ بدون هیچ تعبیر و معنای خاصی. ولی من تنها به این دید اکتفا نمیکنم. به راه رفتن شما از جنبهی دیگری هم نگاه میکنم و در آن چیزی میبینم که مربوط به واقعیت راه رفتن نیست. بلکه تعبیر و تفسیری است که ذهن خود من از راه رفتن شما میکند. مثلاً میگوید این طرز راه رفتن موقرانه یا غیرموقرانه است، متواضعانه یا متکبرانه است، متشخصانه یا حقیرانه است. ما با تمام جریانات و پدیدههای زندگی به همین شکل در رابطهایم.»
کتاب تفکر زائد نوشته محمدجعفر مصفا توسط انتشارات نفس با موضوع فلسفه، روانشناسی، خودکاوی، خودشناسی به چاپ رسیده است.
«تفکر زائد پندار و توهمی است که در لباس اندیشه متجلی میگردد. تا زمانی که این نوع تفکر (و در حقیقت توهم) حاکم بر ذهن است، زندگی و هستی انسان در ابری از تیرگی خواهد گذشت، بی هیچ هدف و مسیر روشن و بدون کمترین تسلط بر زندگی.» این جملهی پشت کتاب مصفا خود گویای زاویهی دید نویسنده به انسان و هستی است. مصفا در این اثر با ترسیم مکانیسمهای ذهن، تأثیر آنها را در نگرش انسان به زندگی شرح میدهد. وی در ابتدا نگاه انسان به پدیدهها را به دو بخش تقسیم میکند. این تقسیمبندی پایه و اساس بقیهی نظرات او است. وی معتقد است: «ذهن ما عادت کرده است به اینکه جریانات و رویدادهای زندگی را از دو جنبه و دید نگاه کند و با آنها دو نوع رابطه داشته باشد: یکی دید یا رابطهی واقعی و دیگری ذهنی. من میبینم شما به فرم خاصی راه میروید، دستتان را تند یا آهسته حرکت میدهید، پایتان را بلند یا کوتاه برمیدارید، راست یا خمیده راه میروید.
در این دید من به راه رفتن شما بهصورتیکه واقعاً هست نظر دارم ـ بدون هیچ تعبیر و معنای خاصی. ولی من تنها به این دید اکتفا نمیکنم. به راه رفتن شما از جنبهی دیگری هم نگاه میکنم و در آن چیزی میبینم که مربوط به واقعیت راه رفتن نیست. بلکه تعبیر و تفسیری است که ذهن خود من از راه رفتن شما میکند. مثلاً میگوید این طرز راه رفتن موقرانه یا غیرموقرانه است، متواضعانه یا متکبرانه است، متشخصانه یا حقیرانه است. ما با تمام جریانات و پدیدههای زندگی به همین شکل در رابطهایم.»