رمان طاعون نوشته آلبر کامو با ترجمه رضا سیدحسینی, توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی می باشد.
رمان طاعون، یکی از آثار ادبی برجستهی جهان و اثری فلسفی از آلبر کامو است. در این رمان، کامو ما را به سفری در درون بسیاری از شخصیتهای داستان که در شهر اوران وجود دارند، میبرد. طاعون همان رویداد عجیب شهر اوران است. این رمان به بررسی حالات و روحیات افراد در زمانهای مختلف این دوره پرداخته است. حس همدلی، وحشیگری، عذاب وجدان و… در یک بلای همگانی نقش مهمی ایفا میکنند.
آنگاه پی بردم که، دست کم، من در سراسر این سال های دراز، طاعون زده بوده ام و با وجود این همه ی صمیمیتم گمان کرده ام که بر ضد طاعون می جنگم. دانستم که بطور غیر مستقیم مرگ هزاران انسان را تایید کرده ام و با تصویب اعمال و اصولی که ناگزیر این مرگ ها را به دنبال دارند، حتی سبب این مرگ ها شده ام.
دیگران از ان وضع ناراحت به نظر نمی آمدند و یا لااقل هرگز به اختیار خود درباره ی آن حرف نمی زدند. من گلویم فشرده می شد. من با آنها بودم و با اینهمه تنها بودم. وقتی که نگرانی هایم را تشریح می کردم، آنها به من می گفتند که باید به آنچه در خطر است اندیشید و اغلب دلائل موثری ارائه می دادند تا آنچه را که نمی توانستم ببلعم به خورد من بدهند. اما من جواب می دادم که طاعون زدگان بزرگ، آنها که ردای سرخ می پوشند… آنها هم در این مورد دلائل عالی دارند و اگر من دلائل جبری و ضروریاتی را که طاعون زدگان کوچک با استدعا و التماس مطرح می کنند بپذیرم نمی توانم دلائل طاعونیان بزرگ را رد کنم.
به من جواب می دادند که بهترین راه حق دادن به سرخ ردایان این است که اجازه ی محکوم ساختن را منحصرا در اختیار آنها بگذاریم. اما من با خود می گفتم که اگر انسان یکبار تسلیم شود دیگر دلیلی ندارد که متوقف شود. تاریخ دلیل کافی به دست من داده است، این روزگار مال کسی است که بیشتر بکشد. همه ی آنها دستخوش حرص آدمکشی هستند و نمی توانند ور دیگری رفتار کنند.
آلبر کامو در سال ۱۹۱۳ از پدری الجزایری و مادری اسپانیایی به دنیا آمده بود. سراسر دوران کودکیش را با این مادر (پدر در سال ۱۹۱۴ کشته شده بود) در یک محله ی فقیرنشین الجزیره به سر برد. خود او گفته است که آفتاب الجزیره و فقر محله ی بلکور چه مفهومی برایش داشت:
فقر مانع این شد که فکر کنم زیر آفتاب و در تاریخ همه چیز خوب است. آفتاب به من آموخت که تاریخ، همه چیز نیست.
فقر، احترام به رنج و همدردی با بیچارگان را به او یاد داد، اما نه آن همدردی با ادای پولداری را که از این طبقه بریده است و گمان می کند برای اینکه بخشوده شود مجبور به جبران است. پسند خاطر غریزی کامو، قناعت و بی پیرایگی بود. در جزیره ی فقر، خود را در خانه ی خویش احساس می کرد.
رمان طاعون نوشته آلبر کامو با ترجمه رضا سیدحسینی, توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی می باشد.
رمان طاعون، یکی از آثار ادبی برجستهی جهان و اثری فلسفی از آلبر کامو است. در این رمان، کامو ما را به سفری در درون بسیاری از شخصیتهای داستان که در شهر اوران وجود دارند، میبرد. طاعون همان رویداد عجیب شهر اوران است. این رمان به بررسی حالات و روحیات افراد در زمانهای مختلف این دوره پرداخته است. حس همدلی، وحشیگری، عذاب وجدان و… در یک بلای همگانی نقش مهمی ایفا میکنند.
آنگاه پی بردم که، دست کم، من در سراسر این سال های دراز، طاعون زده بوده ام و با وجود این همه ی صمیمیتم گمان کرده ام که بر ضد طاعون می جنگم. دانستم که بطور غیر مستقیم مرگ هزاران انسان را تایید کرده ام و با تصویب اعمال و اصولی که ناگزیر این مرگ ها را به دنبال دارند، حتی سبب این مرگ ها شده ام.
دیگران از ان وضع ناراحت به نظر نمی آمدند و یا لااقل هرگز به اختیار خود درباره ی آن حرف نمی زدند. من گلویم فشرده می شد. من با آنها بودم و با اینهمه تنها بودم. وقتی که نگرانی هایم را تشریح می کردم، آنها به من می گفتند که باید به آنچه در خطر است اندیشید و اغلب دلائل موثری ارائه می دادند تا آنچه را که نمی توانستم ببلعم به خورد من بدهند. اما من جواب می دادم که طاعون زدگان بزرگ، آنها که ردای سرخ می پوشند… آنها هم در این مورد دلائل عالی دارند و اگر من دلائل جبری و ضروریاتی را که طاعون زدگان کوچک با استدعا و التماس مطرح می کنند بپذیرم نمی توانم دلائل طاعونیان بزرگ را رد کنم.
به من جواب می دادند که بهترین راه حق دادن به سرخ ردایان این است که اجازه ی محکوم ساختن را منحصرا در اختیار آنها بگذاریم. اما من با خود می گفتم که اگر انسان یکبار تسلیم شود دیگر دلیلی ندارد که متوقف شود. تاریخ دلیل کافی به دست من داده است، این روزگار مال کسی است که بیشتر بکشد. همه ی آنها دستخوش حرص آدمکشی هستند و نمی توانند ور دیگری رفتار کنند.
آلبر کامو در سال ۱۹۱۳ از پدری الجزایری و مادری اسپانیایی به دنیا آمده بود. سراسر دوران کودکیش را با این مادر (پدر در سال ۱۹۱۴ کشته شده بود) در یک محله ی فقیرنشین الجزیره به سر برد. خود او گفته است که آفتاب الجزیره و فقر محله ی بلکور چه مفهومی برایش داشت:
فقر مانع این شد که فکر کنم زیر آفتاب و در تاریخ همه چیز خوب است. آفتاب به من آموخت که تاریخ، همه چیز نیست.
فقر، احترام به رنج و همدردی با بیچارگان را به او یاد داد، اما نه آن همدردی با ادای پولداری را که از این طبقه بریده است و گمان می کند برای اینکه بخشوده شود مجبور به جبران است. پسند خاطر غریزی کامو، قناعت و بی پیرایگی بود. در جزیره ی فقر، خود را در خانه ی خویش احساس می کرد.