کتاب چاقوی شکاری نوشته هاروکی موراکامی ترجمه مهدی غبرایی توسط انتشارات نیکونشر به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات،ادبیات داستانی،رمان
داستان کوتاه جزو آثار ادبیست که با داستانهای بلند و رمانها تفاوت دارد. مولف در اینگونه حکایات از زیادهگویی و توصیفهای زیاد پرهیز میکند و اصل مطلب را برای خواننده شرح میدهد. هاروکی موراکامی جزو همین نویسندگان است که در کنار چندین داستان بلند و شناختهشدهی خود نیز داستانهای کوتاهی به نگارش درآورده که شما با خواندن آنها به وجد میآیید و لذت میبرید. به بیان دیگر هاروکی موراکامی فضای خیالگونهی داستانهای کتاب چاقوی شکاری را به گونهای تعریف میکند که شما در زمان کوتاهی میتوانید خودتان را به جای شخصیتهای هر قصه قرار دهید و با زندگی آنها پیش بروید.
داستان اول این کتاب، با عنوان تهوع روایتگر مردیست که در زندگی خود با زنان بسیاری ارتباط دارد و در تمام کارهایش تعادل را رعایت نمیکند. به همین سبب او به تهوعی نمادین دچار میشود. در داستان دوم به نام فرهنگعامهای برای نسل من، با رفتارها و فرهنگ مردم ژاپن آشنا میشوید. موراکی در داستان سوم که چاقوی شکاری نام دارد با به تصویر کشیدن زندگی جوان آمریکایی که معلولیت جسمانی دارد و قادر به ارزش افزایی در نظام سرمایهداری نیست، موقعیت و نقش چنین افرادی را در جامعه شرح میدهد و نظام سرمایهداری دولت ژاپن را به چالش میکشد.چهارمین داستان با عنوان آینه، اشاره به وجود من دیگر در کنار شخصیت اصلی داستان دارد که نشان از دو بعدی بودن شخصیت آدمیست. حکایت بعدی به نام عمه فقیر، به گونهای رویاها و تصورات موراکی نسبت به داشتن عمهی فقیریست که در اصل وجود ندارد اما در خیالاتش او را ساخته است. این داستان بیانگر قوهی تخیل نویسنده میباشد.
داستان ششم با نام خورِ هَنَلی، زندگی مادری ژاپنی را شرح میدهد که روزی با خبر میشود پسرش به هنگام موج سواری جان خودش را از دست داده است. مادر وقتی جسد فرزندش را میبیند با دنیای تازهای روبهرو میشود و دیدگاه او نسبت به زندگی تغییر میکند.و در نهایت حکایت پایانی کتاب با نام روز تولد، سرگذشت دختر جوانیست که فرصتی مییابد تا به رویاهای کوچک و بزرگ خود بیندیشد، او با اینکه آرزوهای زیادی دارد اما سعی میکند تا به رویایی فکر کند که پیش از این حتی آن را تصور نکرده بود و حالا وارد مسیر تازهای از زندگی میشود.
دههی شصت وجه ممیزهی خاصی داشت. حالا با نگاهی به گذشته این حرف بدیهی به نظر میرسد، اما حتی در بحبوحهی آن هم همین عقیده را داشتم. با این حال، اگر از من خصوصیات بیشتری میخواستید و میگفتید مشخصات دههی شصت را تعیین کنم، به تته پته میافتادم و جز پاسخی پیش پا افتاده نداشتم. ما تنها تماشاگر بودیم و با کف دستهای خیس عرق سخت مجذوب فیلمی هیجانانگیز. فقط پس از اینکه چراغهای سالن روشن میشد و ما غرق هیجان بودیم، معلوم میشد سرخوشی و هیجانی که در درونمان جاری شده خالی از هر معنایی است. شاید مانعی در کار بود که نمیگذاشت درس ارزشمندی از اینها بگیریم؟ نمیدانم. هنوز از آن دوره چندان فاصله نگرفتهام که بتوانم بگویم.
دربارهی زمانهای که در آن زیستهام لاف نمیزنم. تلاشم این است که بگویم از زندگی در آن دوران چه احساسی به ما دست میداد و اینکه واقعاً خصوصیت خاصی در بر داشت. اما شک دارم بتوانم آن دوران را درست بررسی کنم و ویژگی خارقالعادهاش را نشان دهم. اگر اینها را بررسی میکردم، این چیزها گیرم میآمد: نیروی جنبشی و انرژی آن زمان و بارقهی عظیم نوید آینده، و بیش از همه، احساس خشمی اجتنابناپذیر، درست مثل اینکه تلسکوپ را وارونه دستت بگیری. قهرمانیگری و شرارت، سرخوشی و سرخوردگی، شهادتطلبی و خیانتکاری، مطالعات عمیق و سطحی، سکوت و زبانآوری، کسانی که زمانه را به ملالآورترین وجهی مشخص میکنند بیشک همه در این دوره بودند. همهی دورهها این مشخصات را دارند، زمان حاضر دارد و آینده هم خواهد داشت. اما در زمان ما (اگر این اصطلاح مبالغهآمیز را به کار ببریم) اینها پررنگتر بود و در عمل میتوانستی به آنها بیاویزی. حقیقتاً در قفسهای ردیف شده بود، درست جلو چشمان ما.
