کتاب چنین گفت زرتشت کتابی برای همه کس و هیچ کس نوشته فردریش نیچه ترجمه مهرداد یوسفی توسط انتشارات نیک فرجام به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: فلسفه، عرفان، ادبیات آلمانی
آن جوان چون سخن میگفت اشک از گونههایش فرو میریخت. امّا زرتشت او را در آغوش گرفت و با خود بُرد. و چون اندکی پیش رفتند زرتشت گفت: بسیار بیقرارم. چشمانت در بیان خطری که در کمینِ تو نشسته روشنتر از زبانت سخن میگوید. ای برادر، تو هنوز نرستهای. بلکه همواره برای رسیدن به رهایی در تلاشی و در این جستجو احساساتت ـ چون کسی که در خواب راه برود ـ هر چه رقیقتر شده است.تو میخواهی رها از هر بندی به سوی قلّهها اوج گیری. روحت مشتاقِ جولانگاه ستارگان است. ولی غرایزِ نفسانیات هم مشتاقِ رهاییاند. سگانِ شرزهات نیز خواهان آزادی خویشاند و هنگامی که جانت آرزو داشت که زنجیرها را همه بشکند و بندها را بگسلد، آنان در لانههای خویش شادمانه زوزه میکشیدند و من اینک تو را رسته از بند نمیبینم و تو هنوز دربندی و مشتاقِ آزادی. جانهای چنین زندانی را به زیرکی وصف میکنند، امّا قرین نیرنگ و تباهکاری.
آزاد اندیشان باید خود را از عاداتی که در آنان بر جای مانده ـ چون عواطف و آلودگیها ـ پاک دارند تا چشمانشان رخشان و شفّاف گردد. من از خطری که در کمینِ تو نشسته است، بیخبر نیستم. لذا تو را به عشق و امیدت سوگند میدهم که مبادا عشق و امیدت را وانهی. هنوز احساسی از بزرگواری در تو هست، و مردم هنوز به رغم آنکه تو را خوش ندارند و بدخواهِ تو هستند، نکویت میدارند. مردم چون در خیابان بر کریمان میگذرند، احترامی برای آنان قایل نمیشوند، امّا شایستگان به آنان اهتمام میورزند و چون از کسی کرامت ببینند او را شایسته میشمارند تا این بار بتوانند او را برده سازند.
کریم میخواهد که چیزی و فضیلتی نوین بیافریند. حال آنکه شایستگان تنها به کهنه میاندیشند و بسیار میخواهند و میکوشند تا آن را پایدار نگاه دارند. اگر کریمان شایسته شوند، دیگر خطری متوجّه آنان نیست، بلکه وقتی خطر در کمینِ اوست که گستاخ و ویرانگر باشد. بخشندگانی را میشناسم که سرآغازشان از رسیدن به آرزوهایی بس بلند نشانه داشت، امّا دیری نپایید که همه آرزوهای بلند را به ریشخند گرفتند و چنان زیستند که وقاحت فرا رویشان در گذر بود و آرزوهاشان پیش از آنکه در میان آید، از میان میرفت و بامدادان هر هدفی را که دنبال میکردند، شامگاهان به سستی آن گواهی میدادند.»
کتاب چنین گفت زرتشت کتابی برای همه کس و هیچ کس نوشته فردریش نیچه ترجمه مهرداد یوسفی توسط انتشارات نیک فرجام به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: فلسفه، عرفان، ادبیات آلمانی
آن جوان چون سخن میگفت اشک از گونههایش فرو میریخت. امّا زرتشت او را در آغوش گرفت و با خود بُرد. و چون اندکی پیش رفتند زرتشت گفت: بسیار بیقرارم. چشمانت در بیان خطری که در کمینِ تو نشسته روشنتر از زبانت سخن میگوید. ای برادر، تو هنوز نرستهای. بلکه همواره برای رسیدن به رهایی در تلاشی و در این جستجو احساساتت ـ چون کسی که در خواب راه برود ـ هر چه رقیقتر شده است.تو میخواهی رها از هر بندی به سوی قلّهها اوج گیری. روحت مشتاقِ جولانگاه ستارگان است. ولی غرایزِ نفسانیات هم مشتاقِ رهاییاند. سگانِ شرزهات نیز خواهان آزادی خویشاند و هنگامی که جانت آرزو داشت که زنجیرها را همه بشکند و بندها را بگسلد، آنان در لانههای خویش شادمانه زوزه میکشیدند و من اینک تو را رسته از بند نمیبینم و تو هنوز دربندی و مشتاقِ آزادی. جانهای چنین زندانی را به زیرکی وصف میکنند، امّا قرین نیرنگ و تباهکاری.
آزاد اندیشان باید خود را از عاداتی که در آنان بر جای مانده ـ چون عواطف و آلودگیها ـ پاک دارند تا چشمانشان رخشان و شفّاف گردد. من از خطری که در کمینِ تو نشسته است، بیخبر نیستم. لذا تو را به عشق و امیدت سوگند میدهم که مبادا عشق و امیدت را وانهی. هنوز احساسی از بزرگواری در تو هست، و مردم هنوز به رغم آنکه تو را خوش ندارند و بدخواهِ تو هستند، نکویت میدارند. مردم چون در خیابان بر کریمان میگذرند، احترامی برای آنان قایل نمیشوند، امّا شایستگان به آنان اهتمام میورزند و چون از کسی کرامت ببینند او را شایسته میشمارند تا این بار بتوانند او را برده سازند.
کریم میخواهد که چیزی و فضیلتی نوین بیافریند. حال آنکه شایستگان تنها به کهنه میاندیشند و بسیار میخواهند و میکوشند تا آن را پایدار نگاه دارند. اگر کریمان شایسته شوند، دیگر خطری متوجّه آنان نیست، بلکه وقتی خطر در کمینِ اوست که گستاخ و ویرانگر باشد. بخشندگانی را میشناسم که سرآغازشان از رسیدن به آرزوهایی بس بلند نشانه داشت، امّا دیری نپایید که همه آرزوهای بلند را به ریشخند گرفتند و چنان زیستند که وقاحت فرا رویشان در گذر بود و آرزوهاشان پیش از آنکه در میان آید، از میان میرفت و بامدادان هر هدفی را که دنبال میکردند، شامگاهان به سستی آن گواهی میدادند.»