کتاب افسون زنگ

کتاب افسون زنگ نوشته جعفر توزنده جانی, توسط انتشارات پیدایش با موضوع ادبیات کودک و نوجوان، داستان های کودک و نوجوان، رمان ایرانی کودکان به چاپ رسیده است.
دنگ...دنگ...دنگ...این صدای رنگ بیابانی است که در کوه و دشت میپیچد و کسی از راز آن آگاه نیست.مردم درباره اش قصه های زیادی ساخته اند،صدایش آدم ها را جادو میکند.هرکس صدای آن را بشنود افسون میشود و به دنبالش میشورد.آقای اسفندی معلمی است که تازه به روستا آمده.او میخواهد بداند آیا صدای زنگ بیابانی واقعا آدم ها را افسون میکند؟

«افسون زنگ» عنوان رمانی نوشته‌ی جعفر توزنده‌جانی است. توزنده‌جانی نویسنده‌ی باسابقه‌ی کودک و نوجوان و متولد نیشابور است. او که فعالیت خود را با مجله‌ی کیهان بچه‌ها آغاز کرده است، اولین اثرش را در سال ۱۳۷۱ منتشر کرد.

از پشت کتاب «افسون زنگ»:

دنگ… دنگ… دنگ… این صدای زنگ بیابانی است که در کوه و دشت می‌پیچد و کسی از راز آن آگاه نیست. مردم درباره‌اش قصه‌های زیادی ساخته‌اند:

صدایش آدم را جادو می‌کند.

هرکس صدای آن را بشنود، افسون می‌شود و به دنبالش می‌رود.

آقای اسفندیاری معلم تازه روستا می‌خواهد بداند آيا صدای زنگ بیابانی واقعا آدم‌ها را افسون می‌کند یا واقعیت چیز دیگری است؟

گزیده‌ای از کتاب «افسون زنگ»:

اتوبوس وسط دشت را گرفته بود و با سرعت می‌رفت. وقتی می‌افتاد تو دست‌اندازهای جاده خاکی، صدای چهارستون بدنش بلند می‌شد. آقای اسفندی روی صندلی نشسته بود و چشم به بیرون داشت. به تپه‌ها نگاه می‌کرد. زمین‌های کشاورزی را می‌دید که تا نزدیک کوه ادامه داشتند.

روستاهای پرت و دورافتاده، توی دامنه‌ی کوه لم داده بودند و در این بعدازظهر چرت می‌زدند. شاگرد اتوبوس هرچند لحظه یک بار، اسم دهات را می‌برد و به آقای اسفندی حالی می‌کرد که به او هم نگاه کند. آقای اسفندی، اما منتظر بود ببیند کی جاده‌ای را که به ده می‌خورد می‌بیند.

– آن «سرخ تپه‌ها» را می‌بیند؟ دهی که می‌خواهید بروید پشت این سرخ تپه‌هاست.

اتوبوس حالا کمی از ویط دشت فاصله گرفته بود و می‌رفت طرف تپه‌ها. تا اتوبوس رسید کنار تپه‌ها، آقای اسفندی گفت: «نگه دارید، همین جا پیاده می‌شوم.»

شاگرد اتوبوس گفت: «جاده اصلی جلوتر است.»

آقای اسفندی نمی‌توانست از تپه‌ها دل بکند.

-می‌خواهم از همین جا پیاده بروم… نگه دارید آقای راننده.

اتوبوس ایستاد. راننده وقتی ترمز دستی را کشید، برگشت و آقای اسفندی را نگاه کرد.

