کتاب اسم تو نوشته ماکوتو شینکای ترجمه سمیرا بیات توسط انتشارات نیک فرجام به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان
صدای عمیقی که از طریق یک بلندگو شنیده میشود رشته افکارم را قطع میکند. در آنسوی جاده، جلوتر از ردیفی از گلخانهها، جمعیتی ده، دوازده نفره در فضای پارکینگ شهرداری که اتفاقاً فضای بزرگی هم است، گرد هم جمع شدهاند. بابای من، در مرکز این جمعیت با میکروفونی در دست ایستاده است. او بلندقدتر و جسورتر از بقیه افراد است. او بنری بهصورت اریب بر روی کتوشلوار خود پوشیده است. بنری که بر روی آن باافتخار نوشتهشده است: متصدی15 – توشیکی میامیزو16. او در حال حاضر برای انتخابات شهرداری نامزد شده است:
«مهمتر از همه، مسئله احیای دوباره اقتصاد است که برای تداوم پروژه بازسازی منطقه ضروری است! تنها وقتی این مسئله را محقق کردیم میتوانیم به فکر برقراری جامعهای امن و عاری از نگرانی باشیم. بنده به عنوان متصدی این پست، میخواهم به اصلاح برنامههای جامعهای بپردازم که خودم هم بخشی از آن هستم و این فرآیند را به کمال برسانم! من این منطقه را با اشتیاقی تازه رهبری میکنم، و جامعه محلی میسازم که در آن هرکسی، از بچهها گرفته تا شهروندان بزرگتری که داریم، بتوانند استراحت کنند و از زندگی رضایتبخش و فعالانه خود لذت ببرند. من عزم خودم را جمع کردهام که این رؤیا را به عنوان یک هدف...»
واقعاً سخنرانی ماهرانه است که تقریباً میتواند همه را ترغیب کند. ولی تأثیری روی من ندارد. این کارزار انتخاباتی بیشتر به درد تلویزیون میخورد نه پارکینگی که در سیطره دشتها و کشتزارها قرار دارد. میتوانم زمزمههای جمعیت را بشنوم: «این دوره بازم میامیزو میشه»، «معلومه حسابی خرج کرده»، ... این صحبتها مرا غمگینتر میکند.
کتاب اسم تو نوشته ماکوتو شینکای ترجمه سمیرا بیات توسط انتشارات نیک فرجام به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان
صدای عمیقی که از طریق یک بلندگو شنیده میشود رشته افکارم را قطع میکند. در آنسوی جاده، جلوتر از ردیفی از گلخانهها، جمعیتی ده، دوازده نفره در فضای پارکینگ شهرداری که اتفاقاً فضای بزرگی هم است، گرد هم جمع شدهاند. بابای من، در مرکز این جمعیت با میکروفونی در دست ایستاده است. او بلندقدتر و جسورتر از بقیه افراد است. او بنری بهصورت اریب بر روی کتوشلوار خود پوشیده است. بنری که بر روی آن باافتخار نوشتهشده است: متصدی15 – توشیکی میامیزو16. او در حال حاضر برای انتخابات شهرداری نامزد شده است:
«مهمتر از همه، مسئله احیای دوباره اقتصاد است که برای تداوم پروژه بازسازی منطقه ضروری است! تنها وقتی این مسئله را محقق کردیم میتوانیم به فکر برقراری جامعهای امن و عاری از نگرانی باشیم. بنده به عنوان متصدی این پست، میخواهم به اصلاح برنامههای جامعهای بپردازم که خودم هم بخشی از آن هستم و این فرآیند را به کمال برسانم! من این منطقه را با اشتیاقی تازه رهبری میکنم، و جامعه محلی میسازم که در آن هرکسی، از بچهها گرفته تا شهروندان بزرگتری که داریم، بتوانند استراحت کنند و از زندگی رضایتبخش و فعالانه خود لذت ببرند. من عزم خودم را جمع کردهام که این رؤیا را به عنوان یک هدف...»
واقعاً سخنرانی ماهرانه است که تقریباً میتواند همه را ترغیب کند. ولی تأثیری روی من ندارد. این کارزار انتخاباتی بیشتر به درد تلویزیون میخورد نه پارکینگی که در سیطره دشتها و کشتزارها قرار دارد. میتوانم زمزمههای جمعیت را بشنوم: «این دوره بازم میامیزو میشه»، «معلومه حسابی خرج کرده»، ... این صحبتها مرا غمگینتر میکند.