کتاب سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار نوشته مصطفی مستور توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات فارسی، رمان فارسی، داستان های فارسی به چاپ رسیده است.
می زنم روی ترمز . یک بار . دوبار. سه بار. ده بار . ماشین نمی ایستد. با سرعت هزار کیلومتر بر ساعت دارم دنده عقب می روم اما بی هیچ برخوردی، به شکل حیرت آوری از لا به لای ماشین ها و ادم ها عبور می کتم. گاهی از ترس چشم هایم را می بندم و منتظر می مانم تا بکوبم به ماشینی، دیواری، درختی، عابری، چیزی . اما بعد که چشم ها را باز می کنم می بینیم بی هیچ برخوردی عبور کرده ام. به جز خودم کسی توی ماشین نیست و من وحشت زده از شیشه ی عقب خیره شده ام به منظره ای که با سرعت سرسام اوری مدام نزدیک و نزدیک تر می شود. بعد کامیونی از خیابانی فرعی می پیچد توی مسیر و من هزار بار می کوبم روی ترمز اما ماشین نمی ایستد. کمی بعد درست لحظه ای قبل از برخورد با کامیون، با زنگ تلفن از خواب می پرم.تا حالا هزار بار این خواب را دیده ام. توی هر خواب جزئیات کمی تغییرمی کند اما کلیاتش ثابت است. به نعبیر خواب اعتقادی ندارم بنابراین اگر این خواب معنایی هم داشته باشد برای من بی اهمیت است.گوشی را بر می دارم اما هنوز چشم هایم بسته است. پدرم است. صداش انگار از زیر خروارها خاک می اید، خفه و خسته و بریده بریده..
کتاب سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار نوشته مصطفی مستور توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات فارسی، رمان فارسی، داستان های فارسی به چاپ رسیده است.
می زنم روی ترمز . یک بار . دوبار. سه بار. ده بار . ماشین نمی ایستد. با سرعت هزار کیلومتر بر ساعت دارم دنده عقب می روم اما بی هیچ برخوردی، به شکل حیرت آوری از لا به لای ماشین ها و ادم ها عبور می کتم. گاهی از ترس چشم هایم را می بندم و منتظر می مانم تا بکوبم به ماشینی، دیواری، درختی، عابری، چیزی . اما بعد که چشم ها را باز می کنم می بینیم بی هیچ برخوردی عبور کرده ام. به جز خودم کسی توی ماشین نیست و من وحشت زده از شیشه ی عقب خیره شده ام به منظره ای که با سرعت سرسام اوری مدام نزدیک و نزدیک تر می شود. بعد کامیونی از خیابانی فرعی می پیچد توی مسیر و من هزار بار می کوبم روی ترمز اما ماشین نمی ایستد. کمی بعد درست لحظه ای قبل از برخورد با کامیون، با زنگ تلفن از خواب می پرم.تا حالا هزار بار این خواب را دیده ام. توی هر خواب جزئیات کمی تغییرمی کند اما کلیاتش ثابت است. به نعبیر خواب اعتقادی ندارم بنابراین اگر این خواب معنایی هم داشته باشد برای من بی اهمیت است.گوشی را بر می دارم اما هنوز چشم هایم بسته است. پدرم است. صداش انگار از زیر خروارها خاک می اید، خفه و خسته و بریده بریده..