کتاب خاطرات یک آدم کش نوشته کیم یونگ ها با ترجمه خاطره کردکریمی توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است
موضوع کتاب: رمان, رمان خارجی, داستان های کره ای
خاطرات یک آدمکش داستان خاطرات یک قاتل حرفهای است.
مردی که سالهای سال است به عنوان یک آدمکش حرفهای زندگی کرده است و حالا خودش را در دوران بازنشستگیاش میبیند. اما انگار قرار نیست این پیشه و این حرفه او را رها کند: انگار باید دوباره به آدمکشی برگردد.
او فکر میکند که دچار فراموشی شده است. نه آخرین قتلش را به یاد میآورد و نه حتی سگش را. در این فکر است که نکند همه چیزش را، حتی عقلش را هم از دست داده باشد! اما همینطور که در این خیالات است اتفاقی رخ میدهد و او مجبور میشود دوباره به آدمکشی فکر کند. اتفاقی که افتاده است، یک شوک خیلی بزرگ به او داده است و وضعیتش را تغییر داده. تردید برای بازگشتن به کار قبلی به سراغش میآید و او باید تصمیم بگیرد. چراکه دخترش، عاشق یک قاتل زنجیرهای شده است.
او باید دخترش را نجات دهد. آن هم از دست کسی که بی وقفه و بدون لحظهای مکث آدم میکشد و دختران شهر را نشانه گرفته است. یکی یکی خون دختران را میریزد و در این میان، خبر ندارد دختری سخت به او دل بسته است.
کیم بیونگ سو دارد اختیار ذهنش را پاک از دست می دهد. حافظه اش را، عقلش را. یادش نمی آید سگی داشته یا نه، یادش نیست آخرین بار چه کسی را کشته...
یک زمانی کار کشته ترین قاتل زنجیره ای دوروبرش بوده، عرق ریخته و در کار به استادی رسیده، محض زیبایی و لذت، آدم کشته و حالا سال هاست دستش را به خون نیالوده... اما اگر جانیِ بی رحمی به قتل زنجیره ای دختران جوان شهر آمده باشد، اگر از قضا دردانه دخترش در کمین عشق قاتل افتاده باشد، آیا او به شکار آخر برخواهد خاست؟... اما اگر کشتن از یادش رفته باشد چه؟
کتاب خاطرات یک آدم کش نوشته کیم یونگ ها با ترجمه خاطره کردکریمی توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است
موضوع کتاب: رمان, رمان خارجی, داستان های کره ای
خاطرات یک آدمکش داستان خاطرات یک قاتل حرفهای است.
مردی که سالهای سال است به عنوان یک آدمکش حرفهای زندگی کرده است و حالا خودش را در دوران بازنشستگیاش میبیند. اما انگار قرار نیست این پیشه و این حرفه او را رها کند: انگار باید دوباره به آدمکشی برگردد.
او فکر میکند که دچار فراموشی شده است. نه آخرین قتلش را به یاد میآورد و نه حتی سگش را. در این فکر است که نکند همه چیزش را، حتی عقلش را هم از دست داده باشد! اما همینطور که در این خیالات است اتفاقی رخ میدهد و او مجبور میشود دوباره به آدمکشی فکر کند. اتفاقی که افتاده است، یک شوک خیلی بزرگ به او داده است و وضعیتش را تغییر داده. تردید برای بازگشتن به کار قبلی به سراغش میآید و او باید تصمیم بگیرد. چراکه دخترش، عاشق یک قاتل زنجیرهای شده است.
او باید دخترش را نجات دهد. آن هم از دست کسی که بی وقفه و بدون لحظهای مکث آدم میکشد و دختران شهر را نشانه گرفته است. یکی یکی خون دختران را میریزد و در این میان، خبر ندارد دختری سخت به او دل بسته است.
کیم بیونگ سو دارد اختیار ذهنش را پاک از دست می دهد. حافظه اش را، عقلش را. یادش نمی آید سگی داشته یا نه، یادش نیست آخرین بار چه کسی را کشته...
یک زمانی کار کشته ترین قاتل زنجیره ای دوروبرش بوده، عرق ریخته و در کار به استادی رسیده، محض زیبایی و لذت، آدم کشته و حالا سال هاست دستش را به خون نیالوده... اما اگر جانیِ بی رحمی به قتل زنجیره ای دختران جوان شهر آمده باشد، اگر از قضا دردانه دخترش در کمین عشق قاتل افتاده باشد، آیا او به شکار آخر برخواهد خاست؟... اما اگر کشتن از یادش رفته باشد چه؟