کتاب مجموعه ترس و لرز اردوی نفرین شده نوشته آر ال استاین با ترجمه شهره نورصالحی, توسط انتشارات پیدایش با موضوع ادبیات کودک و نوجوان، داستان های کودک و نوجوان، رمان خارجی کودکان به چاپ رسیده است.
جودی و مارک یک خواهر و برادر هستند که پدر و مادر هر سال آنها را برای تعطیلات به مزرعه پدربزرگ می فرستند. آن ها یک ماه در مزرعه می مانند و از طبیعت زیبا و هوای دلپذیر آن جا لذت می برند. امسال هم مثل سال های گذشته جودی و مارک به مزرعه رفته اند. اما شرایط با گذشته فرق کرده و اتفاقات عجیبی در مزرعه رخ می دهد. استانلی کارگر مزرعه، مترسک ها را عوض کرده و دوازده مترسک با صورت های زشت و شرور به جای آن ها گذاشته است. او ادعا می کند کتاب جادویی دارد و طرز ساخت مترسک ها را از کتاب یاد گرفته، حتی او می گوید وردی جادویی بلد است و توسط آن می تواند هنگام شب مترسک ها را به حرکت درآورد. جودی و مارک گفته های او را باور نکرده و فکر می کنند استایلی سر به سرشان می گذارد.
اما یک شب جودی صحنه ی عجیبی می بیند: مترسک ها می جنبند و روی پایه هایشان پیچ و تاب می خورند. او خیال می کند باد آن ها را به حرکت درآورده ولی در همین لحظه یاد حرف استانلی می افتد. حس کنجکاوی جودی باعث می شود نزدیک یکی از آن ها برود اما نه از باد خبری است و نه از استانلی. در همین لحظه مترسک دستش را بالا می آورد و گردن جودی را می خراشد. او هراسان و وحشت زده پا به فرار می گذارد. فردای آن روز جودی موضوع را برای برادرش تعریف می کند و آن دو تصمیم می گیرند زمان بیشتری در مزرعه مانده و هر طور شده پرده از این موضوع عجیب و البته ترسناک بردارند … آیا واقعا ورد جادویی استانلی مترسک ها را زنده می کند؟ یا آن ها با نیرویی ماورایی حرکت می کنند؟
کتاب مجموعه ترس و لرز اردوی نفرین شده نوشته آر ال استاین با ترجمه شهره نورصالحی, توسط انتشارات پیدایش با موضوع ادبیات کودک و نوجوان، داستان های کودک و نوجوان، رمان خارجی کودکان به چاپ رسیده است.
جودی و مارک یک خواهر و برادر هستند که پدر و مادر هر سال آنها را برای تعطیلات به مزرعه پدربزرگ می فرستند. آن ها یک ماه در مزرعه می مانند و از طبیعت زیبا و هوای دلپذیر آن جا لذت می برند. امسال هم مثل سال های گذشته جودی و مارک به مزرعه رفته اند. اما شرایط با گذشته فرق کرده و اتفاقات عجیبی در مزرعه رخ می دهد. استانلی کارگر مزرعه، مترسک ها را عوض کرده و دوازده مترسک با صورت های زشت و شرور به جای آن ها گذاشته است. او ادعا می کند کتاب جادویی دارد و طرز ساخت مترسک ها را از کتاب یاد گرفته، حتی او می گوید وردی جادویی بلد است و توسط آن می تواند هنگام شب مترسک ها را به حرکت درآورد. جودی و مارک گفته های او را باور نکرده و فکر می کنند استایلی سر به سرشان می گذارد.
اما یک شب جودی صحنه ی عجیبی می بیند: مترسک ها می جنبند و روی پایه هایشان پیچ و تاب می خورند. او خیال می کند باد آن ها را به حرکت درآورده ولی در همین لحظه یاد حرف استانلی می افتد. حس کنجکاوی جودی باعث می شود نزدیک یکی از آن ها برود اما نه از باد خبری است و نه از استانلی. در همین لحظه مترسک دستش را بالا می آورد و گردن جودی را می خراشد. او هراسان و وحشت زده پا به فرار می گذارد. فردای آن روز جودی موضوع را برای برادرش تعریف می کند و آن دو تصمیم می گیرند زمان بیشتری در مزرعه مانده و هر طور شده پرده از این موضوع عجیب و البته ترسناک بردارند … آیا واقعا ورد جادویی استانلی مترسک ها را زنده می کند؟ یا آن ها با نیرویی ماورایی حرکت می کنند؟