کتاب صد سال تنهایی نوشته گابریل گارسیا مارکز ترجمه مرضیه صادقی زاده توسط انتشارات آوای مهدیس به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیا داستانی، رمان
کتاب صدسال تنهایی، زندگی شش نسل از خانوادهی بوئندیا را نشان میدهد. سرهنگ آئورلیانو بوئندیا، اولین فرزند اورسولا و خوزه آرکادیو بوئندیا است که در دهکدهی ماکوندو به دنیا میاید. جایی که تمام اتفاقات داستان رخ میدهند و شخصیتی میسازند، فاقد هر گونه احساسی، بدون ترس، نفرت یا عشق و شخصیتی که بارها و بارها از مرگ میگریزد تا شاهدی بر تمام تغییرات و پلی بین سنت و مدرنیته باشد. مارکز در رمان صد سال تنهایی وضعیت جغرافیایی و آداب و رسوم بومیان سرخپوست امریکای لاتین را به خوبی تصویر کرده است؛ گویی آیینهای در برابر ملتش گرفته تا همه ویژگیهای آنها را بنمایاند. بنابراین کسی که این اثر را میخواند، اگر هم به کشورهای امریکای لاتین سفری نداشته و یا حتی درباره آنها هیچ اطلاعی نداشته باشد، حس میکند آن سرزمین و مردمش را به خوبی میشناسد. مارکز از حضور کولیها و اثری که از خودشان به جا گذاشتهاند، در دهکدهی ماکوندو میگوید. اعتقادات باستانی که گاه در اثر خیالپردازیها و اغراقهای بومیانش خرافات به نظر میرسد، همه در این اثر به خوبی آشکار است. اثبات وجود عشق و قدرت پایانناپذیر آن نکتهای است که مضمون اصلی این رمان را رقم میزند و بسیار چشمگیر بیان شده است.
کتاب صد سال تنهایی را در دستهی رئالیسمهای جادویی دستهبندی میکنند. به اعتقاد بسیاری گابریل گارسیا مارکز در این کتاب سبک «رئالیسم جادویی» را ابداع کرده است؛ داستانی که در آن همه فضاها و شخصیتها واقعی و حتی گاهی حقیقی است اما ماجرای داستان مطابق روابط علی و معلولی شناخته شده دنیای ما پیش نمیرود.
هنوز دوماه از وصلت این زوج نگذشته بود که ازدواجشان در معرض جدایی قرار گرفت. جریان از این قرار بود؛ آئورلیانو سگوندو برای این که کدورت حاصله در قلب و روح رفیقهاش، پتراکوتس را برطرف نماید او را بهصورت ملکهی زیبایی ماداگاسکار ملبس کرده و با وی عکس انداخت، اما وقتی این خبر به گوش فرناندا رسید و آن عکس را دید، بدون هیچگونه خداحافظی لوازم عروسیاش را جمع کرد، جامهدانهایش را بست و از آنجا رفت؛ اما آئورلیانو سگوندو زود متوجه امر شد و بهسرعت جنبید و در میانهی جادهی تالاب خود را به او رساند و پس از کلی التماس و قسم و آیه موفق شد او را از خر شیطان پایین آورده و به خانه برگرداند. بعد از آن فوراً رفیقهاش را گم و گور کرده و از جلوی چشم او دور نمود.
پتراکوتس هم که از قدرت و خلاقیت خود خبر داشت و میدانست، او بود که از آئورلیانو سگوندو یک مرد ساخته است، هیچ دل نگرانی از خود بروز نداد. او را که یک پسربچهای بیش نبود و در اثر مطالعهی نوشتههای ملکیادس سرش بوی قورمهسبزی میداد، از اطاق عهد بوق ملکیادس بیرون کشیده و با واقعیتهای زمانه آشنا کرد و به دنیای واقعی رهنمون ساخت. طبیعت هم یاری نمود و باعث شد تا او هم خودش را جمع و جور کرده و دست از آن افکار قدیمی و انزواطلبیهایش بردارد و وارد جامعه بشود و بازهم خود او بود که آئورلیانو سگوندو را به قالب یک شخصیت کاملاً متفاوت درآورد، شخصیتی با روحیه، آمادهی پیشرفت. قلب و روحی باز و آمادهی پذیرش و در واقع او بود که در وی روحیهی یک زندگی بانشاط، دست و دلبازی در راهاندازی مهمانیها و جشن و سرورها را دمید و او به طور کامل زیر و رو نونوار کرده و از او همان مردی را ساخت که هنگام بلوغ در رؤیایش میدید. بعد از این جریانات بود که او ازدواج کرد، همانطور که هر مردی بالاخره روزی ازدواج میکند، اما جرئت نکرد این خبر را به گوش رفیقهاش، پتراکوتس برساند.
