کتاب من یک احمق هستم شما چطور نوشته حسن چابک, توسط انتشارات چابک اندیش به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: روانشناسی, روانشناسی موفقیت, جنبه های روانشناسی، راه و رسم زندگی، موفقیت، خودشناسی، خودیاری
کتاب حاضر به بیان مشکلات گوناگون جامعه ما می پردازد تا تصویری از جو کنونی بیافریند و مخاطب خود را به اندیشیدن درباره محیطی که خلق کرده وادارد. این کتاب می تواند همچون تلنگری خواننده را به فکر فروببرد و این حقیقت را به او یادآور شود که اگر نفع جمعی را به منفعت خودش مقدم دارد می تواند جامعه ای پیشرفته تر داشته باشد. آدم ها اگر بپذیرند که همیشه باید بیاموزند، در هیچ موردی رو در روی همدیگر قرار نمی گیرند و با هم به جر و بحث و جدل نمی پردازند.
عیب امروز جامعه ما این است که نمی خواهیم کم بیاوریم، نمی خواهیم بپذیریم که آدم های دیگری هم وجود دارند که از ما بیشتر بلد هستند و هیچ اشکالی ندارد که از داشته هایشان بهره ببریم. بعضی آدم ها وقتی با کسی بر سر موضوعی جدل گفتاری دارند، همین که یک نفرشان از جمع خارج شود اولین سخنی که بر زبان می آورند این است: «خوب سر جایش نشاندمش، باید این طور رفتار می کردم تا فکر نکند چیزی حالیش است، باید این افراد را این گونه سر جایشان نشاند تا دفعه دیگر در جمع قرار گرفتند، حساب کار دستشان بیاید.» با این حرف ها فکر می کند عقل کل است و همیشه حق به جانب است، غافل از این که خود فردی که این سخنان را بر زبان می آورد، شایسته ترین فرد برای سرزنش است.. تا زمانی که اندیشه های فکریمان را به سمت توقعات معقول و منطقی سوق ندهیم، نمی توانیم از ارتباط های پرثمر بهره مند شویم.
کتاب من یک احمق هستم شما چطور نوشته حسن چابک, توسط انتشارات چابک اندیش به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: روانشناسی, روانشناسی موفقیت, جنبه های روانشناسی، راه و رسم زندگی، موفقیت، خودشناسی، خودیاری
کتاب حاضر به بیان مشکلات گوناگون جامعه ما می پردازد تا تصویری از جو کنونی بیافریند و مخاطب خود را به اندیشیدن درباره محیطی که خلق کرده وادارد. این کتاب می تواند همچون تلنگری خواننده را به فکر فروببرد و این حقیقت را به او یادآور شود که اگر نفع جمعی را به منفعت خودش مقدم دارد می تواند جامعه ای پیشرفته تر داشته باشد. آدم ها اگر بپذیرند که همیشه باید بیاموزند، در هیچ موردی رو در روی همدیگر قرار نمی گیرند و با هم به جر و بحث و جدل نمی پردازند.
عیب امروز جامعه ما این است که نمی خواهیم کم بیاوریم، نمی خواهیم بپذیریم که آدم های دیگری هم وجود دارند که از ما بیشتر بلد هستند و هیچ اشکالی ندارد که از داشته هایشان بهره ببریم. بعضی آدم ها وقتی با کسی بر سر موضوعی جدل گفتاری دارند، همین که یک نفرشان از جمع خارج شود اولین سخنی که بر زبان می آورند این است: «خوب سر جایش نشاندمش، باید این طور رفتار می کردم تا فکر نکند چیزی حالیش است، باید این افراد را این گونه سر جایشان نشاند تا دفعه دیگر در جمع قرار گرفتند، حساب کار دستشان بیاید.» با این حرف ها فکر می کند عقل کل است و همیشه حق به جانب است، غافل از این که خود فردی که این سخنان را بر زبان می آورد، شایسته ترین فرد برای سرزنش است.. تا زمانی که اندیشه های فکریمان را به سمت توقعات معقول و منطقی سوق ندهیم، نمی توانیم از ارتباط های پرثمر بهره مند شویم.