کتاب رومی جلال الدین محمد نوشته بهمن شکوهی, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است
موضوع کتاب شامل ادبیات فارسی, داستان های فارسی, رمان ایرانی میباشد.
قرن سیزدهم عصر شوربختی که مردم از روزگار دور از رسیدن آن هراس داشتند تازه فرا رسیده بود.
شیطان که خمیرهاش از آتش بود، به زمین آمده بود تا در منجلاب زندگی انسانها بگردد و شواهدی بیابد تا ثابت کند انسان در ذات خود پست و خونریز و بیشرف است، همزمان با شیطان روحی اثیری که از زمان هبوط در ابدیتی بدون مرگ بر زمین پرسه میزد در پی موجودی از جنس خود میگشت تا تنهایی هولناکش را پر کند، برخلاف نقش دشمنانه روح اثیری و شیطان، هر دو بازیگر یک نمایش بودند که در آن یکی انسان را به سوی پلیدی و تباهی رهنمون میشد و دیگری به نور و سلامت و زیبایی دلالت میکرد. زمین هیچگاههیچگاه از این دو رقیب خالی نمیشد، روح اثیری همه جا بود و شیطان هم خستگیناپذیر به دلفریبی خود مشغول بود.
قرن سیزدهم قرن بازیگری شیطان آزرده بود، تا ثابت کند خدا در آفرینش انسان اشتباه کرده و از او جز فساد و تباهی بر نمیآید. شیطان تمام توانش را در این راه به کار بسته بود امّا کسی نمیدانست کجا و چه زمانی سرنوشت روی زشت خود را به انسانها نشان میدهد، نه حکیمی میدانست و نه پیشگویی خبر داشت. گویی سرنوشت با زمین وعده کرده بود تا آن را از آتش و خون و جنگ و تباهی پر کند. عصر تاریک یخبندانهای چهارم در سرزمینهای شمالی آغاز میشد، جنگلها را به کوهی از یخ بدل میکرد و مردمان نگونبخت را به جنوب میراند، در جنوب موج دیگری از جنگهای صلیبی بین شاهزادگان کشورهای اروپایی برمیخاست تا با فتح دوبارۀ اورشلیم آن را برای ظهور مجدد مسیح تزیین کنند.
کتاب رومی جلال الدین محمد نوشته بهمن شکوهی, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است
موضوع کتاب شامل ادبیات فارسی, داستان های فارسی, رمان ایرانی میباشد.
قرن سیزدهم عصر شوربختی که مردم از روزگار دور از رسیدن آن هراس داشتند تازه فرا رسیده بود.
شیطان که خمیرهاش از آتش بود، به زمین آمده بود تا در منجلاب زندگی انسانها بگردد و شواهدی بیابد تا ثابت کند انسان در ذات خود پست و خونریز و بیشرف است، همزمان با شیطان روحی اثیری که از زمان هبوط در ابدیتی بدون مرگ بر زمین پرسه میزد در پی موجودی از جنس خود میگشت تا تنهایی هولناکش را پر کند، برخلاف نقش دشمنانه روح اثیری و شیطان، هر دو بازیگر یک نمایش بودند که در آن یکی انسان را به سوی پلیدی و تباهی رهنمون میشد و دیگری به نور و سلامت و زیبایی دلالت میکرد. زمین هیچگاههیچگاه از این دو رقیب خالی نمیشد، روح اثیری همه جا بود و شیطان هم خستگیناپذیر به دلفریبی خود مشغول بود.
قرن سیزدهم قرن بازیگری شیطان آزرده بود، تا ثابت کند خدا در آفرینش انسان اشتباه کرده و از او جز فساد و تباهی بر نمیآید. شیطان تمام توانش را در این راه به کار بسته بود امّا کسی نمیدانست کجا و چه زمانی سرنوشت روی زشت خود را به انسانها نشان میدهد، نه حکیمی میدانست و نه پیشگویی خبر داشت. گویی سرنوشت با زمین وعده کرده بود تا آن را از آتش و خون و جنگ و تباهی پر کند. عصر تاریک یخبندانهای چهارم در سرزمینهای شمالی آغاز میشد، جنگلها را به کوهی از یخ بدل میکرد و مردمان نگونبخت را به جنوب میراند، در جنوب موج دیگری از جنگهای صلیبی بین شاهزادگان کشورهای اروپایی برمیخاست تا با فتح دوبارۀ اورشلیم آن را برای ظهور مجدد مسیح تزیین کنند.