کتاب مردی که می خندد نوشته ویکتور هوگو ترجمه جواد محبی توسط انتشارات آوای مهدیس به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات ادستانی، رمان خارجی
داستان این کتاب، روایت کودکی است که توسط «کومپراچیکو»ها یا همان خریداران بچه، معلول شده و با زخمی که بر صورت دارد گویی همیشه میخندد. هوگو در اوج این رمان، با بیان خطابهای از قهرمان داستان، پیام اصلی کتاب را اینگونه بیان میدارد که بلایی که سر وی آمده در حقیقت سر بشریت آمده است. مردمی که در ظاهر میخندند و باطناً رنج میبرند.
«...اى قدرتمندان احمق، دیدگان خود را بگشائید. من مجسم کنندهی همه چیزم... کشیشان، اشراف، شاهزادگان! به هوش باشید: «مردم به ظاهر خندانند و باطناً رنج مىبرند» ...من سمبول مردم هستم... ولى... به شما مىگویم که مردم به خود مىآیند... انتها شروع مىشود. شفق خونین صبح مىدمد.
این است معناى خندهی من. اینک شما بر خنده من بخندید..!»
کتاب مردی که می خندد نوشته ویکتور هوگو ترجمه جواد محبی توسط انتشارات آوای مهدیس به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات ادستانی، رمان خارجی
داستان این کتاب، روایت کودکی است که توسط «کومپراچیکو»ها یا همان خریداران بچه، معلول شده و با زخمی که بر صورت دارد گویی همیشه میخندد. هوگو در اوج این رمان، با بیان خطابهای از قهرمان داستان، پیام اصلی کتاب را اینگونه بیان میدارد که بلایی که سر وی آمده در حقیقت سر بشریت آمده است. مردمی که در ظاهر میخندند و باطناً رنج میبرند.
«...اى قدرتمندان احمق، دیدگان خود را بگشائید. من مجسم کنندهی همه چیزم... کشیشان، اشراف، شاهزادگان! به هوش باشید: «مردم به ظاهر خندانند و باطناً رنج مىبرند» ...من سمبول مردم هستم... ولى... به شما مىگویم که مردم به خود مىآیند... انتها شروع مىشود. شفق خونین صبح مىدمد.
این است معناى خندهی من. اینک شما بر خنده من بخندید..!»