نویسنده کتاب پیش رو تمرکز خود را بر سه کودتای مهمی که در سده چهاردهم خورشیدی در ایران به وقوع پیوست و نقشی که ایالت متحده امریکا در آن ها برعهده داشت قرار داده و پیرامون این موضوع که آیا آمریکا قصد براندازی نظام جمهوری اسلامی نوپای ایران را داشت به کنکاش پرداخته است. مطالب این اثر با بهره گیری از اسناد موجود و گفت و گو با افراد آگاه در زمینه مورد بحث تهیه شده است.
کتاب کودتای ایرانی، جُنگی است از مقالاتی درخصوص سیاستها و دخالتهای آمریکا در ایران در طول سالهای بعد از جنگ جهانی دوم تا دوران انقلاب اسلامی ایران. در این میان، سه کودتای شاخص در طول سالهای بعد از جنگ جهانی دوم در ایران رخ داد که در هر سه، رد پای آمریکا به چشم میخورد: کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲، کودتای تیمسار محمدولی قَرَنی، و کودتای نقاب (در پادگان شهید نوژهی همدان).
چهار مقالهٔ اول کتاب کودتای ایرانی، روایتی است از این سه کودتا. دو مقالهٔ نخست، به روایت کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ (عملیات آژاکس یا چکمه) میپردازد. مقالهٔ اول به ایجاد و گسترش شبکهای موسوم به بِداَمن (BEDAMN) میپردازد که جنبهی فرهنگی- تبلیغاتی داشت و برای مقابله با فعالیتهای شوروی و خصوصاً حزب توده در ایران ایجاد شد و بعدها علیه نهضت ملی و دولت دکتر محمد مصدق بکار رفت. این شبکه در به سرانجام رسیدن و موفقیت کودتا، نقشی تعیین کننده داشت.
مقالهٔ دوم هم به روایت خود کودتای ۲۸ مرداد میپردازد. گازیوروسکی برای این کار، با عوامل اصلی و مستقیم کودتا مصاحبههای زیادی کرده است. مقالهٔ سوم، روایتی است از کودتایی که عدهای به سرکردگی تیمسار قرنی قصد انجام آن را داشتند اما در نطفه خفه شد. مقالهٔ چهارم هم روایتی است مفصل از فعالیتهای مخالفان جمهوری اسلامی در نیروهای نظامی که قصد انجام کودتا در تابستان ۱۳۵۹ را داشتند اما در شب انجام کودتا، قضیه فاش شد و عوامل بسیاری بازداشت شدند.
بخش دوم کتاب کودتای ایرانی هم دو مقاله است با این پرسش اصلی که «آیا در ایران بعد از انقلاب اسلامی، آمریکا قصد براندازی نظام نوپای جمهوری اسلامی را داشته است یا خیر؟». این مقالات هم مبتنی بر اسناد منتشر شده توسط دانشجویان پیرو خط امام از سفارت آمریکا در تهران، عوامل سیاسی آمریکایی مستقر در تهران و نیز نیروهای اطلاعاتی این کشور است و در انتها به پاسخی متفاوت از باورهای رایج نسبت به پرسش گفته شده میپردازد.
بخشی از متن کتاب
روابطِ ایران و امریکا بعدِ انقلابِ اسلامی
بعدِ اینکه انقلابیهای اسلامگرا در بهمنماهِ ۱۳۵۷ قدرت را به دست گرفتند، ایران کماکان پُرآشوب و بیثبات باقی ماند. رهبرِ برجستهٔ انقلاب، آیتالله خمینی، بازرگان را مأمورِ تشکیلِ دولتی موقت کرد، دولتی که تا زمانِ تصویبِ قانونِ اساسیِ تازه و برگزاریِ انتخاباتِ سراسری، مهارِ اوضاع را در دست بگیرد. بازرگان استادِ دانشگاهِ تهران و رهبرِ نهضتِ آزادیِ ایران، حزبی اسلامی و تحولخواه، بود. او هیئتِ دولتی منصوب کرد متشکل از میانهروهایی همسو و همسلیقه، که عزمِ برقراریِ دوبارهٔ نظم در کشور و تداومِ ارائهٔ خدماتِ دولتیِ ضروری را به مردم داشتند. انقلاب پای طیفی از اسلامگراها و دارودستههای چپگرای تُندرو را به میدان باز کرده بود که حالا حسابی مسلح و آکنده از شورِ انقلابی بودند و هر کدام قصد داشتند آرمانهای ایدئولوژیکِ خودشان را عملی کنند. این تُندروها، که هر کدام مشرب و موضعِ متفاوتی داشتند، پیوسته و مداوم به بازرگان و همکارانش حمله میبردند و آنها را درگیرِ نبرد و نزاع میکردند. در حقیقت، این اسلامگراهای تُندرو بودند که فرمانده نیروهای مسلحِ ایران، ولیالله قرنی، را کُشتند و فهرستِ اهدافِ آیندهٔ تروری منتشر کردند که اسمِ عباس امیرانتظام، معاونِ بازرگان، و ابراهیم یزدی، وزیرِ امورخارجهٔ او، تویش بود. آیتالله خمینی به بازرگان احترام میگذاشت اما میخواست حرکت به سوی تحققِ تصورش از حکومتِ اسلامی پُرشتابتر باشد. هر چه از سالِ ۱۳۵۸ میگذشت، بازرگان و همکارانش بیشتر و بیشتر به حاشیه میرفتند و توانشان را برای تحققِ برنامههای میانهروانهشان یا پایان دادن به آشوبها و رفتارهای تُندروانه از دست میدادند، آشوبها و رفتارهایی که داشتند تمامِ کشور را فرامیگرفتند.
ایران ضمناً با تهدیدهای هردَمفزاینده از بیرون هم مواجه بود. اصلیترین تهدید از سوی عراق بود که رهبرانِ بعثیاش از تحریکِ جمعیتِ شیعهٔ کشورشان از سوی ایران خشمگین بودند، و ادعاهایی مکتوم داشتند دربارهٔ مالکیتِ بخشهایی از خاکِ ایران. عراق از سالِ ۱۳۵۲ به اینسو دست به افزایشِ گستردهٔ قوا و توانِ نظامیاش زده بود، تعدادِ نیروهای زمینی و خودروهای زرهیاش را دو برابر و توانِ استفاده از تانکهایش را پنج برابر کرده بود، ناوگانِ نیروی هواییاش را ۶۵ درصد گسترش و قابلیتهای سیستمِ دفاعِ هوایی و دریاییاش را بهبود داده بود. در همین دوره نیروهای مسلحِ ایران هم افزایش و گسترشِ عظیمی از سر گذراند، اما از زمانِ انقلاب به اینسو، متعاقبِ فرارِ گستردهٔ نظامیان به خارج از کشور و پاکسازیهای وسیع، ضعیف شده بود. در نتیجه، بنا به ارزیابیِ «مؤسسهٔ ملیِ برآوردِ اطلاعاتِ ایالاتِ متحد»۶۳ در خردادماهِ ۱۳۵۸، حالا عراق «برتریِ قابلتوجهی در تعداد و قابلیتهای نیروهایی نظامی داشت که میتوانست برای حمله روانهٔ ایران کند.» درگیریهای مرزی و جنگِ تبلیغاتیِ تُندوتیزی بینِ دو کشور در جریان بود. رهبرانِ ایران اعتقاد داشتند عراق محرکِ سرکشیها و ناآرامیهای عربها و کُردهای ایران است.