کتاب زوربای یونانی نوشته نیکوس کازانتزاکیس با ترجمه محمد قاضی توسط انتشارات خوارزمی با موضوع رمان،داستان،ادبیات به چاپ رسیده است
من نخستین بار او در پیره دیدم به بندر رفته بودم تا به عزم رفتن به کرت کشتی بنشینم سپیده در کار بر آمدن بود باران می بارید باد خشک و گرمی بشدت می وزید و شتک امواج تا به آن قهوه خانه کوچک می رسید دره های مریم گلی می داد در بیرون هوا سرد بود و مه نفسها شیشه ها را تار کرده بود پنج شش ملوانیکه در تمام مدت شب بیدار مانده و خود را به بالا پوشی قوه ای از پشم بز پیچیده بودند قهوه بت جوشانده مریم گلی می نوشیدند و از پشت شیشه های کدر به دریا نگاه می کردند ماهیهای گیج شده از ضربات امواج دریای متاطم در آبهای آرام اعماق پناهی جسته و منتظر بودند تا در آن بالها آرامش باز گردد ماهیگیران چپیده در قهوه خانه نیز منتظر پایان توفان بودند تا ماهیهای آرام گرفته ب سطح آبباز آیند و به طعمه قلاب دهن بزنند سفره ماهیها و ماهیها زبیده و حلوا از گشت شبانه خود باز می گشتند اکنون خورشید در کار طلوع بود
کتاب زوربای یونانی نوشته نیکوس کازانتزاکیس با ترجمه محمد قاضی توسط انتشارات خوارزمی با موضوع رمان،داستان،ادبیات به چاپ رسیده است
من نخستین بار او در پیره دیدم به بندر رفته بودم تا به عزم رفتن به کرت کشتی بنشینم سپیده در کار بر آمدن بود باران می بارید باد خشک و گرمی بشدت می وزید و شتک امواج تا به آن قهوه خانه کوچک می رسید دره های مریم گلی می داد در بیرون هوا سرد بود و مه نفسها شیشه ها را تار کرده بود پنج شش ملوانیکه در تمام مدت شب بیدار مانده و خود را به بالا پوشی قوه ای از پشم بز پیچیده بودند قهوه بت جوشانده مریم گلی می نوشیدند و از پشت شیشه های کدر به دریا نگاه می کردند ماهیهای گیج شده از ضربات امواج دریای متاطم در آبهای آرام اعماق پناهی جسته و منتظر بودند تا در آن بالها آرامش باز گردد ماهیگیران چپیده در قهوه خانه نیز منتظر پایان توفان بودند تا ماهیهای آرام گرفته ب سطح آبباز آیند و به طعمه قلاب دهن بزنند سفره ماهیها و ماهیها زبیده و حلوا از گشت شبانه خود باز می گشتند اکنون خورشید در کار طلوع بود