کتاب سرکوب ماورا آیا علم همیشه بر جادو پیروز می‌شود؟

کتاب سرکوب ماورا آیا علم همیشه بر جادو پیروز می‌شود؟ ساختار، کارکرد و گسترش افکار و رفتارهای ماورایی نوشته یوجین سابوتسکی با ترجمه افسانه مقدم, توسط انتشارات نسل نو اندیش به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب: روانشناسی, روانشناسی عمومی, تفکر ماورایی و خیال پردازی, جادو و ارتباطات بشری

دنیایی را در نظر بگیرید که فقط برمبنای علم و تفکر منطقی استوار است. از کجا شروع کنید؟ کتاب‌های کودکان را بدون شخصیت‌های ماورایی تصور کنید؛ نه پری وجود دارد، نه هیولا و نه شهر جادویی اُز. هیچ آلیسی نیست و در سرزمین عجایب به جست‌وجو نمی‌پردازد. هیچ‌وقت شنل قرمزی، زیبای خفته، جوجه ‌اردک زشت و البته هری‌پاتر به وجود نخواهند آمد؛ چه کودکی کسالت‌باری!

اما دنیای کودکان سرشار از عناصر ماورایی است. دشوارترین مشکلات خیالی را بسیار ساده حل می‌کنند و برای فرار از تله‌ها راهی می‌یابند. اگر هنگام بازی کردن ببری غول‌پیکر به آن‌ها حمله کند، مشکلی نیست؛ شمشیر می‌کشند و ببر را از بین می‌برند. کوهستان مانع رسیدن به گنج می‌شود؟ خیز برمی‌دارند و از روی آن می‌پرند. کودکان اعتمادی خلل‌ناپذیر دارند که طبیعت با آن‌ها مهربان است و عناصری مانند آب، هوا و نیروی گرانش حق الهی‌ آن‌ها را برای حضور در این مکان پذیرفته‌اند و شخصیت‌های قومی و فرهنگی مانند بابانوئل برای برآورده کردن آرزوهای کودکان تلاش می‌کنند.

البته این پندار وهم‌آلود دوران کودکی تا ابد طول نمی‌کشد. درواقع، اکثر بچه‌ها بیرون از بازی، کاملاً از محدودیت‌های فیزیکی و ذهنی خود آگاه‌اند. به مرور زمان تخیل رنگ می‌بازد و منطق جایگزین آن می‌شود اما بزرگسالان همچنان برای مشکلات هستی‌گرایانة خود، نظیر ترس از مرگ و معنای زندگی به ماورا پناه می‌برند.

بی‌شک ما برای دستاوردهایی چشمگیر، همچون داروهای نوین، فناوری‌های دقیق و آرامش نسبی زندگی خود مدیون علم هستیم. باوجوداین، هزینة چنین آرامشی بسیار سنگین است: فقدان رابطه‌ای معنادار میان انسان و طبیعت.

تفکر ماورایی دنیای بی‌جان را فهمیدنی‌تر می‌کند. وقتی عجله داریم و خودرومان روشن نمی‌شود، ممکن است با آن صحبت کنیم. حتی کاربرد جان‌بخشی تفکر ماورایی به‌شدت در تبلیغات استفاده می‌شود: در ویدیوهای تلویزیونی، خودرویی پرسرعت به جگواری تیزپا تبدیل می‌شود و یک‌ تکه شکلات می‌تواند در قالب انسان نشان داده شود. پس چرا بزرگسالان تا این حد بر منطقی بودن خود تاکید دارند؟ شما هم فکر می‌کنید علم همیشه بر جادو پیروز می‌شود؟

پیش گفتار

حدود سی سال پیش، هنگام بازی با پسر کوچکم بسیار شگفت‌زده شدم. او دشوارترین مشکلات خیالی را بسیار ساده حل می‌کرد و برای فرار از دام‌هایی که برای او می‌گذاشتم، راهی می‌یافت. ببری غول‌پیکر در دل جنگل به او حمله می‌کرد؛ مشکلی نبود، شمشیر می‌کشید و ببر را می‌کشت. کوهستانی بزرگ مانع رسیدن به گنج می‌شد؛ خیز برمی‌داشت و از روی آن می‌پرید. آنچه بیش از همه سبب شگفتی من از رفتار پسرم می‌شد، این نبود که توانایی‌های خود را بسیار دست بالا می‌گرفت یا معمولاً به محدودیت‌های دنیای واقعی بی‌اعتنا بود؛ بلکه اعتمادی خلل‌ناپذیر داشت که طبیعت با او مهربان است و عناصر آن (آب، هوا، نیروی گرانش) از وجود او در کائنات آگاه‌اند و حق الهی‌اش را برای حضور در این مکان پذیرفته‌اند ‌و شخصیت‌های قومی و فرهنگی مانند بابانوئل از مخفی‌ترین آرزوهایش باخبرند و برای برآورده کردن آن‌ها تلاش می‌کنند.

البته این پندار وهم‌آلود دوران کودکی تا ابد طول نمی‌کشد. درواقع، اکثر بچه‌ها بیرون از بازی، کاملاً از محدودیت‌های فیزیکی و ذهنی خود آگاه‌اند. اما آیا این آگاهی یکی از دلایلی نیست که باعث می‌شود بازی‌های تخیلی تا این حد برای کودکان جذاب باشند؟ آیا کودک نیاز ندارد تا دست‌کم گاهی اوقات دربارة زیبایی یا قدرت بی‌نهایت خود احساسی حیرت‌انگیز داشته باشد؟ آرزوها و بازی‌های کودک در خلال رشد، به‌تدریج با محدودیت‌های دنیای واقعی همگام می‌شوند و کودک کم‌کم آگاه می‌شود که در دنیای «واقعی» حتی کوچک‌ترین دستاوردی، نیازمند اراده و سختکوشی است. سرانجام می‌آموزد که طبیعت و عناصر آن، یاری‌رسان و مراقب او نیستند و کائنات، در بهترین حالت، بی‌اعتناست و حتی گاهی اوقات دشمن اهداف او می‌شود. این روند در روان‌شناسی رشد، «تمرکززدایی» نامیده می‌شود، اما درواقع نمایانگر انزوای هرچه بیشتر در دنیای طبیعی است.

