کتاب کسی برای دوشیزه بلندیش دسته گل ارکیده نفرستاد نوشته جیمزهادلی چیس با ترجمه فرهاد منشوری, توسط انتشارات ترانه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات انگلیسی, داستان کوتاه و مجموعه داستان خارجی, رمان خارجی
کتاب حاضر، داستانی است که در یک بعدازظهر ماه جولای، ماه گرمای شدید، با آسمان بیباران و بادهای سوزان و پر گردوغبار شروع میشود. در حاشیه تقاطع «فورت اسکات» و جادههای منتهی به «نوادا» و بزرگراه پنجاهوچهار، که جاده اصلی «پیتسبرگ» به «کانزاس سیتی» است، پمپبنزینی با یک سالن غذاخوری قرار دارد؛ بنای چوبی زهوار دررفتهای با یک پمپبنزین، که توسط بیوه زنی سالمند و دختر چاق موطلاییاش اداره میشود.
در داستان میخوانیم: «ماما «گریسون» زنی بود تنومند، با هیکلی بیاندازه چاق و گوشتآلود. گوشت صورتش مثل دو کیسه شل از دو گونهاش آویزان بود. موهای چیندارش به رنگ مشکی تند نامطبوعی رنگشده بود. چشمان ریز براقاش مثل شیشه سرد و بیحالت بود. یک پیراهن کثیف توری به رنگ کرم پوشیده بود. بازوهای عظیماش با آن رگهای خونی برجسته رگهرگه. لابلای شبکه توری پیراهناش، مانند خمیری که از صافی رد شده باشد، بیرون زده بودند. از نظر جسمانی بهاندازه یک مرد قوی بود. پیرزن زشت و ترسناکی بود و همه افراد دار و دستهاش ازجمله اسلیم، بهشدت از او میترسیدند».
کتاب کسی برای دوشیزه بلندیش دسته گل ارکیده نفرستاد نوشته جیمزهادلی چیس با ترجمه فرهاد منشوری, توسط انتشارات ترانه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات انگلیسی, داستان کوتاه و مجموعه داستان خارجی, رمان خارجی
کتاب حاضر، داستانی است که در یک بعدازظهر ماه جولای، ماه گرمای شدید، با آسمان بیباران و بادهای سوزان و پر گردوغبار شروع میشود. در حاشیه تقاطع «فورت اسکات» و جادههای منتهی به «نوادا» و بزرگراه پنجاهوچهار، که جاده اصلی «پیتسبرگ» به «کانزاس سیتی» است، پمپبنزینی با یک سالن غذاخوری قرار دارد؛ بنای چوبی زهوار دررفتهای با یک پمپبنزین، که توسط بیوه زنی سالمند و دختر چاق موطلاییاش اداره میشود.
در داستان میخوانیم: «ماما «گریسون» زنی بود تنومند، با هیکلی بیاندازه چاق و گوشتآلود. گوشت صورتش مثل دو کیسه شل از دو گونهاش آویزان بود. موهای چیندارش به رنگ مشکی تند نامطبوعی رنگشده بود. چشمان ریز براقاش مثل شیشه سرد و بیحالت بود. یک پیراهن کثیف توری به رنگ کرم پوشیده بود. بازوهای عظیماش با آن رگهای خونی برجسته رگهرگه. لابلای شبکه توری پیراهناش، مانند خمیری که از صافی رد شده باشد، بیرون زده بودند. از نظر جسمانی بهاندازه یک مرد قوی بود. پیرزن زشت و ترسناکی بود و همه افراد دار و دستهاش ازجمله اسلیم، بهشدت از او میترسیدند».