کتاب چگونه نقاط قوت خود را شکوفا کنیم نوشته مارکوس باکینگهام با ترجمه علی فـروزفـر، توسط انتشارات مبلغان با موضوع مدیریت، روانشناسی مدیریت, شفافیت دوران کودکی به چاپ رسیده است.
به دورانی برگردید که جوان بودید. آن موقع، به قوتهای خویش اعتماد داشتید. شاید نمیتوانستید نام مشخصی برای آنها بیابید، حتی ممکن بود آنها را صریحاً نقاط قوت ننامید. اما وقتی بچه بودید، به آنها گوش میدادید. سپس در زمانی معین و مکانی مشخص، شفافیت دوران کودکی، رنگ باخت و کمکم محو شد و شما شروع به گوش کردن به دنیای اطرافتان کردید. در آن وقت، بیشاز آنکه به خودتان گوش فرا دهید، گوشتان را به اطرافتان میسپردید. باید به دانشگاه میرفتید تا درس بخوانید و پس از آن، شغلی پیدا کنید. با آغاز فعالیت در این شغل، نیازها و تقاضاهای فوری مشتریان، همکاران، و مدیرانتان بهسوی شما سرازیر شدند.
مشکلی که اکنون با آن دست به گریبانید این است که این آدمها علاقه چندانی به نقاط قوت شما ندارند و شاید به آنها فکر هم نکنند. آنان بیشتر به این موضوع می اندیشند که شما چه کاری میتوانید برایشان انجام دهید.اما این وضعیت، چه حاصلی برای شما دارد؟ در چنین اوضاعی، تکلیف شما چیست؟ درحالیکه شاهد بیتفاوتی دنیا درباره خودتان هستید، دو گزینه در پیشرو دارید: یا خود را تسلیم و مطیع این زندگی کنید که در آن، قوت هایتان هیچ ارزش و جایگاهی ندارد و در واقع، بیربط و بیمعنا بهنظر میآیند، یا بهجای آن، یاد بگیرید که چگونه به آنها معنا ببخشید یاد بگیرید که قوت هایتان را بهکار گیرید و شکوفایشان کنید. گزینه شما همین است.
کتاب چگونه نقاط قوت خود را شکوفا کنیم نوشته مارکوس باکینگهام با ترجمه علی فـروزفـر، توسط انتشارات مبلغان با موضوع مدیریت، روانشناسی مدیریت, شفافیت دوران کودکی به چاپ رسیده است.
به دورانی برگردید که جوان بودید. آن موقع، به قوتهای خویش اعتماد داشتید. شاید نمیتوانستید نام مشخصی برای آنها بیابید، حتی ممکن بود آنها را صریحاً نقاط قوت ننامید. اما وقتی بچه بودید، به آنها گوش میدادید. سپس در زمانی معین و مکانی مشخص، شفافیت دوران کودکی، رنگ باخت و کمکم محو شد و شما شروع به گوش کردن به دنیای اطرافتان کردید. در آن وقت، بیشاز آنکه به خودتان گوش فرا دهید، گوشتان را به اطرافتان میسپردید. باید به دانشگاه میرفتید تا درس بخوانید و پس از آن، شغلی پیدا کنید. با آغاز فعالیت در این شغل، نیازها و تقاضاهای فوری مشتریان، همکاران، و مدیرانتان بهسوی شما سرازیر شدند.
مشکلی که اکنون با آن دست به گریبانید این است که این آدمها علاقه چندانی به نقاط قوت شما ندارند و شاید به آنها فکر هم نکنند. آنان بیشتر به این موضوع می اندیشند که شما چه کاری میتوانید برایشان انجام دهید.اما این وضعیت، چه حاصلی برای شما دارد؟ در چنین اوضاعی، تکلیف شما چیست؟ درحالیکه شاهد بیتفاوتی دنیا درباره خودتان هستید، دو گزینه در پیشرو دارید: یا خود را تسلیم و مطیع این زندگی کنید که در آن، قوت هایتان هیچ ارزش و جایگاهی ندارد و در واقع، بیربط و بیمعنا بهنظر میآیند، یا بهجای آن، یاد بگیرید که چگونه به آنها معنا ببخشید یاد بگیرید که قوت هایتان را بهکار گیرید و شکوفایشان کنید. گزینه شما همین است.