بیگانگی کودکان از کنج کوچک دنیای شخصی‌شان، جز چند استثنا، همان اتفاقی را نمایش می‌دهد که در تمام ادوار تاریخ بشریت رخ داده است. انسان تا هزاران سال باور داشت که دنیای اطراف او صرفاً زنده نیست، بلکه آگاه است و ستارگان و عناصر طبیعی او را نظاره می‌کنند و می‌توانند به شیوه‌ای موافق یا مخالف به درخواست‌هایش پاسخ بدهند. جادو و اساطیر پیچیده شکل گرفته بودند تا ارتباط میان شخص و کائنات را توضیح بدهند. اینک زمانه تغییر کرده است. علم به میدان قدم گذاشت و اساطیر و جادو را فانتزی‌های گذشته نامید و قانون جاذبه را جایگزین نیروی همدلی کرد. البته ما برای دستاوردهایی چشمگیر، همچون داروهای نوین، فناوری‌های دقیق و آرامش نسبی زندگی خود مدیون علم هستیم. باوجوداین، هزینة چنین آرامشی بسیار سنگین است: فقدان یک رابطة معنادار میان انسان و طبیعت. علم به جای حیات اخروی، برای بشریت و کائنات مرگی حتمی و اجتناب‌ناپذیر پیش‌بینی می‌کند. بی‌شک، دیدگاه علم دربارة آینده برای بسیاری از افراد آزاردهنده است. حتی ساده‌ترین آیین‌های مذهبی نیز در قیاس با علم، چشم‌انداز بهتری از آینده نشان داده‌اند.

در کنار مذاهب رسمی[1] و علوم مرسومی که تا حدود زیادی جانشین آن‌ها شدند، جادوی باستانی نیز وجود دارد؛ حتی اگر صرفاً در ذهنمان باشد. حیوانات در آرزوها، خیال‌پردازی‌ها، فیلم‌ها و کتاب‌ها سخن می‌گویند و افراد از دیوار عبور می‌کنند. فقط یک گام جلوتر می‌رویم و کم‌کم باور می‌کنیم بعضی از افرادی که اطراف ما زندگی می‌کنند، قدرت‌هایی ویژه دارند و می‌توانند در دنیای واقعی جادوگری کنند. اگر این مرحله را بپذیریم، تفکر ماورایی خود را به باور ماورایی ارتقا داده‌ایم؛ باور کرده‌ایم جادو در دنیای واقعی صورت می‌پذیرد. علم روان‌شناسی به‌سرعت وارد می‌شود و دوباره اطمینان می‌دهد که این طرز فکر و عقیده باقیماندة قرون گذشته، خرافة محض و شکلی از باورهای نامعمول ـ اما کاملاً طبیعی ـ انسانی است. تا اینکه تقریباً همین اواخر تحقیقات بسیاری «تحت لوای علم» دربارة تفکر ماورایی صورت گرفت؛ به‌عبارت‌دیگر علم، جادو را به بقایای روان انسان یا خرافه‌هایی تقلیل داد که تردید و ترس انسان را طعمه قرار می‌دهند. ازطرف‌دیگر، احترامی که افراد سابقاً برای علم قائل بودند به یک «باور مقدس» تبدیل شد؛ فرض شد که علم می‌تواند همه چیز را توضیح بدهد؛ اگر امروز نتواند، فردا می‌تواند. مفهومی که در این میان مهجور واقع می‌شود این است که علم یک رشتة تحصیلی است و قصد دارد قوانین طبیعت را تشریح کند؛ قوانینی که بر اساس رابطة فیزیکی علت و معلول هستند. اما کائنات بسیار فراتر از دنیای فیزیکی است و شامل دنیایی نامرئی مانند ابعاد ذهنی و عاطفی، روابط و ارتباطات انسانی، فانتزی‌ها، رؤیاها، بازی و هنر می‌شود. کائنات همچنین مفاهیمی چون دین، سیاست، تجارت و سرگرمی را در برمی‌گیرد. آیا تفکر ماورایی شیوة صحیح اندیشیدن در این حوزه‌هاست؟ درست مانند همان تفکر به‌اصطلاح منطقی که علم از آن سخن می‌گوید؟

حتی یک نگاه مختصر به تاریخ نشان می‌دهد که اگر جادو را «علمی کذب» در نظر بگیریم، به گمراهی کشیده می‌شویم؛ جادو شیوة کمتر کنترل‌شده و نسخة سیاه‌تر علم نیست. این دو نباید این‌چنین با یکدیگر قیاس شوند. جادو بیش از اینکه به علم تمایل داشته باشد، به‌سوی هنر متمایل است. هنر و جادو/دین همزمان در دورة پساپارینه‌سنگی و تا جایی که می‌دانیم 30000 سال زودتر بر علم پیشی گرفتند و هویدا شدند. هنر و جادو هر دو بر رابطة میان ذهن و طبیعت دلالت دارند. هدف آن‌ها با علم تفاوت دارد؛ درحالی‌که هدف نهایی علم نتیجه و پیامد است، مقصود غایی هنر و جادو، معناست.

شرایط واقعی زندگی روزانه این نکته را خوب به تصویر می‌کشد.سال‌ها پیش، من و پسر دوساله‌ام در شهر مسکو، داخل بوستانی که توسط چند ردیف تایر خودرو به شکل مربع محصور شده بود، آرام قدم می‌زدیم. یک خودروی ون فرسوده در پیاده‌رو کنار ساختمان قرار داشت و چند کارگر اطراف آن مشغول رنگ کردن دیوار بودند. من و پسر کوچکم به دو جهت مختلف نگاه می‌کردیم، او در حال بررسی کردن نرده‌های آهنی ضخیمی بود که باغچه را از خیابان جدا می‌کردند. صدای روشن شدن موتور خودرو را شنیدم، اما توجه نکردم تا اینکه به چشمان گشادشدة پسرم نگاه کردم. آن لحظه برای هر واکنشی دیر شده بود. خودروی ون از پیاده‌رو وارد خیابان شد، اما به جای اینکه به همان مسیر ادامه بدهد و به سمت ورودی بوستان برود، یک دور کامل زد و با نرده‌هایی آهنی‌ برخورد کرد که چند سانتی‌متر با من و پسرم فاصله داشتند. این کار باعث شد بخش زیادی از نرده‌ها از پایة سنگی آن بیرون بزند. میان ما و مرگی دردناک، فقط یک فاصلة باریک وجود داشت. بیش از همه از این ترسیده بودم که این اتفاق در خیابانی شلوغ یا مکانی رخ نداده بود که توقع آن را داشته باشم و حواسم را جمع کنم. این سانحه اصلاً قابل پیش‌بینی نبود و به نظرم دست سرنوشت بود که زخمی نشده بودیم.

