رمان کلیسای جامع و چند داستان دیگر نوشته ریموند کارور با ترجمه فرزانه طاهری، توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی
امریکای کارور امریکای استیصال است، فرورفته در غباری از درد و سرخوردگی.
دنیایی که کارور خلق می کند دنیای آدم هایی است که رویاهاشان را از دست داده اند. با خواندن هر داستان کارور گویی پا به خیابانی گذاشته ایم به ظاهر آشنای آشنا، اما کمی پیشتر که می رویم احساس می کنیم سر هر پیچی خطری در کمین ماست، یا زمین زیر پایمان حالاست که به ناگهان دهان گشاید. باید مراقب بود. به آخر که می رسیم، گرچه اغلب حادثه ای عجیب یا وحشتناک هم رخ نداده است، باز احساس می کنیم که خرد و خسته ایم، گویا جایی، کسی پتکی بر مغزمان کوفته است.
به راستی چرا چنین تاثیری در ما می گذارد؟ ایجازش است یا چنان که خود می گوید، اکراهش از بار کردن عاطفه بر کلمات؟ ما را در برابر تابلویی می نشاند که جا به جایش زدگی یا ریختگی دارد، نخ نما شده است و پشت آن چیزی را می شود به یک نظر دید، چیزی که از دیدنش وحشت می کنیم. به راستی چیست؟ روزمرگی است و بی برو باری هستی؟ تنهایی آدم هاست؟ درماندگی است؟ یا هیچ نیست، خلا است که دلهره مان را برمی انگیزد؟
رمان کلیسای جامع و چند داستان دیگر نوشته ریموند کارور با ترجمه فرزانه طاهری، توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی
امریکای کارور امریکای استیصال است، فرورفته در غباری از درد و سرخوردگی.
دنیایی که کارور خلق می کند دنیای آدم هایی است که رویاهاشان را از دست داده اند. با خواندن هر داستان کارور گویی پا به خیابانی گذاشته ایم به ظاهر آشنای آشنا، اما کمی پیشتر که می رویم احساس می کنیم سر هر پیچی خطری در کمین ماست، یا زمین زیر پایمان حالاست که به ناگهان دهان گشاید. باید مراقب بود. به آخر که می رسیم، گرچه اغلب حادثه ای عجیب یا وحشتناک هم رخ نداده است، باز احساس می کنیم که خرد و خسته ایم، گویا جایی، کسی پتکی بر مغزمان کوفته است.
به راستی چرا چنین تاثیری در ما می گذارد؟ ایجازش است یا چنان که خود می گوید، اکراهش از بار کردن عاطفه بر کلمات؟ ما را در برابر تابلویی می نشاند که جا به جایش زدگی یا ریختگی دارد، نخ نما شده است و پشت آن چیزی را می شود به یک نظر دید، چیزی که از دیدنش وحشت می کنیم. به راستی چیست؟ روزمرگی است و بی برو باری هستی؟ تنهایی آدم هاست؟ درماندگی است؟ یا هیچ نیست، خلا است که دلهره مان را برمی انگیزد؟