الیاس در دوران کودکی به سختی آموخت که وقتی به داستانهای قدیمی توجه نمیکنی چه اتفاقی میافتد.
نه سال پس از اینکه بیاعتقادیاش باعث کشته شدن پدرش شد، او به مرد جوانی با تقوا تبدیل شده است، با احترامی عمیق به دریای مقدس و لطف متغیر آن. همانطور که داستانهای پسر ماهیگیری که موفق شده از مرگبارترین طوفانها فرار کند، از بندری به بندر دیگر پخش میشود، ارادت او به اسطورهها و عقاید، شهرت خوششانسترین شخصی را که در باریکهها دریانوردی کرده، به او داده است.
اکنون، او تنها چند روز با به دست آوردن هر آنچه پدرش برای او آرزو کرده بود فاصله دارد: کشتی خودش، خدمه، و مجوزی که او را به عنوان یکی از اولین تاجران متولد باریکهها معرفی میکند. اما وقتی یک لایروب جوان از دریای بینام با بیش از یک راز سر راه او قرار میگیرد، ایمان الیاس مورد آزمایش قرار خواهد گرفت. هرچه بیشتر به سمت او کشیده میشود، بیشتر از چیزهایی که سه سال گذشته برایشان کار کرده بود، دور میشود.
او به طرز خطرناکی به تکرار اشتباهاتش نزدیک است و از نزدیک دیده است که دریای حسود چقدر میتواند بیرحم باشد. اگر قرار است از انتقام آن جان سالم به در ببرد، باید تصمیم بگیرد که کدام را بیشتر میخواهد، عشق دختری که میتواند دنیای متغیر آنها را تغییر دهد، یا باورهای مقدسی که نامی را که به آن معروف است - قدیس - برایش به ارمغان آورد.