با اینکه سال‌ها از آن روز می‌گذرد، هنوز هم نمی‌توانم نسبت به آن با دیدة اعجاب نگاه نکنم. چه کسی یا چه چیزی در عالم دربارة آن چند سانتی‌متر تصمیم گرفته بود؟ شانس؟ شانس مفهومی غیرشخصی است که به آن پروبال می‌دهیم تا اعمال غیرشخصی، مانند شیر یا خط انداختن را به رسمیت بشماریم. اما شرایطی را تصور کنید که پرتاب سکه به آسمان، تعیین‌کنندة زندگی و مرگ ما می‌شود. اگر نتیجة پرتاب اجازة زنده ماندن بدهد، آیا باز هم آن را شانس تلقی می‌کنیم؟ وقتی دو سرباز همگام با یکدیگر در حال گریختن‌اند و یکی از آن‌ها با خمپاره کشته می‌شود، آیا سرباز دوم زنده ماندن خود را تصادفی می‌داند؟ من این‌طور فکر نمی‌کنم، زیرا در این شرایط، شانس به حادثه‌ای واقع‌گرایانه و سرشار از معانی شخصی تبدیل می‌شود. اگر شخصی جان سالم به در ببرد و آن حادثه را تصادف محض به شمار بیاوریم، زندگی او را بی‌ارزش و بی‌معنی کرده‌ایم. صرفاً هنگامی‌که بپذیریم شخصی یا چیزی، با آگاهی و هشیاری تصمیم گرفته است تا زنده بمانیم، دست‌کم معنای حضور در این دنیا را درک می‌کنیم. همان‌طور که بسیاری از ادیان سازمان‌یافته گواهی می‌دهند، بسیاری از ما چنین حسی داریم. این ملاحظات باعث شد تا دربارة باورهای ماورایی انسان امروزی تحقیق کنم.

تحقیقات خود را با ساختن ابزارهای متعددی شروع کردم که به نظر می‌رسید مصداق واقعی جادو هستند: اشیایی که در هوای رقیق به چشم می‌آمدند و بدون هیچ ردی ناپدید می‌شدند، عروسک‌های اسباب‌بازی که گویا جان یافته بودند و وردهایی سحرآمیز که ماهیت یک شیء را به طرزی جادویی تغییر می‌دادند. این پیامدها در دنیای واقعی، حقه به شمار می‌آمدند، باوجوداین درج کردن این حقه‌ها و توضیح دادن آن‌ها در تحقیقاتم اساساً دشوار بود. معمولاً «حقه‌های جادویی» در حضور تماشاچی و نزدیک یا روی بدن شعبده‌باز انجام می‌شوند. حقه‌های من روی دست داوطلب انجام می‌شد. افزون‌بر‌این، شرکت‌کنندگان اشتیاق داشتند تا تشکیلات سحرآمیزم را بررسی کنند و برای وقایع غیرطبیعی توضیحی بیابند. وقتی واکاوی آن‌ها بی‌نتیجه بود و سردرگم می‌ماندند، بازپرسی را شروع می‌کردم. هدف از بازپرسی این بود که به شرکت‌کنندگان تلقین کنم شاهد رویدادی بوده‌اند که بی‌شک جادویی است و قوانین شناخته‌شدة فیزیک را نقض می‌کند.

بی‌درنگ متوجه شدم اکثر کودکان پیش‌دبستانی از فهمیدن اینکه جادو واقعیت دارد، خوشحال می‌شوند. در مورد بزرگسالان به این سادگی نیست، اما آن‌ها نیز سرانجام در برابر تعابیر سحرآمیز تسلیم می‌شوند. حتی هنگام تکذیب کردن، به‌گونه‌ای رفتار می‌کنند که انگار آن را باور داشته‌اند. بیشتر شرکت‌کنندگان، اعم از کودکان و بزرگسالان، تصدیق می‌کنند که اتفاقات جادویی ممکن است در رؤیاها، خیال‌پردازی‌ها و بازی‌ها رخ بدهند، اما این آزمایش نشان می‌داد که تفکر ماورایی می‌تواند نسبتاً به‌سادگی زمینة توجیه‌پذیر خویش، یعنی خیال‌پردازی را بنا کند و در قلمروی واقعیت فیزیکی پا بگذارد.

اما اگر بزرگسالان تحصیل‌کردة امروزی بپذیرند که انسان می‌تواند اجسام فیزیکی را به‌طرزی سحرآمیز تغییر بدهد، پس شاید این را نیز بپذیرند که ممکن است افکار و خیال‌پردازی‌هایشان به شیوه‌ای جادویی عمل کند. درواقع نشان خواهم داد که بزرگسالان گزارش می‌دهند کاربرد جادو بر درک آن‌ها از اشیای ملموس یا فرضی تأثیری اندک دارد، اما بر موضوعات تخیلی به‌شدت اثر می‌گذارد. آزمایش‌های بعدی آشکار کرد که خیال‌پردازی‌های شخصی شرکت‌کنندگان دربارة امری بخصوص، مانند تصویر خودشان در آینده، به‌شدت از کارکرد سحرآمیز آزمایشگر تأثیر می‌گیرد. به این نتیجه رسیدم در کنار جادویی که «ذهن ـ بر ـ ماده» نام دارد (و به وردهای سحرآمیز یا آرزوهایی اطلاق می‌شود که مستقیم بر رویدادها و فرایندهای فیزیکی اثر می‌گذارند)، جادوی دیگری به نام «ذهن ـ بر ـ ذهن» یا «جادوی ارتباطی» نیز وجود دارد. جادوی ارتباطی شامل خواندن وردهای سحرآمیز یا انجام دادن تشریفاتی است که با هدف درمان، برکت یا نفرین، بر ذهن دیگران اثر می‌گذارد. افزون‌بر‌این، جادوی ذهن ـ بر ـ ماده قوانین ابتدایی فیزیک را نقض می‌کرد، اما جادوی ذهن ـ بر ـ ذهن می‌تواند از طریق تلقین یا خودتلقینی در دنیای واقعی رخ بدهد. اگرچه تلقین در دنیای امروز بیشتر فرایندی روان‌شناسی تلقی می‌شود تا رویدادی جادویی؛اما در بخش‌های آتی این کتاب ادعا خواهم کرد که تلقین (و نتایج آن مانند تأثیر دارونما) «نوزاد» سحر و افسون است و مبنای سازوکار روان‌شناسی و جادوی عملی یکسان است. اگر شخصی (به صورت عینی یا ضمنی) جادو را باور داشته باشد، در معرض آن قرار بگیرد و از این مسئله آگاه باشد، بی‌شک اثر می‌پذیرد؛ برای مثال، لوی ـ برول[2] حکایت مردی را نقل می‌کرد که باور داشت نفرین شده است تا بمیرد و بی‌شک به خاطر همین باور از دنیا رفت.

شانس به من رو کرده بود. این ایده باعث شد تا تحقیقاتم دربارة تفکر ماورایی را به حیطة ارتباطات انسانی گسترش دهم. ابتدا سؤال کردم که آیا پرداختن به موضوع جادو در رسانه، بر روند درک کودکان اثر می‌گذارد یا نه. به‌راستی، صنایع چندگانه مانند تولیدکنندگان اسباب‌بازی و شرکت‌های مربوط به سرگرمی کودکان، از باور ماورایی آن‌ها بهره می‌برند و حامی آن هستند و بسیاری از برنامه‌های تلویزیونی مخصوص کودکان، شخصیت‌های ماورایی را به تصویر می‌کشند. برخی از پیشگامان علم روان‌شناسی ادعا می‌کنند که باورهای شهودی ابتدایی کودک و بزرگسال، مانند باورهای ماورایی، ممکن است مانع تحصیلات علمی شوند. همچنین مشارکت در تفکر ماورایی، از طریق گسترش قوة خیال‌پردازی به کودک کمک می‌کند تا به شیوه‌هایی بکر و متنوع بیندیشد. آزمایش‌های طراحی‌شدة من و شاگردانم به‌راستی نشان می‌دهند نمایش دادن فیلمی که دربرگیرندة باورهای ماورایی محکم باشد، به‌طرزی چشمگیر بر انجام دادن تکالیف خلاقانة کودکان اثر می‌گذارد.

