کتاب راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب نوشته هالی جکسون ترجمه فرسیما قطبی توسط انتشارات نون با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی به چاپ رسیده است.
هالی جکسون داستان کتابش را از زبان دختر نوجوان هفدهسالهای به نام پیپا روایت کرده است. او در سال آخر دبیرستان درس میخواند و برای پروژهی آخر سالش ماجرای گمشدن دختری به نام آندی بل را بررسی میکند. آندی پنج سال قبل یک شب ناپدیدشده و دیگر پیدا نشده است. دوست پسر او در آن زمان، پسری هندی تبار به نام سالیل بود که یکی دو روز بعد جنازهاش در جنگل پیدا شد، او خودکشی کرده بود. پلیس شواهدی پیدا کرد که میتوانست سالیل را به قتل آندی متهم کند اما به دلیل مرگ پسر جوان هرگز این مسئله ثابت نشد. همهی شهر باور کردند که سالیل سینگ، آندی را کشته، همه به جز پیپا. داستان جایی شروع میشود که پیپا به دنبال آدمهای آن ماجرا میگردد و با آنها مصاحبه میکند. از افسر پرونده تا روزنامهنگاری که آن زمان درگیر ماجرا بودهاند، همه با پیپا مصاحبه میکنند. او حتی به سراغ روای، برادر سالیل هم میرود تا پرده از راز گمشدن آندی بردارد؛ اما پیپا تا کجا میتواند پیش برود؟
هالی جکسون داستانش را با جزئیات زیاد نوشته و گاهی هم از زبانی طنزآمیز استفاده کرده است. او در کنار داستان پنج سال پیش به داستان پیپا و دوستانش هم پرداخته است. این کتاب سرگرمکننده نامزد بهترین رمان معمایی سال از نگاه کاربران گودریدز بود.
سه روز بعد از برگشتنشان از جنگل، وقتی معلمها از صحبت دربارهی اینکه قرار است چه درس دهند دست کشیدند و واقعاً شروع کردند به درس دادن، بعد از مدرسه، پیپ به خانهی کارا رفته بود. در آشپزخانهی خانوادهی وارد نشسته بودند و تظاهر به انجام تکالیف میکردند، ولی درواقع، کارا داشت از بحرانی حرف میزد که گریبانگیرش شده بود.
«و بهش گفتم هنوز نمیدوم میخوام چه رشتهای توی دانشگاه بخونم، چه برسه به اینکه کجا میخوام برم؛ و اون مدام میگه زمان داره میگذره کارا و بهم استرس میده. تو با پدر و مادرت صحبت کردی؟»
پیپ گفت: «آره چند روز پیش. انتخابم کالج کینگ توی کمبریجه.»
«رشتهی انگلیسی؟»
پیپ سرش را به علامت تائید تکان داد.
کارا نفسش را با عصبانیت بیرون داد و گفت: «بدترین آدم واسهی درددل کردن دربارهی برنامههای زندگی هستی. شک ندارم که از الان، میدونی وقتی بزرگ شدی، میخوای چی کاره بشی.»
پیپ گفت: «معلومه. میخوام همزمان، لویی ترو، هدر بروک و میشل اوباما بشم.»
«کاراییات اذیتم میکنه.»
صدای سوت قطاری بلند از گوشی پیپ بلند شد.
کارا پرسید: «کیه؟»
پیپ که داشت پیام را از نظر میگذراند، گفت: «راوی سینگه. میخواد ببینه خبر تازهی دیگهای دارم یا نه»
کارا با بازیگوشی گفت: «اوه، الان دارین به هم پیام میدین، درسته؟ باید هفتهی بعد، یه تاریخ رو در نظر بگیرم برای عروسی؟»
پیپ خودکاری را به طرفش پرت کرد. کارا ماهرانه جاخالی داد.
کارا گفت:«خب، خبر تازهای دربارهی اندی بل داری؟»
پیپ گفت: «نه راستش، هیچچیز جدیدی نیست...»
دروغ باعث شد انقباض شکمش بیشتر شود.
