کتاب ازدواج رنج مقدس تحلیل ریشه ای اختلافات

کتاب ازدواج رنج مقدس تحلیل ریشه ای اختلافات و راهکارهای کسب احساس رضایت در زندگی زناشویی نوشته داریل شارپ ترجمه سیمین موحد توسط انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی به چاپ رسیده است

موضوع کتاب :روانشناسی موفقیت,روانشناسی یونگی,روابط بین اشخاص,روانکاوی

ریچل گفت: «دوباره اینجاییم». . او با حالتی تحریک کننده روی کاناپه دراز کشیده بود. رنگین کمانی که از آن طرف دیوارها می آمد موهایش را روشن می کرد. ریچل برای من مئل بئاتریس برای دانته است. او راه را به من نشان می دهد. خوب، کمابیش گاهی او فقط به راه خودش می رود و من گمراه می شومبا ترشرویی گفتم: «آره)احساس بلاتکلیفی می کردم. کارها خودش جلو می رفت و احتیاجی به من نبود. تمام اطلاعات ثبت شده به روز بود و به همه نامه ها پاسخ داده شده بود. میز تحریرم کاملا تمیز بود و من هیچ کاری نداشتم انجام دهم

 احساس میکردم خط نزدیک می شود.فکر کردم، انرژی ام کجا می خواهد برود؟ریچل گفت: «موقع خوبی برای تعطیلاته». لبخند درخشانی به من زد.
 او عاشق سفر است.شکلک درآوردم. ریچل گفت: «تو باید یاد بگیری که فقط باشی».یاد می گیرم. یاد میگیرم. شاید سال دیگه».می خواستم به حیاط خلوت برگردم. آرنولد آنجا بود. او داشت زمین را می خراشید و با خودش زمزمه می کرد. ما وقتی داشتیم در زوریخ در رشته روانکاوی درس می خواندیم با هم زندگی می کرد. حالا او همسایه ام بود. آرنولد باغچه خودش را داشت اما گاهی در باغچه من هم کار می کرد. بالا را نگاه کرد و حالم را دید.گفت «وقتی می بینی اینا رشد می کنن قلبت به آواز درنمی آید؟» شانه بالا انداختم.از تغییر فصل ها هیجان زده نمی شی؟

  • روش های ارسال
  •    پیک تهران
  •    پیک سریع تهران
  •    پست پیشتاز
  •    تیباکس
  •    ویژه
  • ناموجود
ناموجود
توضیحات

کتاب ازدواج رنج مقدس تحلیل ریشه ای اختلافات و راهکارهای کسب احساس رضایت در زندگی زناشویی نوشته داریل شارپ ترجمه سیمین موحد توسط انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی به چاپ رسیده است

موضوع کتاب :روانشناسی موفقیت,روانشناسی یونگی,روابط بین اشخاص,روانکاوی

ریچل گفت: «دوباره اینجاییم». . او با حالتی تحریک کننده روی کاناپه دراز کشیده بود. رنگین کمانی که از آن طرف دیوارها می آمد موهایش را روشن می کرد. ریچل برای من مئل بئاتریس برای دانته است. او راه را به من نشان می دهد. خوب، کمابیش گاهی او فقط به راه خودش می رود و من گمراه می شومبا ترشرویی گفتم: «آره)احساس بلاتکلیفی می کردم. کارها خودش جلو می رفت و احتیاجی به من نبود. تمام اطلاعات ثبت شده به روز بود و به همه نامه ها پاسخ داده شده بود. میز تحریرم کاملا تمیز بود و من هیچ کاری نداشتم انجام دهم

 احساس میکردم خط نزدیک می شود.فکر کردم، انرژی ام کجا می خواهد برود؟ریچل گفت: «موقع خوبی برای تعطیلاته». لبخند درخشانی به من زد.
 او عاشق سفر است.شکلک درآوردم. ریچل گفت: «تو باید یاد بگیری که فقط باشی».یاد می گیرم. یاد میگیرم. شاید سال دیگه».می خواستم به حیاط خلوت برگردم. آرنولد آنجا بود. او داشت زمین را می خراشید و با خودش زمزمه می کرد. ما وقتی داشتیم در زوریخ در رشته روانکاوی درس می خواندیم با هم زندگی می کرد. حالا او همسایه ام بود. آرنولد باغچه خودش را داشت اما گاهی در باغچه من هم کار می کرد. بالا را نگاه کرد و حالم را دید.گفت «وقتی می بینی اینا رشد می کنن قلبت به آواز درنمی آید؟» شانه بالا انداختم.از تغییر فصل ها هیجان زده نمی شی؟

مشخصات
  • ناشر
    بنیاد فرهنگ زندگی
  • نویسنده
    داریل شارپ
  • مترجم
    سیمین موحد
  • قطع کتاب
    رقعی
  • نوع جلد
    شومیز
  • سال چاپ
    1400
  • نوبت چاپ
    هشتم
  • تعداد صفحات
    156
نظرات کاربران
    هیچ دیدگاهی برای این محصول ثبت نشده است!
برگشت به بالا
0216640800© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه آژانس کتاب است.02166408000 طراحی سایت و سئو : توسط نونگار پردازش