افزون‌بر‌این، گمان می‌کنم کنش‌های جادویی/مذهبی ادوار اولیة تاریخ، به‌منظور شفا دادن یا آسیب زدن به دیگران با استفاده از تلقین شکل می‌گرفت. با رواج یافتن مکاتب علمی، تشریفات علنی جادوگری به دور افکنده شدند، اما تلقین همچنان اثرگذارترین شیوة دستکاری هشیاری جمعی در حوزه‌های آیینی، سیاسی، بازرگانی و روان‌درمانی باقی ماند. این ایده باعث شد تا فرض کنم شاید سازوکار روان‌شناسی‌ تلقین سادة امروزی با تلقینی ماورایی که علم از آن سخن می‌گفت، یکسان باشد. مجموعه‌ای از آزمایش‌ها را طراحی کردم که به‌زعم خودم، نشان می‌دهند سازوکاری مشترک وجود داشته است. این یافته پیامدهایی مهم داشت و به درکی از تداوم روان‌شناسی ـ تاریخی ترفندهایی انجامید که برای اثرگذاری و مدیریت بر اذهان عمومی استفاده می‌شدند.

امروزه از منظر عمومی، قدرت سیاسی بر فرایندی استوار است که ذهن رأی‌دهندگان را به شیوه‌ای منطقی و نه بر اساس باورهای ماورایی در اختیار بگیرد. ازسوی‌دیگر، اگر تلقین‌های عادی و جادویی بر اساس یک سازوکار روان‌شناسی هستند، پس آن دسته از فنون متقاعدکنندة تلقینی که در علم بیان سیاسی و تبلیغات بازرگانی استفاده می‌شوند نیز پیشینه‌ای جادویی دارند. از منظر روان‌شناسی، این تکنیک‌ها بر تمایل افراد به پذیرش ناخودآگاه پیام‌هایی تکیه دارند که شاید در بسیاری از جوانب، از نظرگاه منطق پذیرفتنی نباشند؛ برای مثال، گاهی اوقات افراد تحت تأثیر تبلیغات هوشمندانه کالایی را می‌خرند که می‌دانند به آن نیاز ندارند؛ اما صرفاً نمی‌توانند بر وسوسة خرید آن غلبه کنند. به‌عبارت‌دیگر، تلقین به‌راستی جادوی روز است.

افراد برای در امان ماندن از تأثیر جادو، مکانیسم‌های دفاعی پیچیده‌ای به کار می‌گیرند. باوجوداین، در اکثر اوقات همچنان دربارة رویدادهای جادویی کنجکاو باقی می‌مانند و به نظر می‌رسد بسیاری از آن‌ها جادو را باور دارند، حتی اگر از این باور بی‌خبر باشند. من از طریق تحقیق و آزمایش سعی کردم تا مدارکی جدید بیابم که به ما کمک کند برخی از مقوله‌های تئوری قدیمی، مانند رابطة میان جادو و علم و جادو و دین را بهتر درک کنیم. تحقیق کردن دربارة تفکر ماورایی باعث شد تا به فاکتورهای روان‌شناسی رایجی دست پیدا کنم که زمینه‌ساز تغییرات ذهنی در حوزه‌های شناختی هستند: تئوری ذهن، تمییز ظاهر از باطن، نقاشی‌های کودکان، مشاهدة واقعیت و مطالب بیشتر.

درنتیجه، پیشرفت ذهن بشر می‌تواند به مثابة تمایز و گوناگونی فزایندة دو حوزة اصلی واقعیت باشد: حوزة واقعیت عادی که قلمروی عقل و علوم منطقی است و حوزة واقعیت جادویی که در اختیار جادو و دین قرار دارد. در زندگی انسان امروزی، تفکر و باور ماورایی توأم با باورهای دینی، نقشی مهم مانند کاهش اضطراب، ایجاد خلاقیت و معنابخشی به زندگی ایفا می‌کنند. آن‌ها متمم رشد تفکر منطقی و علمی هستند و عناوین تحقیقات روان‌شناسی را تسهیل می‌کنند.

من این تحقیقات را سال 1982 در مسکو شروع کردم و آن را در آلمان، انگلستان و مکزیک ادامه دادم. بسیاری از نتایج من در روزنامه‌هایی چون روان‌شناسی رشد، نقد نظریة تکامل، روان‌شناسی رشد بریتانیا، روان‌شناسی بریتانیا و روان‌شناس چاپ و بعضی از آن‌ها در همایش‌های بین‌المللی ارائه شدند. بااین‌حال، تحقیقاتم پراکنده و ناتمام باقی ماندند. این کتاب تلاشی است تا آن‌ها را منسجم کنم و در قفسة عناوین مربوط به تفکر ماورایی جای دهم. بدیهی است که قسمت‌هایی از کتاب، از مطالب مندرج در نشریات یادشده اقتباس شده است. از شاگردانم قدردانی می‌کنم که به من یاری رساندند تا آزمایش‌هایی را طراحی کنیم که در این کتاب به کار رفته‌اند؛ به‌ویژه از همکارانم کارل روزنگرن، پائول هریس، کارل جانسون، ژاکلین وولی و کارول نمراف تشکر می‌کنم که دوستانه از من و کارم حمایت و پشتیبانی کردند و البته، از ویراستار کتاب، سارا هرینگتون، برای باور داشتن به این پروژه، ویرایش خلاقانه و مؤثر و پیشنهاد‌های باارزشش سپاس‌گزارم.

این کتاب را به تمام اندیشمندانی تقدیم می‌کنم که می‌توانند رمز و رازی را حس کنند که ورای دنیای مادی و فرامادی شناخته‌شده، پنهان شده است.

[1].ادیان ابراهیمی. ـ م.

[2]. لوسین لوی ـ برول فیلسوف و انسان‌شناس فرانسوی. ـ م.

