کتاب منم تیمور جهانگشا نوشته مارسل بریون ترجمه ذبیح الله منصوری توسط انتشارات تاو به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان تاریخی، تاریخ ایران
این کتاب حاصل از دست نوشته های تیمور لنگ و اطلاعاتی که بریون شخصا از تاریخ مربوط به تیمور کسب کرده و به آن افزوده است. خواننده با مطالعه این اثر نسبت به شخصیت تیمور آگاهی لازم را کسب می کند و به گنجینه ای ارزشمند از مطالب تاریخی پیرامون یکی از شگفت انگیزترین چهره های جهان که بی شک اراده، پشتکار و سخت کوشی از ویژگی های بارز اوست دست می یابد. تیمور فردی بود که سرزمین های بسیاری را فتح کرد و از قتل عام و خشونت او در منابع تاریخی گوناگون سخن گفته شده است.
مدت توقف من در طالش زیاد طول نکشید، زیرا وقت نداشتم که در آن کشور توقف کنم و اگر توقف می کردم، فصل قشون کشی می گذشت. می خواستم خود را به بغداد برسانم و سرزمینی را که هلاکو تصرف کرده بود، تصرف کنم. اگر از طالش مستقیم به سوی بغداد می رفتم، با کوه هایی مواجه می شدم که عبور از آنها امکان نداشت. می بایست از طالش به سوی مشرق برمی گشتم تا از کنار دریای آبسکون بگذرم و خود را به قزوین برسانم و بعد راه بغداد را در پیش بگیرم. به داعی، امیر شهر خشم گفتم هر موقع که احتیاج به کمک داشت، به من مراجعه کند و بداند که من زود به کمکش خواهم شتافت و اگر نتوانم برای کمک او بیایم، یکی از سردارانم را با عده ای سرباز به کمک او خواهم فرستاد.
با اینکه طالش به طور مستقیم در سر راه ماورالنهر و خوارزم نبود، در آنجا نیز در برج کبوترخانه به وجود آوردم تا با کبوتر قاصد با داعی ارتباط داشته باشم.
قشون من به راه افتاد و از طالش مراجعت کردم و در طول سواحل دریای آبسکون راه مشرق و جنوب را در پیش گرفتم و از منطقه موسوم به «شفت»گذشتم و عازم قزوین شدم. عبور من از شفت تا قزوین و از آنجا تا کرمانشاهان و از کرمانشاهان تا ساحل رود دجله بدون واقعه ای که قابل ذکر باشد ادامه یافت. در راه من چندین شهر وجود داشت و امرا و حکام آن بلاد وقتی مطلع می شدند که من نزدیک شده ام، به استقبالم می آمدند و با تکریم از من پذیرایی می کردند و من هیچ یک از آنها را مجبور نمی کردم که از من پذیرایی کنند. فقط برای قشون خود سیورسات می خواستم و می گفتم که بهای خواربار و علیق را عادلانه محسوب کنند. امرایی که در سر راه من بودند، اهمیت نداشتند و دارای بضاعت زیاد هم نبودند. آنها نمی توانستند حتی یک روز متحمل هزینه غذا و علیق قشون من شوند…
کتاب منم تیمور جهانگشا نوشته مارسل بریون ترجمه ذبیح الله منصوری توسط انتشارات تاو به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان تاریخی، تاریخ ایران
این کتاب حاصل از دست نوشته های تیمور لنگ و اطلاعاتی که بریون شخصا از تاریخ مربوط به تیمور کسب کرده و به آن افزوده است. خواننده با مطالعه این اثر نسبت به شخصیت تیمور آگاهی لازم را کسب می کند و به گنجینه ای ارزشمند از مطالب تاریخی پیرامون یکی از شگفت انگیزترین چهره های جهان که بی شک اراده، پشتکار و سخت کوشی از ویژگی های بارز اوست دست می یابد. تیمور فردی بود که سرزمین های بسیاری را فتح کرد و از قتل عام و خشونت او در منابع تاریخی گوناگون سخن گفته شده است.
مدت توقف من در طالش زیاد طول نکشید، زیرا وقت نداشتم که در آن کشور توقف کنم و اگر توقف می کردم، فصل قشون کشی می گذشت. می خواستم خود را به بغداد برسانم و سرزمینی را که هلاکو تصرف کرده بود، تصرف کنم. اگر از طالش مستقیم به سوی بغداد می رفتم، با کوه هایی مواجه می شدم که عبور از آنها امکان نداشت. می بایست از طالش به سوی مشرق برمی گشتم تا از کنار دریای آبسکون بگذرم و خود را به قزوین برسانم و بعد راه بغداد را در پیش بگیرم. به داعی، امیر شهر خشم گفتم هر موقع که احتیاج به کمک داشت، به من مراجعه کند و بداند که من زود به کمکش خواهم شتافت و اگر نتوانم برای کمک او بیایم، یکی از سردارانم را با عده ای سرباز به کمک او خواهم فرستاد.
با اینکه طالش به طور مستقیم در سر راه ماورالنهر و خوارزم نبود، در آنجا نیز در برج کبوترخانه به وجود آوردم تا با کبوتر قاصد با داعی ارتباط داشته باشم.
قشون من به راه افتاد و از طالش مراجعت کردم و در طول سواحل دریای آبسکون راه مشرق و جنوب را در پیش گرفتم و از منطقه موسوم به «شفت»گذشتم و عازم قزوین شدم. عبور من از شفت تا قزوین و از آنجا تا کرمانشاهان و از کرمانشاهان تا ساحل رود دجله بدون واقعه ای که قابل ذکر باشد ادامه یافت. در راه من چندین شهر وجود داشت و امرا و حکام آن بلاد وقتی مطلع می شدند که من نزدیک شده ام، به استقبالم می آمدند و با تکریم از من پذیرایی می کردند و من هیچ یک از آنها را مجبور نمی کردم که از من پذیرایی کنند. فقط برای قشون خود سیورسات می خواستم و می گفتم که بهای خواربار و علیق را عادلانه محسوب کنند. امرایی که در سر راه من بودند، اهمیت نداشتند و دارای بضاعت زیاد هم نبودند. آنها نمی توانستند حتی یک روز متحمل هزینه غذا و علیق قشون من شوند…