کتاب پاییز پدرسالار نوشته گابریل گارسیا مارکز با ترجمه کیومرث پارسای، توسط انتشارات آریابان به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: رمان خارجی، داستانهای کلمبیایی
این رمان ژنرال پیری را به تصویر می کشد که پنج هزار بچه نامشروع از او به دنیا آمده؛ در تنهایی و بی کسی و در کاخی فرسوده که در کثافت و فضله و تپاله حیوانات در آمیخته زندگی می کند و هنوز هم با همان رویه ظلم و زور و ستم و جنایت بر کشوری کوچک فرمانروایی می کند.او همچنان جبار و سفاک و شکاک و هذیان گوست و برای سفاکی و جنایات و انحراف های خاص خود آدمی مبتکر و مبدع نیز هست. در میهمانی ها و مراسم کسی حتی جرات نفس کشیدن در حضورش را نیز ندارد. علاوه بر مردم و اطرافیان حتی بستگان درجه اولش نیز از ظلم و جنایت او بی نصیب نمانده اند. دیکتاتوری که پدرش معلوم نیست، چه کسی است و دیوانه وار عاشق مادرش است و در مشکلات مادرش را به گونه ای صدا می زند که انگار خدا را صدا می زنند. بعد از مرگش او را به طرز مضحک و مسخره ای در بین مردم تا مقام قدیسین بالا می برد.
قسمتی از کتاب:
در گوشه ای دور افتاده که تنها افرادی معدود آن جا را می شناختند و به آن دسترسی داشتند، برای نخستین بار، رایحه تعفن ناشی از دریده شدن اجساد توسط لاشخورها به مشام رسید. با توجه به قدرت بویایی قوی و نحوه برهم زدن بال های همین لاشخورها، پیش رفتیم و اجساد کرم خورده و فاسد شده گاوهایی را در سالن پذیرایی مشاهده کردیم که بخش تقریباً قابل شناسایی پایین تنه آن ها در آینه های متعدد دیواری، منعکس شده بود. سپس به دری کوچک رسیدیم که به دفتر کاری پنهان شده در پشت دیوار می پیوست. او را در آنجا دیدیم. یونیفرمی فاقد نشان و مدال بر تن، چکمه بر پا و مهمیزی زرین بر پاشنه چپ.
کتاب پاییز پدرسالار نوشته گابریل گارسیا مارکز با ترجمه کیومرث پارسای، توسط انتشارات آریابان به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: رمان خارجی، داستانهای کلمبیایی
این رمان ژنرال پیری را به تصویر می کشد که پنج هزار بچه نامشروع از او به دنیا آمده؛ در تنهایی و بی کسی و در کاخی فرسوده که در کثافت و فضله و تپاله حیوانات در آمیخته زندگی می کند و هنوز هم با همان رویه ظلم و زور و ستم و جنایت بر کشوری کوچک فرمانروایی می کند.او همچنان جبار و سفاک و شکاک و هذیان گوست و برای سفاکی و جنایات و انحراف های خاص خود آدمی مبتکر و مبدع نیز هست. در میهمانی ها و مراسم کسی حتی جرات نفس کشیدن در حضورش را نیز ندارد. علاوه بر مردم و اطرافیان حتی بستگان درجه اولش نیز از ظلم و جنایت او بی نصیب نمانده اند. دیکتاتوری که پدرش معلوم نیست، چه کسی است و دیوانه وار عاشق مادرش است و در مشکلات مادرش را به گونه ای صدا می زند که انگار خدا را صدا می زنند. بعد از مرگش او را به طرز مضحک و مسخره ای در بین مردم تا مقام قدیسین بالا می برد.
قسمتی از کتاب:
در گوشه ای دور افتاده که تنها افرادی معدود آن جا را می شناختند و به آن دسترسی داشتند، برای نخستین بار، رایحه تعفن ناشی از دریده شدن اجساد توسط لاشخورها به مشام رسید. با توجه به قدرت بویایی قوی و نحوه برهم زدن بال های همین لاشخورها، پیش رفتیم و اجساد کرم خورده و فاسد شده گاوهایی را در سالن پذیرایی مشاهده کردیم که بخش تقریباً قابل شناسایی پایین تنه آن ها در آینه های متعدد دیواری، منعکس شده بود. سپس به دری کوچک رسیدیم که به دفتر کاری پنهان شده در پشت دیوار می پیوست. او را در آنجا دیدیم. یونیفرمی فاقد نشان و مدال بر تن، چکمه بر پا و مهمیزی زرین بر پاشنه چپ.