مباحث کتاب سرکوب ماورا

 

  1. تفکر ماورایی و فرهنگ
  2. جادو و رفتارهای اکتشافی
  3. تفکر ماورایی و خیال پردازی
  4. جادو و ارتباطات بشری
  5. باورهای ماورایی و مکانیسم  دفاعی روانی
  6. ....
  • روش های ارسال
  •    پیک تهران
  •    پیک سریع تهران
  •    پست پیشتاز
  •    تیباکس
  •    ویژه
  • موجود در انبار
299,000
٪12
263,120 تومان
توضیحات

کتاب سرکوب ماورا آیا علم همیشه بر جادو پیروز می‌شود؟ ساختار، کارکرد و گسترش افکار و رفتارهای ماورایی نوشته یوجین سابوتسکی با ترجمه افسانه مقدم, توسط انتشارات نسل نو اندیش به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب: روانشناسی, روانشناسی عمومی, تفکر ماورایی و خیال پردازی, جادو و ارتباطات بشری

دنیایی را در نظر بگیرید که فقط برمبنای علم و تفکر منطقی استوار است. از کجا شروع کنید؟ کتاب‌های کودکان را بدون شخصیت‌های ماورایی تصور کنید؛ نه پری وجود دارد، نه هیولا و نه شهر جادویی اُز. هیچ آلیسی نیست و در سرزمین عجایب به جست‌وجو نمی‌پردازد. هیچ‌وقت شنل قرمزی، زیبای خفته، جوجه ‌اردک زشت و البته هری‌پاتر به وجود نخواهند آمد؛ چه کودکی کسالت‌باری!

اما دنیای کودکان سرشار از عناصر ماورایی است. دشوارترین مشکلات خیالی را بسیار ساده حل می‌کنند و برای فرار از تله‌ها راهی می‌یابند. اگر هنگام بازی کردن ببری غول‌پیکر به آن‌ها حمله کند، مشکلی نیست؛ شمشیر می‌کشند و ببر را از بین می‌برند. کوهستان مانع رسیدن به گنج می‌شود؟ خیز برمی‌دارند و از روی آن می‌پرند. کودکان اعتمادی خلل‌ناپذیر دارند که طبیعت با آن‌ها مهربان است و عناصری مانند آب، هوا و نیروی گرانش حق الهی‌ آن‌ها را برای حضور در این مکان پذیرفته‌اند و شخصیت‌های قومی و فرهنگی مانند بابانوئل برای برآورده کردن آرزوهای کودکان تلاش می‌کنند.

البته این پندار وهم‌آلود دوران کودکی تا ابد طول نمی‌کشد. درواقع، اکثر بچه‌ها بیرون از بازی، کاملاً از محدودیت‌های فیزیکی و ذهنی خود آگاه‌اند. به مرور زمان تخیل رنگ می‌بازد و منطق جایگزین آن می‌شود اما بزرگسالان همچنان برای مشکلات هستی‌گرایانة خود، نظیر ترس از مرگ و معنای زندگی به ماورا پناه می‌برند.

بی‌شک ما برای دستاوردهایی چشمگیر، همچون داروهای نوین، فناوری‌های دقیق و آرامش نسبی زندگی خود مدیون علم هستیم. باوجوداین، هزینة چنین آرامشی بسیار سنگین است: فقدان رابطه‌ای معنادار میان انسان و طبیعت.

تفکر ماورایی دنیای بی‌جان را فهمیدنی‌تر می‌کند. وقتی عجله داریم و خودرومان روشن نمی‌شود، ممکن است با آن صحبت کنیم. حتی کاربرد جان‌بخشی تفکر ماورایی به‌شدت در تبلیغات استفاده می‌شود: در ویدیوهای تلویزیونی، خودرویی پرسرعت به جگواری تیزپا تبدیل می‌شود و یک‌ تکه شکلات می‌تواند در قالب انسان نشان داده شود. پس چرا بزرگسالان تا این حد بر منطقی بودن خود تاکید دارند؟ شما هم فکر می‌کنید علم همیشه بر جادو پیروز می‌شود؟

پیش گفتار

حدود سی سال پیش، هنگام بازی با پسر کوچکم بسیار شگفت‌زده شدم. او دشوارترین مشکلات خیالی را بسیار ساده حل می‌کرد و برای فرار از دام‌هایی که برای او می‌گذاشتم، راهی می‌یافت. ببری غول‌پیکر در دل جنگل به او حمله می‌کرد؛ مشکلی نبود، شمشیر می‌کشید و ببر را می‌کشت. کوهستانی بزرگ مانع رسیدن به گنج می‌شد؛ خیز برمی‌داشت و از روی آن می‌پرید. آنچه بیش از همه سبب شگفتی من از رفتار پسرم می‌شد، این نبود که توانایی‌های خود را بسیار دست بالا می‌گرفت یا معمولاً به محدودیت‌های دنیای واقعی بی‌اعتنا بود؛ بلکه اعتمادی خلل‌ناپذیر داشت که طبیعت با او مهربان است و عناصر آن (آب، هوا، نیروی گرانش) از وجود او در کائنات آگاه‌اند و حق الهی‌اش را برای حضور در این مکان پذیرفته‌اند ‌و شخصیت‌های قومی و فرهنگی مانند بابانوئل از مخفی‌ترین آرزوهایش باخبرند و برای برآورده کردن آن‌ها تلاش می‌کنند.

البته این پندار وهم‌آلود دوران کودکی تا ابد طول نمی‌کشد. درواقع، اکثر بچه‌ها بیرون از بازی، کاملاً از محدودیت‌های فیزیکی و ذهنی خود آگاه‌اند. اما آیا این آگاهی یکی از دلایلی نیست که باعث می‌شود بازی‌های تخیلی تا این حد برای کودکان جذاب باشند؟ آیا کودک نیاز ندارد تا دست‌کم گاهی اوقات دربارة زیبایی یا قدرت بی‌نهایت خود احساسی حیرت‌انگیز داشته باشد؟ آرزوها و بازی‌های کودک در خلال رشد، به‌تدریج با محدودیت‌های دنیای واقعی همگام می‌شوند و کودک کم‌کم آگاه می‌شود که در دنیای «واقعی» حتی کوچک‌ترین دستاوردی، نیازمند اراده و سختکوشی است. سرانجام می‌آموزد که طبیعت و عناصر آن، یاری‌رسان و مراقب او نیستند و کائنات، در بهترین حالت، بی‌اعتناست و حتی گاهی اوقات دشمن اهداف او می‌شود. این روند در روان‌شناسی رشد، «تمرکززدایی» نامیده می‌شود، اما درواقع نمایانگر انزوای هرچه بیشتر در دنیای طبیعی است.

بیگانگی کودکان از کنج کوچک دنیای شخصی‌شان، جز چند استثنا، همان اتفاقی را نمایش می‌دهد که در تمام ادوار تاریخ بشریت رخ داده است. انسان تا هزاران سال باور داشت که دنیای اطراف او صرفاً زنده نیست، بلکه آگاه است و ستارگان و عناصر طبیعی او را نظاره می‌کنند و می‌توانند به شیوه‌ای موافق یا مخالف به درخواست‌هایش پاسخ بدهند. جادو و اساطیر پیچیده شکل گرفته بودند تا ارتباط میان شخص و کائنات را توضیح بدهند. اینک زمانه تغییر کرده است. علم به میدان قدم گذاشت و اساطیر و جادو را فانتزی‌های گذشته نامید و قانون جاذبه را جایگزین نیروی همدلی کرد. البته ما برای دستاوردهایی چشمگیر، همچون داروهای نوین، فناوری‌های دقیق و آرامش نسبی زندگی خود مدیون علم هستیم. باوجوداین، هزینة چنین آرامشی بسیار سنگین است: فقدان یک رابطة معنادار میان انسان و طبیعت. علم به جای حیات اخروی، برای بشریت و کائنات مرگی حتمی و اجتناب‌ناپذیر پیش‌بینی می‌کند. بی‌شک، دیدگاه علم دربارة آینده برای بسیاری از افراد آزاردهنده است. حتی ساده‌ترین آیین‌های مذهبی نیز در قیاس با علم، چشم‌انداز بهتری از آینده نشان داده‌اند.

