کتاب تدریس هماهنگ با مغز نوشته اریک جنسن با ترجمه هادی فرجامی، زهرا پاسبان برگیش, توسط انتشارات دانشگاه سمنان به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: روانشناسی و علوم تربیتی, تحرک و یادگیری, حالت های هیجانی, مدیریت مغز اجتماعی
در بخش بزرگی از تاریخ بشر، الگوی یادگیری بسیار ساده بوده است: اگر میخواستید چیز جدیدی یاد بگیرید، یا باید سعی میکردید خود از آن سر درآورید یا شاگرد کسی شوید تا نشان دهد چگونه آن را انجام دهید. نگاهکردن، گوشکردن، سپس مهارت جدید را آزمودن؛ این قاعده برای دهقانان و اشراف، والدین و کودکان، کارگران و روحانیان صادق بوده است.
اما، چه شد که این قاعده تغییر کرد؟ اولین تغییر با افزایش عظیم جمعیت ایجاد شد و با انقلاب صنعتی و گذر از گاوآهن به کارخانه، مدلهای یادگیری جدیدی پدیدار شد. این فکر بوجود آمد که میتوان افراد را در یک جا جمع کرد و برنامه همسانی را برای آنها اجرا کرد. این الگوی آموزشی که منشأ آن کشور پروس بود در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم توسط هورس مان رواج یافت. در این الگو که اغلب "مدل کارخانهای" نامیده میشود، بر فراگیری اطاعت، نظم و احترام به بزرگترها تأکید میشد. ماریا مونتسوری بر این عقیده بود که در این نقش، بچهها اغلب احساس کوچک شمرده شدن میکنند.
کتاب تدریس هماهنگ با مغز نوشته اریک جنسن با ترجمه هادی فرجامی، زهرا پاسبان برگیش, توسط انتشارات دانشگاه سمنان به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: روانشناسی و علوم تربیتی, تحرک و یادگیری, حالت های هیجانی, مدیریت مغز اجتماعی
در بخش بزرگی از تاریخ بشر، الگوی یادگیری بسیار ساده بوده است: اگر میخواستید چیز جدیدی یاد بگیرید، یا باید سعی میکردید خود از آن سر درآورید یا شاگرد کسی شوید تا نشان دهد چگونه آن را انجام دهید. نگاهکردن، گوشکردن، سپس مهارت جدید را آزمودن؛ این قاعده برای دهقانان و اشراف، والدین و کودکان، کارگران و روحانیان صادق بوده است.
اما، چه شد که این قاعده تغییر کرد؟ اولین تغییر با افزایش عظیم جمعیت ایجاد شد و با انقلاب صنعتی و گذر از گاوآهن به کارخانه، مدلهای یادگیری جدیدی پدیدار شد. این فکر بوجود آمد که میتوان افراد را در یک جا جمع کرد و برنامه همسانی را برای آنها اجرا کرد. این الگوی آموزشی که منشأ آن کشور پروس بود در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم توسط هورس مان رواج یافت. در این الگو که اغلب "مدل کارخانهای" نامیده میشود، بر فراگیری اطاعت، نظم و احترام به بزرگترها تأکید میشد. ماریا مونتسوری بر این عقیده بود که در این نقش، بچهها اغلب احساس کوچک شمرده شدن میکنند.