کتاب گمشده ی من نوشته نیر حسین پور قمری توسط انتشارات آوای مهدیس به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان فارسی
من داغونم ایلیار می فهمی، ظاهرا زنده ام و نفس می كشم ولی در خودم نابود شدم تا تو را نبینم روزگارم همین خواهد بود. هر شب با عجله از سر كارم برمی گردم و دنبال دفترچه ام می گردم و قلم به دست می گیرم و عكست را جلوی چشمانم قرار می دهم انگار كه تو پیش من هستی بلند بلند صدات می كنم و می نویسم می دانم روزی اینها را می خوانی من مطمئن هستم ما باهم خواهیم بود.
ولی خدا كند زودتر اتفاق بیفتد طاقتم دیگه تموم شده.
خسته ام خدا… خدایا… چشمهایم را می گشایم دیوار می بینم به بلندای نا امیدی….
بغض می كنم، مثل درختی هستم كه تبر بر شاخسارش فرود می آورد…. نفس در ریشه هایش تنگ می شود….
خدایا دستم را بگیر كمكم كن.
خدایا ایلیارم را به تو سپردم مراقب پسرم باش او كسی را جز تو ندارد…
در این شب تنهایی ام به یكتایی ات سوگند می دهم مرا به پسرم برسان.
عاجزانه در برابرت زانو می زنم و سر به سجده می گذارم تا خود سپیده از تو دلبندم را می خواهم آخر خیلی دلتنگش هستم. خدایا خیلی وقته بی خبرم و دلواپسش هستم معجزه كن تا خبری از او به من برسد.
خدایا هوا سرد شده و كوچولوم كسی را نداره مراقب پسرم باش سرما نخوره مادر پیش او نیست تا صبح نخوابد و پرستاری كند ایلیارم تنها و بی كس است.
بهاره می نوشت و اشك می ریخت آن شب می خواست تا نیمه شب دعا كند سر به سجده بگذارد و خدا خدا كند.
کتاب گمشده ی من نوشته نیر حسین پور قمری توسط انتشارات آوای مهدیس به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان فارسی
من داغونم ایلیار می فهمی، ظاهرا زنده ام و نفس می كشم ولی در خودم نابود شدم تا تو را نبینم روزگارم همین خواهد بود. هر شب با عجله از سر كارم برمی گردم و دنبال دفترچه ام می گردم و قلم به دست می گیرم و عكست را جلوی چشمانم قرار می دهم انگار كه تو پیش من هستی بلند بلند صدات می كنم و می نویسم می دانم روزی اینها را می خوانی من مطمئن هستم ما باهم خواهیم بود.
ولی خدا كند زودتر اتفاق بیفتد طاقتم دیگه تموم شده.
خسته ام خدا… خدایا… چشمهایم را می گشایم دیوار می بینم به بلندای نا امیدی….
بغض می كنم، مثل درختی هستم كه تبر بر شاخسارش فرود می آورد…. نفس در ریشه هایش تنگ می شود….
خدایا دستم را بگیر كمكم كن.
خدایا ایلیارم را به تو سپردم مراقب پسرم باش او كسی را جز تو ندارد…
در این شب تنهایی ام به یكتایی ات سوگند می دهم مرا به پسرم برسان.
عاجزانه در برابرت زانو می زنم و سر به سجده می گذارم تا خود سپیده از تو دلبندم را می خواهم آخر خیلی دلتنگش هستم. خدایا خیلی وقته بی خبرم و دلواپسش هستم معجزه كن تا خبری از او به من برسد.
خدایا هوا سرد شده و كوچولوم كسی را نداره مراقب پسرم باش سرما نخوره مادر پیش او نیست تا صبح نخوابد و پرستاری كند ایلیارم تنها و بی كس است.
بهاره می نوشت و اشك می ریخت آن شب می خواست تا نیمه شب دعا كند سر به سجده بگذارد و خدا خدا كند.