در کنار مذاهب رسمی[1] و علوم مرسومی که تا حدود زیادی جانشین آن‌ها شدند، جادوی باستانی نیز وجود دارد؛ حتی اگر صرفاً در ذهنمان باشد. حیوانات در آرزوها، خیال‌پردازی‌ها، فیلم‌ها و کتاب‌ها سخن می‌گویند و افراد از دیوار عبور می‌کنند. فقط یک گام جلوتر می‌رویم و کم‌کم باور می‌کنیم بعضی از افرادی که اطراف ما زندگی می‌کنند، قدرت‌هایی ویژه دارند و می‌توانند در دنیای واقعی جادوگری کنند. اگر این مرحله را بپذیریم، تفکر ماورایی خود را به باور ماورایی ارتقا داده‌ایم؛ باور کرده‌ایم جادو در دنیای واقعی صورت می‌پذیرد. علم روان‌شناسی به‌سرعت وارد می‌شود و دوباره اطمینان می‌دهد که این طرز فکر و عقیده باقیماندة قرون گذشته، خرافة محض و شکلی از باورهای نامعمول ـ اما کاملاً طبیعی ـ انسانی است. تا اینکه تقریباً همین اواخر تحقیقات بسیاری «تحت لوای علم» دربارة تفکر ماورایی صورت گرفت؛ به‌عبارت‌دیگر علم، جادو را به بقایای روان انسان یا خرافه‌هایی تقلیل داد که تردید و ترس انسان را طعمه قرار می‌دهند. ازطرف‌دیگر، احترامی که افراد سابقاً برای علم قائل بودند به یک «باور مقدس» تبدیل شد؛ فرض شد که علم می‌تواند همه چیز را توضیح بدهد؛ اگر امروز نتواند، فردا می‌تواند. مفهومی که در این میان مهجور واقع می‌شود این است که علم یک رشتة تحصیلی است و قصد دارد قوانین طبیعت را تشریح کند؛ قوانینی که بر اساس رابطة فیزیکی علت و معلول هستند. اما کائنات بسیار فراتر از دنیای فیزیکی است و شامل دنیایی نامرئی مانند ابعاد ذهنی و عاطفی، روابط و ارتباطات انسانی، فانتزی‌ها، رؤیاها، بازی و هنر می‌شود. کائنات همچنین مفاهیمی چون دین، سیاست، تجارت و سرگرمی را در برمی‌گیرد. آیا تفکر ماورایی شیوة صحیح اندیشیدن در این حوزه‌هاست؟ درست مانند همان تفکر به‌اصطلاح منطقی که علم از آن سخن می‌گوید؟

حتی یک نگاه مختصر به تاریخ نشان می‌دهد که اگر جادو را «علمی کذب» در نظر بگیریم، به گمراهی کشیده می‌شویم؛ جادو شیوة کمتر کنترل‌شده و نسخة سیاه‌تر علم نیست. این دو نباید این‌چنین با یکدیگر قیاس شوند. جادو بیش از اینکه به علم تمایل داشته باشد، به‌سوی هنر متمایل است. هنر و جادو/دین همزمان در دورة پساپارینه‌سنگی و تا جایی که می‌دانیم 30000 سال زودتر بر علم پیشی گرفتند و هویدا شدند. هنر و جادو هر دو بر رابطة میان ذهن و طبیعت دلالت دارند. هدف آن‌ها با علم تفاوت دارد؛ درحالی‌که هدف نهایی علم نتیجه و پیامد است، مقصود غایی هنر و جادو، معناست.

شرایط واقعی زندگی روزانه این نکته را خوب به تصویر می‌کشد.سال‌ها پیش، من و پسر دوساله‌ام در شهر مسکو، داخل بوستانی که توسط چند ردیف تایر خودرو به شکل مربع محصور شده بود، آرام قدم می‌زدیم. یک خودروی ون فرسوده در پیاده‌رو کنار ساختمان قرار داشت و چند کارگر اطراف آن مشغول رنگ کردن دیوار بودند. من و پسر کوچکم به دو جهت مختلف نگاه می‌کردیم، او در حال بررسی کردن نرده‌های آهنی ضخیمی بود که باغچه را از خیابان جدا می‌کردند. صدای روشن شدن موتور خودرو را شنیدم، اما توجه نکردم تا اینکه به چشمان گشادشدة پسرم نگاه کردم. آن لحظه برای هر واکنشی دیر شده بود. خودروی ون از پیاده‌رو وارد خیابان شد، اما به جای اینکه به همان مسیر ادامه بدهد و به سمت ورودی بوستان برود، یک دور کامل زد و با نرده‌هایی آهنی‌ برخورد کرد که چند سانتی‌متر با من و پسرم فاصله داشتند. این کار باعث شد بخش زیادی از نرده‌ها از پایة سنگی آن بیرون بزند. میان ما و مرگی دردناک، فقط یک فاصلة باریک وجود داشت. بیش از همه از این ترسیده بودم که این اتفاق در خیابانی شلوغ یا مکانی رخ نداده بود که توقع آن را داشته باشم و حواسم را جمع کنم. این سانحه اصلاً قابل پیش‌بینی نبود و به نظرم دست سرنوشت بود که زخمی نشده بودیم.

با اینکه سال‌ها از آن روز می‌گذرد، هنوز هم نمی‌توانم نسبت به آن با دیدة اعجاب نگاه نکنم. چه کسی یا چه چیزی در عالم دربارة آن چند سانتی‌متر تصمیم گرفته بود؟ شانس؟ شانس مفهومی غیرشخصی است که به آن پروبال می‌دهیم تا اعمال غیرشخصی، مانند شیر یا خط انداختن را به رسمیت بشماریم. اما شرایطی را تصور کنید که پرتاب سکه به آسمان، تعیین‌کنندة زندگی و مرگ ما می‌شود. اگر نتیجة پرتاب اجازة زنده ماندن بدهد، آیا باز هم آن را شانس تلقی می‌کنیم؟ وقتی دو سرباز همگام با یکدیگر در حال گریختن‌اند و یکی از آن‌ها با خمپاره کشته می‌شود، آیا سرباز دوم زنده ماندن خود را تصادفی می‌داند؟ من این‌طور فکر نمی‌کنم، زیرا در این شرایط، شانس به حادثه‌ای واقع‌گرایانه و سرشار از معانی شخصی تبدیل می‌شود. اگر شخصی جان سالم به در ببرد و آن حادثه را تصادف محض به شمار بیاوریم، زندگی او را بی‌ارزش و بی‌معنی کرده‌ایم. صرفاً هنگامی‌که بپذیریم شخصی یا چیزی، با آگاهی و هشیاری تصمیم گرفته است تا زنده بمانیم، دست‌کم معنای حضور در این دنیا را درک می‌کنیم. همان‌طور که بسیاری از ادیان سازمان‌یافته گواهی می‌دهند، بسیاری از ما چنین حسی داریم. این ملاحظات باعث شد تا دربارة باورهای ماورایی انسان امروزی تحقیق کنم.

