سلاحی که ساختند
موجب نابودیشان خواهد شد
مرز بین عقل و جنون محو میشود، در حالی که کاد به دنبال انتقام از کسانی است که زندگیاش را نابود کردند. آنها خانوادهاش را تهدید کردند، سلامت عقلش را در هم شکستند، و سپس دخترش را دزدیدند. او همه چیز را فدا خواهد کرد تا همه آنها را نجات دهد، حتی اگر به معنای جنگ باشد.
استیسی رودز به جهنم رفته و برگشته است، و اکنون توسط هیولایی که کاد را از او دزدیده، به دام افتاده است. اما استیسی عقبنشینی نمیکند – او هر کاری لازم باشد برای نجات کاد انجام خواهد داد، مهم نیست چه هزینهای داشته باشد.
آیا او میتواند هر دوی آنها را از چنگال برنادت آزاد کند، قبل از اینکه جنگ همه کسانی را که به آنها اهمیت میدهند، در بر گیرد؟