کتاب فیلمنامه پروست نوشته هرولد پینتر با همکاری جوزف لوزی و باربارا بری با ترجمه امین مدی توسط انتشارات نشر نی با موضوع ادبیات داستانی، فیلمنامه، رمان به چاپ رسیده است.
«خارجی. باغ.
میز شام. نامه بازنشده زیر فنجان قهوهٔ مادر.
سوان: کِی برمیگردین پاریس؟
پدر: متأسفانه طی دو هفتهٔ آینده.
سوان: که اینطور، ما هم زودی راهی میشیم.
مادر: تموم شدن تابستون و رفتن از کومبره همیشه اندوهناکه.
مادربزرگ: اینجا برای سلامتی مارسل خیلی بهتر از پاریسه، براش خیلی خوبه.
سوان: حالش چطوره؟
پدر: (آهسته به سینهاش میزند.) سینهاش. باید حواسمون بهش باشه.
سوان میبیند که مارسل دزدکی از پشت پنجرهاش به پایین نگاه میکند. چشمشان به هم میافتد. سوان به سمت خانواده برمیگردد.
سوان: کتابی دارم که فکر میکنم مارسل از خوندنش لذت میبره. فردا میفرستم اینجا.
مادربزرگ: چه لطف بزرگی.
پدر: قبل از اومدن شما دربارهٔ موسیو ونتوی صحبت میکردیم. میشناسیدش؟
سوان: نه، تا به حال همدیگرو ندیدیم. اما همیشه برام سؤال بوده که ارتباطی با ونتوی آهنگساز داره یا نه.
پدر: آهنگساز؟
مادر: باید اسم سوناتِ ونتوی به گوشتون خورده باشه!
پدر: جداً؟
سوان: نخورده؟ مسحورکنندهست. آه... بار اول سالها پیش شنیدمش.
پدر: آه، سوناتِ ونتوی؟ آره، آره، البته، البته. خیلی دلنشینه.
سوان: یعنی این دوتا ربطی به هم دارن؟ باید سردربیارم.
پدر: گمان نکنم.
کتاب فیلمنامه پروست نوشته هرولد پینتر با همکاری جوزف لوزی و باربارا بری با ترجمه امین مدی توسط انتشارات نشر نی با موضوع ادبیات داستانی، فیلمنامه، رمان به چاپ رسیده است.
«خارجی. باغ.
میز شام. نامه بازنشده زیر فنجان قهوهٔ مادر.
سوان: کِی برمیگردین پاریس؟
پدر: متأسفانه طی دو هفتهٔ آینده.
سوان: که اینطور، ما هم زودی راهی میشیم.
مادر: تموم شدن تابستون و رفتن از کومبره همیشه اندوهناکه.
مادربزرگ: اینجا برای سلامتی مارسل خیلی بهتر از پاریسه، براش خیلی خوبه.
سوان: حالش چطوره؟
پدر: (آهسته به سینهاش میزند.) سینهاش. باید حواسمون بهش باشه.
سوان میبیند که مارسل دزدکی از پشت پنجرهاش به پایین نگاه میکند. چشمشان به هم میافتد. سوان به سمت خانواده برمیگردد.
سوان: کتابی دارم که فکر میکنم مارسل از خوندنش لذت میبره. فردا میفرستم اینجا.
مادربزرگ: چه لطف بزرگی.
پدر: قبل از اومدن شما دربارهٔ موسیو ونتوی صحبت میکردیم. میشناسیدش؟
سوان: نه، تا به حال همدیگرو ندیدیم. اما همیشه برام سؤال بوده که ارتباطی با ونتوی آهنگساز داره یا نه.
پدر: آهنگساز؟
مادر: باید اسم سوناتِ ونتوی به گوشتون خورده باشه!
پدر: جداً؟
سوان: نخورده؟ مسحورکنندهست. آه... بار اول سالها پیش شنیدمش.
پدر: آه، سوناتِ ونتوی؟ آره، آره، البته، البته. خیلی دلنشینه.
سوان: یعنی این دوتا ربطی به هم دارن؟ باید سردربیارم.
پدر: گمان نکنم.