تحقیقات خود را با ساختن ابزارهای متعددی شروع کردم که به نظر می‌رسید مصداق واقعی جادو هستند: اشیایی که در هوای رقیق به چشم می‌آمدند و بدون هیچ ردی ناپدید می‌شدند، عروسک‌های اسباب‌بازی که گویا جان یافته بودند و وردهایی سحرآمیز که ماهیت یک شیء را به طرزی جادویی تغییر می‌دادند. این پیامدها در دنیای واقعی، حقه به شمار می‌آمدند، باوجوداین درج کردن این حقه‌ها و توضیح دادن آن‌ها در تحقیقاتم اساساً دشوار بود. معمولاً «حقه‌های جادویی» در حضور تماشاچی و نزدیک یا روی بدن شعبده‌باز انجام می‌شوند. حقه‌های من روی دست داوطلب انجام می‌شد. افزون‌بر‌این، شرکت‌کنندگان اشتیاق داشتند تا تشکیلات سحرآمیزم را بررسی کنند و برای وقایع غیرطبیعی توضیحی بیابند. وقتی واکاوی آن‌ها بی‌نتیجه بود و سردرگم می‌ماندند، بازپرسی را شروع می‌کردم. هدف از بازپرسی این بود که به شرکت‌کنندگان تلقین کنم شاهد رویدادی بوده‌اند که بی‌شک جادویی است و قوانین شناخته‌شدة فیزیک را نقض می‌کند.

بی‌درنگ متوجه شدم اکثر کودکان پیش‌دبستانی از فهمیدن اینکه جادو واقعیت دارد، خوشحال می‌شوند. در مورد بزرگسالان به این سادگی نیست، اما آن‌ها نیز سرانجام در برابر تعابیر سحرآمیز تسلیم می‌شوند. حتی هنگام تکذیب کردن، به‌گونه‌ای رفتار می‌کنند که انگار آن را باور داشته‌اند. بیشتر شرکت‌کنندگان، اعم از کودکان و بزرگسالان، تصدیق می‌کنند که اتفاقات جادویی ممکن است در رؤیاها، خیال‌پردازی‌ها و بازی‌ها رخ بدهند، اما این آزمایش نشان می‌داد که تفکر ماورایی می‌تواند نسبتاً به‌سادگی زمینة توجیه‌پذیر خویش، یعنی خیال‌پردازی را بنا کند و در قلمروی واقعیت فیزیکی پا بگذارد.

اما اگر بزرگسالان تحصیل‌کردة امروزی بپذیرند که انسان می‌تواند اجسام فیزیکی را به‌طرزی سحرآمیز تغییر بدهد، پس شاید این را نیز بپذیرند که ممکن است افکار و خیال‌پردازی‌هایشان به شیوه‌ای جادویی عمل کند. درواقع نشان خواهم داد که بزرگسالان گزارش می‌دهند کاربرد جادو بر درک آن‌ها از اشیای ملموس یا فرضی تأثیری اندک دارد، اما بر موضوعات تخیلی به‌شدت اثر می‌گذارد. آزمایش‌های بعدی آشکار کرد که خیال‌پردازی‌های شخصی شرکت‌کنندگان دربارة امری بخصوص، مانند تصویر خودشان در آینده، به‌شدت از کارکرد سحرآمیز آزمایشگر تأثیر می‌گیرد. به این نتیجه رسیدم در کنار جادویی که «ذهن ـ بر ـ ماده» نام دارد (و به وردهای سحرآمیز یا آرزوهایی اطلاق می‌شود که مستقیم بر رویدادها و فرایندهای فیزیکی اثر می‌گذارند)، جادوی دیگری به نام «ذهن ـ بر ـ ذهن» یا «جادوی ارتباطی» نیز وجود دارد. جادوی ارتباطی شامل خواندن وردهای سحرآمیز یا انجام دادن تشریفاتی است که با هدف درمان، برکت یا نفرین، بر ذهن دیگران اثر می‌گذارد. افزون‌بر‌این، جادوی ذهن ـ بر ـ ماده قوانین ابتدایی فیزیک را نقض می‌کرد، اما جادوی ذهن ـ بر ـ ذهن می‌تواند از طریق تلقین یا خودتلقینی در دنیای واقعی رخ بدهد. اگرچه تلقین در دنیای امروز بیشتر فرایندی روان‌شناسی تلقی می‌شود تا رویدادی جادویی؛اما در بخش‌های آتی این کتاب ادعا خواهم کرد که تلقین (و نتایج آن مانند تأثیر دارونما) «نوزاد» سحر و افسون است و مبنای سازوکار روان‌شناسی و جادوی عملی یکسان است. اگر شخصی (به صورت عینی یا ضمنی) جادو را باور داشته باشد، در معرض آن قرار بگیرد و از این مسئله آگاه باشد، بی‌شک اثر می‌پذیرد؛ برای مثال، لوی ـ برول[2] حکایت مردی را نقل می‌کرد که باور داشت نفرین شده است تا بمیرد و بی‌شک به خاطر همین باور از دنیا رفت.

شانس به من رو کرده بود. این ایده باعث شد تا تحقیقاتم دربارة تفکر ماورایی را به حیطة ارتباطات انسانی گسترش دهم. ابتدا سؤال کردم که آیا پرداختن به موضوع جادو در رسانه، بر روند درک کودکان اثر می‌گذارد یا نه. به‌راستی، صنایع چندگانه مانند تولیدکنندگان اسباب‌بازی و شرکت‌های مربوط به سرگرمی کودکان، از باور ماورایی آن‌ها بهره می‌برند و حامی آن هستند و بسیاری از برنامه‌های تلویزیونی مخصوص کودکان، شخصیت‌های ماورایی را به تصویر می‌کشند. برخی از پیشگامان علم روان‌شناسی ادعا می‌کنند که باورهای شهودی ابتدایی کودک و بزرگسال، مانند باورهای ماورایی، ممکن است مانع تحصیلات علمی شوند. همچنین مشارکت در تفکر ماورایی، از طریق گسترش قوة خیال‌پردازی به کودک کمک می‌کند تا به شیوه‌هایی بکر و متنوع بیندیشد. آزمایش‌های طراحی‌شدة من و شاگردانم به‌راستی نشان می‌دهند نمایش دادن فیلمی که دربرگیرندة باورهای ماورایی محکم باشد، به‌طرزی چشمگیر بر انجام دادن تکالیف خلاقانة کودکان اثر می‌گذارد.

