کتاب خشم و هیاهو نوشته ویلیام فاکنر با ترجمه بهمن شعله ور, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل، رمان خارجی، داستان های خارجی, ادبیات داستانی میباشد.
ویلیام کاتبرت فاکنر در سال ۱۸۹۷ میلادی در نیو آلبانی، میسیسیپی به دنیا آمد.
فاکنر به دلیل وزن کم و قد کوتاه در ارتش ایالات متحده پذیرفته نشد ولی به عنوان دانشجوی دانشگاه افسری در یگان پرواز سلطنتی در تورنتوی کانادا نامنویسی کرد و در ۲ دسامبر ۱۹۱۸ به عنوان افتخاری ستوان دومی نایل شد. فاکنر پس از آنکه از دانشگاه میسیسیپی انصراف داد همراه دوستش با یک کشتی باربری به ایتالیا رفت و از آنجا پای پیاده رهسپار آلمان و فرانسه شد.
فاکنر یکی از مهمترین نویسندگان ادبیات آمریکا و بهویژه ادبیات جنوب آمریکاست. شهرت فاکنر به دلیل سبک تجربی او و توجه دقیقش به شیوه بیان و آهنگ نوشتار است. اغلب داستانهای او عاطفی، ظریف و پیچیده هستند، شخصیتهای اصلی داستانهای او را بردههای آزادشده، یا اعقاب بردهها، سفیدپوستان تهیدست و جنوبیهای طبقه کارگر، تشکیل میدهند. این نویسنده نام آشنا در سال ۱۹۴۹ موفق به دریافت جایزه نوبل ادبیات شد.
کدی بوی درختها را میداد. توی آن سه کنج تاریک بود، اما پنجره را میدیدم. آنجا چمبک زدم و دمپایی را محکم گرفتم. دمپایی را نمیدیدم، اما دستهایم آن را میدید، و میشنیدم که دارد شب میشود، و دستهایم دمپایی را میدید اما خودم نمیدیدم، اما دستهایم دمپایی را میدید، و آنجا چمبک زدم و شنیدم که دارد شب میشود.
بدبختی آدمی آن وقتی نیست که پی ببرد هیچچیز نمیتواند یاری اش کند – نه مذهب، نه غرور، نه هیچ چیز دیگر – بدبختی آدمی آن وقتی است که پی ببرد به یاری نیاز ندارد.
پدرمان میگفت ساعتها زمان را میکشند. میگفت زمان تا وقتی چرخهای کوچک با تقتق پیش میبردندش مرده است؛ زمان تنها وقتی زنده میشود که ساعت بازایستد.
کتاب خشم و هیاهو نوشته ویلیام فاکنر با ترجمه بهمن شعله ور, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل، رمان خارجی، داستان های خارجی, ادبیات داستانی میباشد.
ویلیام کاتبرت فاکنر در سال ۱۸۹۷ میلادی در نیو آلبانی، میسیسیپی به دنیا آمد.
فاکنر به دلیل وزن کم و قد کوتاه در ارتش ایالات متحده پذیرفته نشد ولی به عنوان دانشجوی دانشگاه افسری در یگان پرواز سلطنتی در تورنتوی کانادا نامنویسی کرد و در ۲ دسامبر ۱۹۱۸ به عنوان افتخاری ستوان دومی نایل شد. فاکنر پس از آنکه از دانشگاه میسیسیپی انصراف داد همراه دوستش با یک کشتی باربری به ایتالیا رفت و از آنجا پای پیاده رهسپار آلمان و فرانسه شد.
فاکنر یکی از مهمترین نویسندگان ادبیات آمریکا و بهویژه ادبیات جنوب آمریکاست. شهرت فاکنر به دلیل سبک تجربی او و توجه دقیقش به شیوه بیان و آهنگ نوشتار است. اغلب داستانهای او عاطفی، ظریف و پیچیده هستند، شخصیتهای اصلی داستانهای او را بردههای آزادشده، یا اعقاب بردهها، سفیدپوستان تهیدست و جنوبیهای طبقه کارگر، تشکیل میدهند. این نویسنده نام آشنا در سال ۱۹۴۹ موفق به دریافت جایزه نوبل ادبیات شد.
کدی بوی درختها را میداد. توی آن سه کنج تاریک بود، اما پنجره را میدیدم. آنجا چمبک زدم و دمپایی را محکم گرفتم. دمپایی را نمیدیدم، اما دستهایم آن را میدید، و میشنیدم که دارد شب میشود، و دستهایم دمپایی را میدید اما خودم نمیدیدم، اما دستهایم دمپایی را میدید، و آنجا چمبک زدم و شنیدم که دارد شب میشود.
بدبختی آدمی آن وقتی نیست که پی ببرد هیچچیز نمیتواند یاری اش کند – نه مذهب، نه غرور، نه هیچ چیز دیگر – بدبختی آدمی آن وقتی است که پی ببرد به یاری نیاز ندارد.
پدرمان میگفت ساعتها زمان را میکشند. میگفت زمان تا وقتی چرخهای کوچک با تقتق پیش میبردندش مرده است؛ زمان تنها وقتی زنده میشود که ساعت بازایستد.