کتاب چاقوی شکاری نوشته هاروکی موراکامی ترجمه مهدی غبرایی توسط انتشارات نیکونشر به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات،ادبیات داستانی،رمان
داستان کوتاه جزو آثار ادبیست که با داستانهای بلند و رمانها تفاوت دارد. مولف در اینگونه حکایات از زیادهگویی و توصیفهای زیاد پرهیز میکند و اصل مطلب را برای خواننده شرح میدهد. هاروکی موراکامی جزو همین نویسندگان است که در کنار چندین داستان بلند و شناختهشدهی خود نیز داستانهای کوتاهی به نگارش درآورده که شما با خواندن آنها به وجد میآیید و لذت میبرید. به بیان دیگر هاروکی موراکامی فضای خیالگونهی داستانهای کتاب چاقوی شکاری را به گونهای تعریف میکند که شما در زمان کوتاهی میتوانید خودتان را به جای شخصیتهای هر قصه قرار دهید و با زندگی آنها پیش بروید.
داستان اول این کتاب، با عنوان تهوع روایتگر مردیست که در زندگی خود با زنان بسیاری ارتباط دارد و در تمام کارهایش تعادل را رعایت نمیکند. به همین سبب او به تهوعی نمادین دچار میشود. در داستان دوم به نام فرهنگعامهای برای نسل من، با رفتارها و فرهنگ مردم ژاپن آشنا میشوید. موراکی در داستان سوم که چاقوی شکاری نام دارد با به تصویر کشیدن زندگی جوان آمریکایی که معلولیت جسمانی دارد و قادر به ارزش افزایی در نظام سرمایهداری نیست، موقعیت و نقش چنین افرادی را در جامعه شرح میدهد و نظام سرمایهداری دولت ژاپن را به چالش میکشد.چهارمین داستان با عنوان آینه، اشاره به وجود من دیگر در کنار شخصیت اصلی داستان دارد که نشان از دو بعدی بودن شخصیت آدمیست. حکایت بعدی به نام عمه فقیر، به گونهای رویاها و تصورات موراکی نسبت به داشتن عمهی فقیریست که در اصل وجود ندارد اما در خیالاتش او را ساخته است. این داستان بیانگر قوهی تخیل نویسنده میباشد.
داستان ششم با نام خورِ هَنَلی، زندگی مادری ژاپنی را شرح میدهد که روزی با خبر میشود پسرش به هنگام موج سواری جان خودش را از دست داده است. مادر وقتی جسد فرزندش را میبیند با دنیای تازهای روبهرو میشود و دیدگاه او نسبت به زندگی تغییر میکند.و در نهایت حکایت پایانی کتاب با نام روز تولد، سرگذشت دختر جوانیست که فرصتی مییابد تا به رویاهای کوچک و بزرگ خود بیندیشد، او با اینکه آرزوهای زیادی دارد اما سعی میکند تا به رویایی فکر کند که پیش از این حتی آن را تصور نکرده بود و حالا وارد مسیر تازهای از زندگی میشود.
دههی شصت وجه ممیزهی خاصی داشت. حالا با نگاهی به گذشته این حرف بدیهی به نظر میرسد، اما حتی در بحبوحهی آن هم همین عقیده را داشتم. با این حال، اگر از من خصوصیات بیشتری میخواستید و میگفتید مشخصات دههی شصت را تعیین کنم، به تته پته میافتادم و جز پاسخی پیش پا افتاده نداشتم. ما تنها تماشاگر بودیم و با کف دستهای خیس عرق سخت مجذوب فیلمی هیجانانگیز. فقط پس از اینکه چراغهای سالن روشن میشد و ما غرق هیجان بودیم، معلوم میشد سرخوشی و هیجانی که در درونمان جاری شده خالی از هر معنایی است. شاید مانعی در کار بود که نمیگذاشت درس ارزشمندی از اینها بگیریم؟ نمیدانم. هنوز از آن دوره چندان فاصله نگرفتهام که بتوانم بگویم.
دربارهی زمانهای که در آن زیستهام لاف نمیزنم. تلاشم این است که بگویم از زندگی در آن دوران چه احساسی به ما دست میداد و اینکه واقعاً خصوصیت خاصی در بر داشت. اما شک دارم بتوانم آن دوران را درست بررسی کنم و ویژگی خارقالعادهاش را نشان دهم. اگر اینها را بررسی میکردم، این چیزها گیرم میآمد: نیروی جنبشی و انرژی آن زمان و بارقهی عظیم نوید آینده، و بیش از همه، احساس خشمی اجتنابناپذیر، درست مثل اینکه تلسکوپ را وارونه دستت بگیری. قهرمانیگری و شرارت، سرخوشی و سرخوردگی، شهادتطلبی و خیانتکاری، مطالعات عمیق و سطحی، سکوت و زبانآوری، کسانی که زمانه را به ملالآورترین وجهی مشخص میکنند بیشک همه در این دوره بودند. همهی دورهها این مشخصات را دارند، زمان حاضر دارد و آینده هم خواهد داشت. اما در زمان ما (اگر این اصطلاح مبالغهآمیز را به کار ببریم) اینها پررنگتر بود و در عمل میتوانستی به آنها بیاویزی. حقیقتاً در قفسهای ردیف شده بود، درست جلو چشمان ما.