کتاب از قلب کویر نوشته مهشاد لسانی، توسط انتشارات علی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, داستان ایرانی, ادبیات داستانی, رمان ایرانی
از قلب کویر داستان دو زن است با دغدغه های نسل امروز.
یک مادر سنتی و جوان که با دختر کم سن و سالش زندگی می کند و بی شوهر است اما... .مادر در عقاید خودش غرق است و می خواهد افکارش را به دختر که به شدت می کوشد امروزی باشد، تزریق کند.اما دختر خودش را توی اب و جریان رودخانه که زندگیست می اندازد و مثل ماهی ای که بخواهد به دریا بریزد، بر خلاف جریان آب شنا می کند و خودش را به سنگهای کف رودخانه می زند، به خزه های کناره های رودخانه می آویزد، بر زندگی چنگ می اندازد و زخمی میشود تا رها شود و اینجا عشق مثل پیچکی دور تن او می پیچد و بالا میرود و او را با خودش می کشاند.از قلب کویر داستان بی قضاوت دغدغه ها و عشقهای نسل جوان است. نسلی که این روزها به شدت دچار آسیب و تزلزل شده است.
لم داده بود روی مبل و سیگارش را دود می کرد :
_خودم تمیز می کنم! بیا بشین!
از خونسردیش حرصم گرفت: اون سیگارو خاموش کن! سیگار به دست جلو آمد و روی اپن خم شد، پکی زد و دودش را توی صورتم فوت کرد. بعد با صدای بمی که حالا عمیقتر شده بود، گفت: چرا؟ گفته بودی خوشت نمیاد من سیگار بکشم؟
داشتم خفه میشدم! سیگار نصفه نیمه را از بین دو انگشتی که شکل هفت شده بود ، بیرون کشیدم و با لج توی ظرفشویی خاموش کردم.
ابروهایش کج شدند و چشمانش گشاد: چرا اینطوری کردی دختر؟ داشتم می کشیدم!
صدایم را بلند کردم: نکش! اینجا بوی سیگار می گیره ،اون وقت مامان من دیگه ول کنم نیست. پدرمو در می اره! دیروز می گفت یکی اینجا بوده!
کتاب از قلب کویر نوشته مهشاد لسانی، توسط انتشارات علی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, داستان ایرانی, ادبیات داستانی, رمان ایرانی
از قلب کویر داستان دو زن است با دغدغه های نسل امروز.
یک مادر سنتی و جوان که با دختر کم سن و سالش زندگی می کند و بی شوهر است اما... .مادر در عقاید خودش غرق است و می خواهد افکارش را به دختر که به شدت می کوشد امروزی باشد، تزریق کند.اما دختر خودش را توی اب و جریان رودخانه که زندگیست می اندازد و مثل ماهی ای که بخواهد به دریا بریزد، بر خلاف جریان آب شنا می کند و خودش را به سنگهای کف رودخانه می زند، به خزه های کناره های رودخانه می آویزد، بر زندگی چنگ می اندازد و زخمی میشود تا رها شود و اینجا عشق مثل پیچکی دور تن او می پیچد و بالا میرود و او را با خودش می کشاند.از قلب کویر داستان بی قضاوت دغدغه ها و عشقهای نسل جوان است. نسلی که این روزها به شدت دچار آسیب و تزلزل شده است.
لم داده بود روی مبل و سیگارش را دود می کرد :
_خودم تمیز می کنم! بیا بشین!
از خونسردیش حرصم گرفت: اون سیگارو خاموش کن! سیگار به دست جلو آمد و روی اپن خم شد، پکی زد و دودش را توی صورتم فوت کرد. بعد با صدای بمی که حالا عمیقتر شده بود، گفت: چرا؟ گفته بودی خوشت نمیاد من سیگار بکشم؟
داشتم خفه میشدم! سیگار نصفه نیمه را از بین دو انگشتی که شکل هفت شده بود ، بیرون کشیدم و با لج توی ظرفشویی خاموش کردم.
ابروهایش کج شدند و چشمانش گشاد: چرا اینطوری کردی دختر؟ داشتم می کشیدم!
صدایم را بلند کردم: نکش! اینجا بوی سیگار می گیره ،اون وقت مامان من دیگه ول کنم نیست. پدرمو در می اره! دیروز می گفت یکی اینجا بوده!