کتاب مادام بواری نوشته گوستاو فلوبر با ترجمه محمدمهدی فولادوند, توسط انتشارات جامی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی میباشد.
رمانی که می خوانید زندگی زنی را به تصویر می کشد که تسلیم هوای نفسانی خود می شود، فردی لگام گسیخته که رو در روی ارزش های انسانی می ایستد و به آن چه که ممنوع است نزدیک می شود؛ «اما»، همسر، مادر و فرزندی که با کارهای نامتعارف خود و با حرص و طمع نفسانی اش خانواده ای را به نابودی می کشاند و در انتها خود نیز از بین می رود. نویسنده، این زن را با مهارتی بالا به تصویر می کشد و چنان در روح و جان او رخنه می کند که گویی سرنوشت خود را بیان می سازد.
«اما» کم کم دشوار پسند و هوسباز می شد. برای خود غذاهای مخصوص سفارش می داد، ولی به آن دست نمی زد. یک روز تنها شیر می خورد و روز بعد، ده دوازده فنجان چای می نوشید. اغلب اصرار می کرد که از خانه بیرون نرود، بعد نفسش می گرفت، پنجره ها را باز می کرد و لباس سبک می پوشید. هر وقت نسبت به خادمه اش سختگیری کرده بود، هدیه هایی به او می داد، یا او را به گردش به خانه همسایگان می فرستاد، چنانکه گاه نیز هرچه پول سفید در کیفش داشت برای فقرا می انداخت، گرچه هیچوقت مهربان و رقیق القلب نبود و در برابر رنج و غم دیگران به آسانی متاثر نمی شد…
کتاب مادام بواری نوشته گوستاو فلوبر با ترجمه محمدمهدی فولادوند, توسط انتشارات جامی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی میباشد.
رمانی که می خوانید زندگی زنی را به تصویر می کشد که تسلیم هوای نفسانی خود می شود، فردی لگام گسیخته که رو در روی ارزش های انسانی می ایستد و به آن چه که ممنوع است نزدیک می شود؛ «اما»، همسر، مادر و فرزندی که با کارهای نامتعارف خود و با حرص و طمع نفسانی اش خانواده ای را به نابودی می کشاند و در انتها خود نیز از بین می رود. نویسنده، این زن را با مهارتی بالا به تصویر می کشد و چنان در روح و جان او رخنه می کند که گویی سرنوشت خود را بیان می سازد.
«اما» کم کم دشوار پسند و هوسباز می شد. برای خود غذاهای مخصوص سفارش می داد، ولی به آن دست نمی زد. یک روز تنها شیر می خورد و روز بعد، ده دوازده فنجان چای می نوشید. اغلب اصرار می کرد که از خانه بیرون نرود، بعد نفسش می گرفت، پنجره ها را باز می کرد و لباس سبک می پوشید. هر وقت نسبت به خادمه اش سختگیری کرده بود، هدیه هایی به او می داد، یا او را به گردش به خانه همسایگان می فرستاد، چنانکه گاه نیز هرچه پول سفید در کیفش داشت برای فقرا می انداخت، گرچه هیچوقت مهربان و رقیق القلب نبود و در برابر رنج و غم دیگران به آسانی متاثر نمی شد…