رمان برخیز ای موسی نوشته ویلیام فاکنر با ترجمه صالح حسینی، توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی
قوم اسیر قوم بنی اسراییل است که زیر ستم فرعون قرار دارند و حضرت موسی آنها را نجات می دهد.
در نوشته ی فاکنر، بنی اسرائیل جای خود را به سیاهان می دهد و فرعون هم در نقش کاروترز مکازلین، سرپرست دودمان مکازلین، و نواده ی دختری او روت ادموندز ظاهر می شود و خاصه، در داستان آخر، کل دستگاه حاکمه ی آمریکا به صورت فرعون فرانمایی می شود. اسحاق مکازلین نقش موسی را دارد. او از میراث شوم نیاکانی تبری می جوید و پس از تشرف به آیین بیابان و سترده شدن خون آبا و اجدادی در رگ هایش انتظار می رود که موسیانه به نجات سیاهان برآید. اما وقتی به داستان آخر می رسیم می بینیم که زن سیاهپوستی، که در واقع زن عموی اوست، در عزای نوه ی فرعون گیر خود نوحه سرایی می کند. پس معلوم می شود که اسحاق مکازلین در انجام رسالت خویش ناکام شده است. جالب اینکه عنوان این داستان، که همان عنوان کل مجموعه است، معنای دیگری پیدا می کند. به این ترتیب که اسحاق مکازلین از نقش موسایی اش فروکشیده می شود. با اینهمه، نظر فاکنر به تلویح و تصریح بر این است که آینده از آن سیاهان است، چرا که سنت های گرانبهای اولیه را حفظ کرده اند، سرشار از عاطفه اند، پایداری دارند، شفقت و سعه ی صدر و وفاداری و عشق کودکان در وجود آنهاست. و این نکته ناظر به گفته ی عیسی است که: «خوشا به حال حلیمان، زیرا آنان وارثان زمین خواهند بود.
رمان برخیز ای موسی نوشته ویلیام فاکنر با ترجمه صالح حسینی، توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی
قوم اسیر قوم بنی اسراییل است که زیر ستم فرعون قرار دارند و حضرت موسی آنها را نجات می دهد.
در نوشته ی فاکنر، بنی اسرائیل جای خود را به سیاهان می دهد و فرعون هم در نقش کاروترز مکازلین، سرپرست دودمان مکازلین، و نواده ی دختری او روت ادموندز ظاهر می شود و خاصه، در داستان آخر، کل دستگاه حاکمه ی آمریکا به صورت فرعون فرانمایی می شود. اسحاق مکازلین نقش موسی را دارد. او از میراث شوم نیاکانی تبری می جوید و پس از تشرف به آیین بیابان و سترده شدن خون آبا و اجدادی در رگ هایش انتظار می رود که موسیانه به نجات سیاهان برآید. اما وقتی به داستان آخر می رسیم می بینیم که زن سیاهپوستی، که در واقع زن عموی اوست، در عزای نوه ی فرعون گیر خود نوحه سرایی می کند. پس معلوم می شود که اسحاق مکازلین در انجام رسالت خویش ناکام شده است. جالب اینکه عنوان این داستان، که همان عنوان کل مجموعه است، معنای دیگری پیدا می کند. به این ترتیب که اسحاق مکازلین از نقش موسایی اش فروکشیده می شود. با اینهمه، نظر فاکنر به تلویح و تصریح بر این است که آینده از آن سیاهان است، چرا که سنت های گرانبهای اولیه را حفظ کرده اند، سرشار از عاطفه اند، پایداری دارند، شفقت و سعه ی صدر و وفاداری و عشق کودکان در وجود آنهاست. و این نکته ناظر به گفته ی عیسی است که: «خوشا به حال حلیمان، زیرا آنان وارثان زمین خواهند بود.