این یادت بماند تاریخ را نه میشود پاک کرد نه عوض. مثل این است که بخواهی خودت را عوض کنی. میشود روی خاطرهها سرپوش گذاشت ولی تاریخ را نمیشود قایم کرد.» «چیزهایی هست که من باید حل کنم. باید یک سر به گذشته بزنم وگرنه هیچوقت ازش خلاص نمیشوم.» نمیتوانم کلمههای درست را پیدا کنم ولی حس میکنم که – که تو جز من، داری کس دیگری را هم میبینی. مدتی است که این دارد اذیتم میکند.
سارا بلافاصله جواب نداد. بعد از مدتی سکوت بالاخره پرسید «حست این است؟ یعنی میخواهی بگویی که، به هر دلیلی، چنین احساسی پیدا کردهای تسوکورو گفت آره. به هر دلیلی. آره..... صدای سارا وقتی بالاخره حرف زد، نرم بود. تو آدم سادهای نیستی. فقط، به زور، فکر میکنی که سادهای شاید همینجور باشد که تو میگویی. واقعاً نمیدانم ولی زندگی ساده برای من از همهچیز بهتر است. این را خوب میدانم. موضوع این است که در رابطهام با بقیه صدمه خوردهام. بدجوری ضربه خوردهام، و نمیخواهم دوباره بیفتم توش.
این یادت بماند تاریخ را نه میشود پاک کرد نه عوض. مثل این است که بخواهی خودت را عوض کنی. میشود روی خاطرهها سرپوش گذاشت ولی تاریخ را نمیشود قایم کرد.» «چیزهایی هست که من باید حل کنم. باید یک سر به گذشته بزنم وگرنه هیچوقت ازش خلاص نمیشوم.» نمیتوانم کلمههای درست را پیدا کنم ولی حس میکنم که – که تو جز من، داری کس دیگری را هم میبینی. مدتی است که این دارد اذیتم میکند.
سارا بلافاصله جواب نداد. بعد از مدتی سکوت بالاخره پرسید «حست این است؟ یعنی میخواهی بگویی که، به هر دلیلی، چنین احساسی پیدا کردهای تسوکورو گفت آره. به هر دلیلی. آره..... صدای سارا وقتی بالاخره حرف زد، نرم بود. تو آدم سادهای نیستی. فقط، به زور، فکر میکنی که سادهای شاید همینجور باشد که تو میگویی. واقعاً نمیدانم ولی زندگی ساده برای من از همهچیز بهتر است. این را خوب میدانم. موضوع این است که در رابطهام با بقیه صدمه خوردهام. بدجوری ضربه خوردهام، و نمیخواهم دوباره بیفتم توش.