افزون‌بر‌این، گمان می‌کنم کنش‌های جادویی/مذهبی ادوار اولیة تاریخ، به‌منظور شفا دادن یا آسیب زدن به دیگران با استفاده از تلقین شکل می‌گرفت. با رواج یافتن مکاتب علمی، تشریفات علنی جادوگری به دور افکنده شدند، اما تلقین همچنان اثرگذارترین شیوة دستکاری هشیاری جمعی در حوزه‌های آیینی، سیاسی، بازرگانی و روان‌درمانی باقی ماند. این ایده باعث شد تا فرض کنم شاید سازوکار روان‌شناسی‌ تلقین سادة امروزی با تلقینی ماورایی که علم از آن سخن می‌گفت، یکسان باشد. مجموعه‌ای از آزمایش‌ها را طراحی کردم که به‌زعم خودم، نشان می‌دهند سازوکاری مشترک وجود داشته است. این یافته پیامدهایی مهم داشت و به درکی از تداوم روان‌شناسی ـ تاریخی ترفندهایی انجامید که برای اثرگذاری و مدیریت بر اذهان عمومی استفاده می‌شدند.

امروزه از منظر عمومی، قدرت سیاسی بر فرایندی استوار است که ذهن رأی‌دهندگان را به شیوه‌ای منطقی و نه بر اساس باورهای ماورایی در اختیار بگیرد. ازسوی‌دیگر، اگر تلقین‌های عادی و جادویی بر اساس یک سازوکار روان‌شناسی هستند، پس آن دسته از فنون متقاعدکنندة تلقینی که در علم بیان سیاسی و تبلیغات بازرگانی استفاده می‌شوند نیز پیشینه‌ای جادویی دارند. از منظر روان‌شناسی، این تکنیک‌ها بر تمایل افراد به پذیرش ناخودآگاه پیام‌هایی تکیه دارند که شاید در بسیاری از جوانب، از نظرگاه منطق پذیرفتنی نباشند؛ برای مثال، گاهی اوقات افراد تحت تأثیر تبلیغات هوشمندانه کالایی را می‌خرند که می‌دانند به آن نیاز ندارند؛ اما صرفاً نمی‌توانند بر وسوسة خرید آن غلبه کنند. به‌عبارت‌دیگر، تلقین به‌راستی جادوی روز است.

افراد برای در امان ماندن از تأثیر جادو، مکانیسم‌های دفاعی پیچیده‌ای به کار می‌گیرند. باوجوداین، در اکثر اوقات همچنان دربارة رویدادهای جادویی کنجکاو باقی می‌مانند و به نظر می‌رسد بسیاری از آن‌ها جادو را باور دارند، حتی اگر از این باور بی‌خبر باشند. من از طریق تحقیق و آزمایش سعی کردم تا مدارکی جدید بیابم که به ما کمک کند برخی از مقوله‌های تئوری قدیمی، مانند رابطة میان جادو و علم و جادو و دین را بهتر درک کنیم. تحقیق کردن دربارة تفکر ماورایی باعث شد تا به فاکتورهای روان‌شناسی رایجی دست پیدا کنم که زمینه‌ساز تغییرات ذهنی در حوزه‌های شناختی هستند: تئوری ذهن، تمییز ظاهر از باطن، نقاشی‌های کودکان، مشاهدة واقعیت و مطالب بیشتر.

درنتیجه، پیشرفت ذهن بشر می‌تواند به مثابة تمایز و گوناگونی فزایندة دو حوزة اصلی واقعیت باشد: حوزة واقعیت عادی که قلمروی عقل و علوم منطقی است و حوزة واقعیت جادویی که در اختیار جادو و دین قرار دارد. در زندگی انسان امروزی، تفکر و باور ماورایی توأم با باورهای دینی، نقشی مهم مانند کاهش اضطراب، ایجاد خلاقیت و معنابخشی به زندگی ایفا می‌کنند. آن‌ها متمم رشد تفکر منطقی و علمی هستند و عناوین تحقیقات روان‌شناسی را تسهیل می‌کنند.

من این تحقیقات را سال 1982 در مسکو شروع کردم و آن را در آلمان، انگلستان و مکزیک ادامه دادم. بسیاری از نتایج من در روزنامه‌هایی چون روان‌شناسی رشد، نقد نظریة تکامل، روان‌شناسی رشد بریتانیا، روان‌شناسی بریتانیا و روان‌شناس چاپ و بعضی از آن‌ها در همایش‌های بین‌المللی ارائه شدند. بااین‌حال، تحقیقاتم پراکنده و ناتمام باقی ماندند. این کتاب تلاشی است تا آن‌ها را منسجم کنم و در قفسة عناوین مربوط به تفکر ماورایی جای دهم. بدیهی است که قسمت‌هایی از کتاب، از مطالب مندرج در نشریات یادشده اقتباس شده است. از شاگردانم قدردانی می‌کنم که به من یاری رساندند تا آزمایش‌هایی را طراحی کنیم که در این کتاب به کار رفته‌اند؛ به‌ویژه از همکارانم کارل روزنگرن، پائول هریس، کارل جانسون، ژاکلین وولی و کارول نمراف تشکر می‌کنم که دوستانه از من و کارم حمایت و پشتیبانی کردند و البته، از ویراستار کتاب، سارا هرینگتون، برای باور داشتن به این پروژه، ویرایش خلاقانه و مؤثر و پیشنهاد‌های باارزشش سپاس‌گزارم.

این کتاب را به تمام اندیشمندانی تقدیم می‌کنم که می‌توانند رمز و رازی را حس کنند که ورای دنیای مادی و فرامادی شناخته‌شده، پنهان شده است.

[1].ادیان ابراهیمی. ـ م.

[2]. لوسین لوی ـ برول فیلسوف و انسان‌شناس فرانسوی. ـ م.

مباحث کتاب سرکوب ماورا

 

  1. تفکر ماورایی و فرهنگ
  2. جادو و رفتارهای اکتشافی
  3. تفکر ماورایی و خیال پردازی
  4. جادو و ارتباطات بشری
  5. باورهای ماورایی و مکانیسم  دفاعی روانی
  6. ....
مشخصات
  • ناشر
    نسل نواندیش
  • نویسنده
    یوجین سابوتسکی
  • مترجم
    افسانه مقدم
  • قطع کتاب
    رقعی
  • نوع جلد
    شومیز
  • سال چاپ
    1400
  • نوبت چاپ
    اول
  • تعداد صفحات
    276
نظرات کاربران
    هیچ دیدگاهی برای این محصول ثبت نشده است!
برگشت به بالا
0216640800© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه آژانس کتاب است.02166408000 طراحی سایت و سئو : توسط نونگار پردازش