کتاب راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب نوشته هالی جکسون ترجمه فرسیما قطبی توسط انتشارات نون با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی به چاپ رسیده است.
هالی جکسون داستان کتابش را از زبان دختر نوجوان هفدهسالهای به نام پیپا روایت کرده است. او در سال آخر دبیرستان درس میخواند و برای پروژهی آخر سالش ماجرای گمشدن دختری به نام آندی بل را بررسی میکند. آندی پنج سال قبل یک شب ناپدیدشده و دیگر پیدا نشده است. دوست پسر او در آن زمان، پسری هندی تبار به نام سالیل بود که یکی دو روز بعد جنازهاش در جنگل پیدا شد، او خودکشی کرده بود. پلیس شواهدی پیدا کرد که میتوانست سالیل را به قتل آندی متهم کند اما به دلیل مرگ پسر جوان هرگز این مسئله ثابت نشد. همهی شهر باور کردند که سالیل سینگ، آندی را کشته، همه به جز پیپا. داستان جایی شروع میشود که پیپا به دنبال آدمهای آن ماجرا میگردد و با آنها مصاحبه میکند. از افسر پرونده تا روزنامهنگاری که آن زمان درگیر ماجرا بودهاند، همه با پیپا مصاحبه میکنند. او حتی به سراغ روای، برادر سالیل هم میرود تا پرده از راز گمشدن آندی بردارد؛ اما پیپا تا کجا میتواند پیش برود؟
هالی جکسون داستانش را با جزئیات زیاد نوشته و گاهی هم از زبانی طنزآمیز استفاده کرده است. او در کنار داستان پنج سال پیش به داستان پیپا و دوستانش هم پرداخته است. این کتاب سرگرمکننده نامزد بهترین رمان معمایی سال از نگاه کاربران گودریدز بود.
سه روز بعد از برگشتنشان از جنگل، وقتی معلمها از صحبت دربارهی اینکه قرار است چه درس دهند دست کشیدند و واقعاً شروع کردند به درس دادن، بعد از مدرسه، پیپ به خانهی کارا رفته بود. در آشپزخانهی خانوادهی وارد نشسته بودند و تظاهر به انجام تکالیف میکردند، ولی درواقع، کارا داشت از بحرانی حرف میزد که گریبانگیرش شده بود.
«و بهش گفتم هنوز نمیدوم میخوام چه رشتهای توی دانشگاه بخونم، چه برسه به اینکه کجا میخوام برم؛ و اون مدام میگه زمان داره میگذره کارا و بهم استرس میده. تو با پدر و مادرت صحبت کردی؟»
پیپ گفت: «آره چند روز پیش. انتخابم کالج کینگ توی کمبریجه.»
«رشتهی انگلیسی؟»
پیپ سرش را به علامت تائید تکان داد.
کارا نفسش را با عصبانیت بیرون داد و گفت: «بدترین آدم واسهی درددل کردن دربارهی برنامههای زندگی هستی. شک ندارم که از الان، میدونی وقتی بزرگ شدی، میخوای چی کاره بشی.»
پیپ گفت: «معلومه. میخوام همزمان، لویی ترو، هدر بروک و میشل اوباما بشم.»
«کاراییات اذیتم میکنه.»
صدای سوت قطاری بلند از گوشی پیپ بلند شد.
کارا پرسید: «کیه؟»
پیپ که داشت پیام را از نظر میگذراند، گفت: «راوی سینگه. میخواد ببینه خبر تازهی دیگهای دارم یا نه»
کارا با بازیگوشی گفت: «اوه، الان دارین به هم پیام میدین، درسته؟ باید هفتهی بعد، یه تاریخ رو در نظر بگیرم برای عروسی؟»
پیپ خودکاری را به طرفش پرت کرد. کارا ماهرانه جاخالی داد.
کارا گفت:«خب، خبر تازهای دربارهی اندی بل داری؟»
پیپ گفت: «نه راستش، هیچچیز جدیدی نیست...»
دروغ باعث شد انقباض شکمش بیشتر شود.