  • روش های ارسال
  •    پیک تهران
  •    پیک سریع تهران
  •    پست پیشتاز
  •    تیباکس
  •    ویژه
  • موجود در انبار
95,000
٪17
78,850 تومان
توضیحات

کتاب افسون زنگ نوشته جعفر توزنده جانی, توسط انتشارات پیدایش با موضوع ادبیات کودک و نوجوان، داستان های کودک و نوجوان، رمان ایرانی کودکان به چاپ رسیده است.
دنگ...دنگ...دنگ...این صدای رنگ بیابانی است که در کوه و دشت میپیچد و کسی از راز آن آگاه نیست.مردم درباره اش قصه های زیادی ساخته اند،صدایش آدم ها را جادو میکند.هرکس صدای آن را بشنود افسون میشود و به دنبالش میشورد.آقای اسفندی معلمی است که تازه به روستا آمده.او میخواهد بداند آیا صدای زنگ بیابانی واقعا آدم ها را افسون میکند؟

«افسون زنگ» عنوان رمانی نوشته‌ی جعفر توزنده‌جانی است. توزنده‌جانی نویسنده‌ی باسابقه‌ی کودک و نوجوان و متولد نیشابور است. او که فعالیت خود را با مجله‌ی کیهان بچه‌ها آغاز کرده است، اولین اثرش را در سال ۱۳۷۱ منتشر کرد.

از پشت کتاب «افسون زنگ»:

دنگ… دنگ… دنگ… این صدای زنگ بیابانی است که در کوه و دشت می‌پیچد و کسی از راز آن آگاه نیست. مردم درباره‌اش قصه‌های زیادی ساخته‌اند:

صدایش آدم را جادو می‌کند.

هرکس صدای آن را بشنود، افسون می‌شود و به دنبالش می‌رود.

آقای اسفندیاری معلم تازه روستا می‌خواهد بداند آيا صدای زنگ بیابانی واقعا آدم‌ها را افسون می‌کند یا واقعیت چیز دیگری است؟

گزیده‌ای از کتاب «افسون زنگ»:

اتوبوس وسط دشت را گرفته بود و با سرعت می‌رفت. وقتی می‌افتاد تو دست‌اندازهای جاده خاکی، صدای چهارستون بدنش بلند می‌شد. آقای اسفندی روی صندلی نشسته بود و چشم به بیرون داشت. به تپه‌ها نگاه می‌کرد. زمین‌های کشاورزی را می‌دید که تا نزدیک کوه ادامه داشتند.

روستاهای پرت و دورافتاده، توی دامنه‌ی کوه لم داده بودند و در این بعدازظهر چرت می‌زدند. شاگرد اتوبوس هرچند لحظه یک بار، اسم دهات را می‌برد و به آقای اسفندی حالی می‌کرد که به او هم نگاه کند. آقای اسفندی، اما منتظر بود ببیند کی جاده‌ای را که به ده می‌خورد می‌بیند.

– آن «سرخ تپه‌ها» را می‌بیند؟ دهی که می‌خواهید بروید پشت این سرخ تپه‌هاست.

اتوبوس حالا کمی از ویط دشت فاصله گرفته بود و می‌رفت طرف تپه‌ها. تا اتوبوس رسید کنار تپه‌ها، آقای اسفندی گفت: «نگه دارید، همین جا پیاده می‌شوم.»

شاگرد اتوبوس گفت: «جاده اصلی جلوتر است.»

آقای اسفندی نمی‌توانست از تپه‌ها دل بکند.

-می‌خواهم از همین جا پیاده بروم… نگه دارید آقای راننده.

اتوبوس ایستاد. راننده وقتی ترمز دستی را کشید، برگشت و آقای اسفندی را نگاه کرد.

مشخصات
  • ناشر
    پیدایش
  • نویسنده
    جعفر توزنده جانی
  • قطع کتاب
    رقعی
  • نوع جلد
    شومیز
  • سال چاپ
    1398
  • نوبت چاپ
    دوم
  • تعداد صفحات
    140
نظرات کاربران
    هیچ دیدگاهی برای این محصول ثبت نشده است!
برگشت به بالا
0216640800© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه آژانس کتاب است.02166408000 طراحی سایت و سئو : توسط نونگار پردازش