کتاب یک قطره زندگی

کتاب یک قطره زندگی نوشته فرناز نخعی، توسط انتشارات علی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, رمان ایرانی, ادبیات داستانی, داستان ایرانی

کمی دیر شده بود. شب زودرس پاییزی آغاز شده و هوا چنان تاریک بود که انگار ساعت ها از غروب گذشته ولی تازه شش بعد از ظهر بود. من و سمانه با قدم هایی بلند و سریع در حال حرکت بودیم و در عین حال زبانمان نیز از حرکت باز نمی ایستاد! همانطور که مشغول گفتن و خندیدن بودیم،از در وارد شدیم. بقیه قبل از ما جمع شده بودند و به نظر می رسید همه به موقع رسیده اند. وقتی به بچه ها نزدیک شدیم ، بهزاد از میان جمع گفت :

سلام خانما ، چه عجب امروز فقط با چند دقیقه تاخیر رسیدین.

سمانه با حاضر جوابی گفت :

گهی زین به پشت و گهی پشت به زین ! مگه همیشه باید شما دیر برسین و بقیه رو منتظر بذارین ؟ یه بار هم نوبت ماست !

قبل از این که حرف دیگری زده شود، در با شتابی غیر عادی باز شد. دو مرد که صورت هایشان با جوراب نایلونی پوشانده شده بود، وارد شدند. یکی از آن ها کلتی را که در دست داشت ، به سوی جمع ما گرف و با لحنی خشن گفت :

کسی از سرجاش تکون نخوره ! دستا رو سرتون !

هیچ کس عکس العملی بروز نداد. همه با قیافه های مات و مبهوت به آن دو خیره شده بودیم. حضورشان آن قدر ناگهانی و غیر منتظره بود که به جای ترس ، حیرت ایجاد کرده بود. مرد دوم از جورابش کارد بزرگی که بی شباهت به  قمه نبود ، بیرون کشید و در حالی که آن را تهدی آمیز تکان می داد ، با خشونتی مضاعف داد زد:

مگه گوشاتون کر شده ؟ نمی شنوین چی گفت ؟ دستا رو سر! یالاه!  کسی دست از پا خطا کنه ، درجا فرستادمش به درک.

این بار دو مرد به ما نزدیک تر شده بودند و دین اسلحه ی حقیقی از آن فاصله و خشونتی که در لحن صدای آن دو و حرکاتشان به چشم می خورد ، ما را از آن حالت بهت اولیه بیرون کشید و تازه حس کردیم با جریانی غیر عادی روبرو شده ایم و واقعا ممکن است خطری جدی جانمان را تهدید کند.

  • روش های ارسال
  •    پیک تهران
  •    پیک سریع تهران
  •    پست پیشتاز
  •    تیباکس
  •    ویژه
  • ناموجود
ناموجود
توضیحات

کتاب یک قطره زندگی نوشته فرناز نخعی، توسط انتشارات علی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, رمان ایرانی, ادبیات داستانی, داستان ایرانی

کمی دیر شده بود. شب زودرس پاییزی آغاز شده و هوا چنان تاریک بود که انگار ساعت ها از غروب گذشته ولی تازه شش بعد از ظهر بود. من و سمانه با قدم هایی بلند و سریع در حال حرکت بودیم و در عین حال زبانمان نیز از حرکت باز نمی ایستاد! همانطور که مشغول گفتن و خندیدن بودیم،از در وارد شدیم. بقیه قبل از ما جمع شده بودند و به نظر می رسید همه به موقع رسیده اند. وقتی به بچه ها نزدیک شدیم ، بهزاد از میان جمع گفت :

سلام خانما ، چه عجب امروز فقط با چند دقیقه تاخیر رسیدین.

سمانه با حاضر جوابی گفت :

گهی زین به پشت و گهی پشت به زین ! مگه همیشه باید شما دیر برسین و بقیه رو منتظر بذارین ؟ یه بار هم نوبت ماست !

قبل از این که حرف دیگری زده شود، در با شتابی غیر عادی باز شد. دو مرد که صورت هایشان با جوراب نایلونی پوشانده شده بود، وارد شدند. یکی از آن ها کلتی را که در دست داشت ، به سوی جمع ما گرف و با لحنی خشن گفت :

کسی از سرجاش تکون نخوره ! دستا رو سرتون !

هیچ کس عکس العملی بروز نداد. همه با قیافه های مات و مبهوت به آن دو خیره شده بودیم. حضورشان آن قدر ناگهانی و غیر منتظره بود که به جای ترس ، حیرت ایجاد کرده بود. مرد دوم از جورابش کارد بزرگی که بی شباهت به  قمه نبود ، بیرون کشید و در حالی که آن را تهدی آمیز تکان می داد ، با خشونتی مضاعف داد زد:

مگه گوشاتون کر شده ؟ نمی شنوین چی گفت ؟ دستا رو سر! یالاه!  کسی دست از پا خطا کنه ، درجا فرستادمش به درک.

این بار دو مرد به ما نزدیک تر شده بودند و دین اسلحه ی حقیقی از آن فاصله و خشونتی که در لحن صدای آن دو و حرکاتشان به چشم می خورد ، ما را از آن حالت بهت اولیه بیرون کشید و تازه حس کردیم با جریانی غیر عادی روبرو شده ایم و واقعا ممکن است خطری جدی جانمان را تهدید کند.

مشخصات
  • ناشر
    نشرعلی/آرینا
  • نویسنده
    فرناز نخعی
  • قطع کتاب
    رقعی
  • نوع جلد
    شومیز
  • سال چاپ
    1398
  • نوبت چاپ
    دوم
  • تعداد صفحات
    1056
نظرات کاربران
    هیچ دیدگاهی برای این محصول ثبت نشده است!
برگشت به بالا
0216640800© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه آژانس کتاب است.02166408000 طراحی سایت و سئو : توسط نونگار پردازش