کتاب صد سال تنهایی نوشته گابریل گارسیا مارکز ترجمه مرضیه صادقی زاده توسط انتشارات آوای مهدیس به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیا داستانی، رمان
کتاب صدسال تنهایی، زندگی شش نسل از خانوادهی بوئندیا را نشان میدهد. سرهنگ آئورلیانو بوئندیا، اولین فرزند اورسولا و خوزه آرکادیو بوئندیا است که در دهکدهی ماکوندو به دنیا میاید. جایی که تمام اتفاقات داستان رخ میدهند و شخصیتی میسازند، فاقد هر گونه احساسی، بدون ترس، نفرت یا عشق و شخصیتی که بارها و بارها از مرگ میگریزد تا شاهدی بر تمام تغییرات و پلی بین سنت و مدرنیته باشد. مارکز در رمان صد سال تنهایی وضعیت جغرافیایی و آداب و رسوم بومیان سرخپوست امریکای لاتین را به خوبی تصویر کرده است؛ گویی آیینهای در برابر ملتش گرفته تا همه ویژگیهای آنها را بنمایاند. بنابراین کسی که این اثر را میخواند، اگر هم به کشورهای امریکای لاتین سفری نداشته و یا حتی درباره آنها هیچ اطلاعی نداشته باشد، حس میکند آن سرزمین و مردمش را به خوبی میشناسد. مارکز از حضور کولیها و اثری که از خودشان به جا گذاشتهاند، در دهکدهی ماکوندو میگوید. اعتقادات باستانی که گاه در اثر خیالپردازیها و اغراقهای بومیانش خرافات به نظر میرسد، همه در این اثر به خوبی آشکار است. اثبات وجود عشق و قدرت پایانناپذیر آن نکتهای است که مضمون اصلی این رمان را رقم میزند و بسیار چشمگیر بیان شده است.
کتاب صد سال تنهایی را در دستهی رئالیسمهای جادویی دستهبندی میکنند. به اعتقاد بسیاری گابریل گارسیا مارکز در این کتاب سبک «رئالیسم جادویی» را ابداع کرده است؛ داستانی که در آن همه فضاها و شخصیتها واقعی و حتی گاهی حقیقی است اما ماجرای داستان مطابق روابط علی و معلولی شناخته شده دنیای ما پیش نمیرود.
هنوز دوماه از وصلت این زوج نگذشته بود که ازدواجشان در معرض جدایی قرار گرفت. جریان از این قرار بود؛ آئورلیانو سگوندو برای این که کدورت حاصله در قلب و روح رفیقهاش، پتراکوتس را برطرف نماید او را بهصورت ملکهی زیبایی ماداگاسکار ملبس کرده و با وی عکس انداخت، اما وقتی این خبر به گوش فرناندا رسید و آن عکس را دید، بدون هیچگونه خداحافظی لوازم عروسیاش را جمع کرد، جامهدانهایش را بست و از آنجا رفت؛ اما آئورلیانو سگوندو زود متوجه امر شد و بهسرعت جنبید و در میانهی جادهی تالاب خود را به او رساند و پس از کلی التماس و قسم و آیه موفق شد او را از خر شیطان پایین آورده و به خانه برگرداند. بعد از آن فوراً رفیقهاش را گم و گور کرده و از جلوی چشم او دور نمود.
پتراکوتس هم که از قدرت و خلاقیت خود خبر داشت و میدانست، او بود که از آئورلیانو سگوندو یک مرد ساخته است، هیچ دل نگرانی از خود بروز نداد. او را که یک پسربچهای بیش نبود و در اثر مطالعهی نوشتههای ملکیادس سرش بوی قورمهسبزی میداد، از اطاق عهد بوق ملکیادس بیرون کشیده و با واقعیتهای زمانه آشنا کرد و به دنیای واقعی رهنمون ساخت. طبیعت هم یاری نمود و باعث شد تا او هم خودش را جمع و جور کرده و دست از آن افکار قدیمی و انزواطلبیهایش بردارد و وارد جامعه بشود و بازهم خود او بود که آئورلیانو سگوندو را به قالب یک شخصیت کاملاً متفاوت درآورد، شخصیتی با روحیه، آمادهی پیشرفت. قلب و روحی باز و آمادهی پذیرش و در واقع او بود که در وی روحیهی یک زندگی بانشاط، دست و دلبازی در راهاندازی مهمانیها و جشن و سرورها را دمید و او به طور کامل زیر و رو نونوار کرده و از او همان مردی را ساخت که هنگام بلوغ در رؤیایش میدید. بعد از این جریانات بود که او ازدواج کرد، همانطور که هر مردی بالاخره روزی ازدواج میکند، اما جرئت نکرد این خبر را به گوش رفیقهاش، پتراکوتس برساند.