کتاب داستان پریان نوشته استفن کینگ با ترجمه حمید هاشمی کهندانی توسط انتشارات روزگار با موضوع ادبیات داستانی، رمان خارجی به چاپ رسیده است.
کتاب داستان پریان دربارهٔ یک پسر ۱۷ساله به نام چارلی است که به نظر میرسد یک دانشآموز معمولی دبیرستانی باشد اما در واقع او در دنیایی موازی در حال پیشبردن نبرد بین خیر و شر است. این نویسنده در این رمان در دو جهان سیر میکند یکی دنیای شر با غولهای آدمیخوار، زامبیهای الکتریکی، دوئلهای تا سر حد مرگ و یک حاکم ظالم و در دنیای خیر یک شاهزاده خانم عادل و یک پسر هستند که میتوانند دل خوانندگان او را به دست آورند. استاد ژانر وحشت و خالق کتابهای تعلیقآمیز با کتاب داستان پریان دوباره عنوان پرفروشترین کتاب را به خود اختصاص داد.
میخواهم برایتان داستانی تعریف کنم که مطمئنم میتوانم تعریف کنم. از این هم مطمئنم که هیچ کس آن را باور نمیکند. ایرادی ندارد. همین که بتوانم داستان را بگویم برایم کافی است. مشکل من (که مطمئنم نه فقط گریبانگیر نویسندگان تازهکاری مثل من، بلکه گریبانگیر بسیاری از نویسندگان دیگر هم هست) این است که نمیتوانم تصمیم بگیرم از کجا شروع کنم.
اول فکر کردم بهتر است قصه را از انباری ته حیاط خانه پیرمرد شروع کنم، چون ماجراهای من در واقع از آنجا شروع شد، اما بعد دیدم باید اول در مورد خود پیرمرد یعنی آقای باودیچ صحبت کنم و تعریف کنم که چطور با هم آشنا و نزدیک شدیم. بدون معجزهای که برای پدرم رخ داد، آشنا شدن من و آقای باودیچ ممکن نبود. شاید اتفاقی که من به آن معجزه میگویم از سال ۱۹۳۵ تا به امروز برای هزاران مرد و زن افتاد باشد و به همین جهت به نظر شما یک معجزه معمولی بیاید، ولی برای من که یک نوجوان بودم، معجزه بزرگی بود. البته اینجا جای مناسبی برای تعریف کردن این اتفاق نیست، چون اگر آن پل لعنتی نبود، به نظرم پدرم هیچ نیازی به آن معجزه نداشت. پس باید از همین جا شروع کنم، از پل لعنتی خیابان سیکامور. امروز وقتی از ورای آن همه اتفاق نگاه میکنم، میبینم رشته شفافی مرا با گذر از سالها به آقای باودیچ و انباری قفل و کلون بستهای وصل میکند که پشت خانه قدیمی او بود.
کتاب داستان پریان نوشته استفن کینگ با ترجمه حمید هاشمی کهندانی توسط انتشارات روزگار با موضوع ادبیات داستانی، رمان خارجی به چاپ رسیده است.
کتاب داستان پریان دربارهٔ یک پسر ۱۷ساله به نام چارلی است که به نظر میرسد یک دانشآموز معمولی دبیرستانی باشد اما در واقع او در دنیایی موازی در حال پیشبردن نبرد بین خیر و شر است. این نویسنده در این رمان در دو جهان سیر میکند یکی دنیای شر با غولهای آدمیخوار، زامبیهای الکتریکی، دوئلهای تا سر حد مرگ و یک حاکم ظالم و در دنیای خیر یک شاهزاده خانم عادل و یک پسر هستند که میتوانند دل خوانندگان او را به دست آورند. استاد ژانر وحشت و خالق کتابهای تعلیقآمیز با کتاب داستان پریان دوباره عنوان پرفروشترین کتاب را به خود اختصاص داد.
میخواهم برایتان داستانی تعریف کنم که مطمئنم میتوانم تعریف کنم. از این هم مطمئنم که هیچ کس آن را باور نمیکند. ایرادی ندارد. همین که بتوانم داستان را بگویم برایم کافی است. مشکل من (که مطمئنم نه فقط گریبانگیر نویسندگان تازهکاری مثل من، بلکه گریبانگیر بسیاری از نویسندگان دیگر هم هست) این است که نمیتوانم تصمیم بگیرم از کجا شروع کنم.
اول فکر کردم بهتر است قصه را از انباری ته حیاط خانه پیرمرد شروع کنم، چون ماجراهای من در واقع از آنجا شروع شد، اما بعد دیدم باید اول در مورد خود پیرمرد یعنی آقای باودیچ صحبت کنم و تعریف کنم که چطور با هم آشنا و نزدیک شدیم. بدون معجزهای که برای پدرم رخ داد، آشنا شدن من و آقای باودیچ ممکن نبود. شاید اتفاقی که من به آن معجزه میگویم از سال ۱۹۳۵ تا به امروز برای هزاران مرد و زن افتاد باشد و به همین جهت به نظر شما یک معجزه معمولی بیاید، ولی برای من که یک نوجوان بودم، معجزه بزرگی بود. البته اینجا جای مناسبی برای تعریف کردن این اتفاق نیست، چون اگر آن پل لعنتی نبود، به نظرم پدرم هیچ نیازی به آن معجزه نداشت. پس باید از همین جا شروع کنم، از پل لعنتی خیابان سیکامور. امروز وقتی از ورای آن همه اتفاق نگاه میکنم، میبینم رشته شفافی مرا با گذر از سالها به آقای باودیچ و انباری قفل و کلون بستهای وصل میکند که پشت خانه قدیمی او بود.