کتاب عشق و سایر اهریمنان نوشته گابریل گارسیا مارکز با ترجمه کیومرث پارسای، توسط انتشارات آریابان به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: خارجی، داستانهای کلمبیایی
او دختر دوازده ساله نجیب زاده ای در حال زوال است که با بی توجهی والدینش و با آداب و رسوم بردگان بزرگ شده است و زبان های آن ها را می داند. او مثل بردگان رفتار می کند، به دروغ گفتن عادت دارد، و بدون این که توجهی جلب کند به هر جایی که می خواهد می رود. شخصیت پرخاشگر و رنج کشیده ای دارد ولی در نهان می خواهد شاد و آزاد باشد. با این که در آخرین جمله کتاب گفته شده که او در اثر عشق مرد ولی مرگ او در اثر سوء تغذیه است.
گارسیا مارکز ادعا می کند که رمان نسخه داستانی شده ی افسانه ای محلی است که مادربزرگش در زمان کودکی به او گفته: دختر بچه ای دوازده ساله با موهای بلند مسی رنگ که به هاری مبتلا شد و از او معجزه هایی سر زد و موهایش پس از مرگ به بلند شدن ادامه داد.
سال ها بعد گارسیا مارکز به عنوان یک روزنامه نویس شاهد حفاری معبدی بود که در آن جسد دختر بچه ای پیدا شد که موهای بلندش هنوز به جمجمه اش متصل بود، و او تصمیم گرفت داستانش را بنویسد.
دختر که دچار هیجان شده بود، برای نخستین بار، لبخند زد. آثار تندرستی از ظاهر او آشکار بود. علی رغم چهره درهم، اندامی متناسب داشت. سراسر بدنش را هاله ای طلایی رنگ و نامرئی می پوشاند و آثار بلوغ به تدریج در او هویدا می شد. دندان های کامل، چشمان بی نقص، پاهای سالم، دستهای ورزیده و گیسوان پرپشت داشت که هر تار آن، نشانه ای از عمر طولانی بود. به پرسش های متعدد پزشک، با روی خوش و تسلط کامل پاسخ می داد، ولی اگر کسی با خلق و خوی او آشنایی داشت، بی درنگ متوجه می شد که هیچ کدام از پاسخ های او، حقیقت ندارد.
کتاب عشق و سایر اهریمنان نوشته گابریل گارسیا مارکز با ترجمه کیومرث پارسای، توسط انتشارات آریابان به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: خارجی، داستانهای کلمبیایی
او دختر دوازده ساله نجیب زاده ای در حال زوال است که با بی توجهی والدینش و با آداب و رسوم بردگان بزرگ شده است و زبان های آن ها را می داند. او مثل بردگان رفتار می کند، به دروغ گفتن عادت دارد، و بدون این که توجهی جلب کند به هر جایی که می خواهد می رود. شخصیت پرخاشگر و رنج کشیده ای دارد ولی در نهان می خواهد شاد و آزاد باشد. با این که در آخرین جمله کتاب گفته شده که او در اثر عشق مرد ولی مرگ او در اثر سوء تغذیه است.
گارسیا مارکز ادعا می کند که رمان نسخه داستانی شده ی افسانه ای محلی است که مادربزرگش در زمان کودکی به او گفته: دختر بچه ای دوازده ساله با موهای بلند مسی رنگ که به هاری مبتلا شد و از او معجزه هایی سر زد و موهایش پس از مرگ به بلند شدن ادامه داد.
سال ها بعد گارسیا مارکز به عنوان یک روزنامه نویس شاهد حفاری معبدی بود که در آن جسد دختر بچه ای پیدا شد که موهای بلندش هنوز به جمجمه اش متصل بود، و او تصمیم گرفت داستانش را بنویسد.
دختر که دچار هیجان شده بود، برای نخستین بار، لبخند زد. آثار تندرستی از ظاهر او آشکار بود. علی رغم چهره درهم، اندامی متناسب داشت. سراسر بدنش را هاله ای طلایی رنگ و نامرئی می پوشاند و آثار بلوغ به تدریج در او هویدا می شد. دندان های کامل، چشمان بی نقص، پاهای سالم، دستهای ورزیده و گیسوان پرپشت داشت که هر تار آن، نشانه ای از عمر طولانی بود. به پرسش های متعدد پزشک، با روی خوش و تسلط کامل پاسخ می داد، ولی اگر کسی با خلق و خوی او آشنایی داشت، بی درنگ متوجه می شد که هیچ کدام از پاسخ های او، حقیقت ندارد.