کتاب ژنرال در هزار توی خویش نوشته گابریل گارسیا مارکز با ترجمه کیومرث پارسای، توسط انتشارات آریابان به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: رمان خارجی، داستانهای کلمبیایی
ژنرال در هزارتوی خویش، رمانی است از نویسنده کلمبیایی برنده جایزه نوبل ادبیات، گابریل گارسیا مارکز که اساس کتاب شرح حالی از واپسین روزهای زندگی رهبر و آزادیخواه کلمبیای بزرگ، سیمون بولیوار است. آثار و مدارک تاریخی کتاب بر اساس واپسین سفر بولیوار از بوگوتا به نوار ساحلی کلمبیا به قصد سفر به اروپا است. با توجه به شواهد تاریخی، مارکز در این کتاب تصویری جالب از ناامیدی، بیماری و مرگی که به ناچار بر عشق بولیوار به سلامتی و زندگی چیره میشود را به نمایش گذاشته است.
خوسه پالاسیوس، پر سابقه ترین خدمتکار ژنرال، ارباب خود را برهنه و با چشمان باز، غوطه ور در آب زلال وان حمام یافت و تصور کرد که غرق شده است. اطلاع داشت این کار، یکی از روشهای متعددی است که ژنرال با توسل به آنها به افکار خود تمرکز می دهد، ولی حالت خلسه مانند غوطه وری ژنرال به گونه ای بود که گویی دیگر در این عالم نیست. خدمتکار جرأت نزدیک شدن نداشت، ولی به او فرمان داده بودند ارباب را پیش از ساعت پنج بامداد بیدار کند تا زودتر عازم شود. ناگزیر آهسته چشمان آبی روشن، موهای مجعد خرمایی و ظاهر موقر خدمتکار را دید که هر روز به او می پیوست و برایش فنجانی از گیاهان شفابخش خشخاش و صمغ عربی دم کرده می آورد. ژنرال دستگیره های وان را گرفت. دستهایش به اندازه کافی توان نداشت، ولی با سرعتی همچون دلفین که از آن اندام نحیف بعید به نظر می رسید، از درون آب شفابخش برخاست و گفت:
ـ برویم! باید هر چه زودتر عزیمت کنیم. اینجا کسی ما را نمی خواهد.
کتاب ژنرال در هزار توی خویش نوشته گابریل گارسیا مارکز با ترجمه کیومرث پارسای، توسط انتشارات آریابان به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: رمان خارجی، داستانهای کلمبیایی
ژنرال در هزارتوی خویش، رمانی است از نویسنده کلمبیایی برنده جایزه نوبل ادبیات، گابریل گارسیا مارکز که اساس کتاب شرح حالی از واپسین روزهای زندگی رهبر و آزادیخواه کلمبیای بزرگ، سیمون بولیوار است. آثار و مدارک تاریخی کتاب بر اساس واپسین سفر بولیوار از بوگوتا به نوار ساحلی کلمبیا به قصد سفر به اروپا است. با توجه به شواهد تاریخی، مارکز در این کتاب تصویری جالب از ناامیدی، بیماری و مرگی که به ناچار بر عشق بولیوار به سلامتی و زندگی چیره میشود را به نمایش گذاشته است.
خوسه پالاسیوس، پر سابقه ترین خدمتکار ژنرال، ارباب خود را برهنه و با چشمان باز، غوطه ور در آب زلال وان حمام یافت و تصور کرد که غرق شده است. اطلاع داشت این کار، یکی از روشهای متعددی است که ژنرال با توسل به آنها به افکار خود تمرکز می دهد، ولی حالت خلسه مانند غوطه وری ژنرال به گونه ای بود که گویی دیگر در این عالم نیست. خدمتکار جرأت نزدیک شدن نداشت، ولی به او فرمان داده بودند ارباب را پیش از ساعت پنج بامداد بیدار کند تا زودتر عازم شود. ناگزیر آهسته چشمان آبی روشن، موهای مجعد خرمایی و ظاهر موقر خدمتکار را دید که هر روز به او می پیوست و برایش فنجانی از گیاهان شفابخش خشخاش و صمغ عربی دم کرده می آورد. ژنرال دستگیره های وان را گرفت. دستهایش به اندازه کافی توان نداشت، ولی با سرعتی همچون دلفین که از آن اندام نحیف بعید به نظر می رسید، از درون آب شفابخش برخاست و گفت:
ـ برویم! باید هر چه زودتر عزیمت کنیم. اینجا کسی ما را نمی خواهد.