کتاب چشمان کهربایی درخت مر نوشته رقیه کبیری ترجمه حمزه فراهتی توسط انتشارات نشانه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: زبان و ادبیات ملل، رمان های خارجی، داستان های خارجیبراندازی حکومت پیشین به بارش تگرگی میماند که بهشدت باریده و بند آمده بود. نیروهای دستنشاندهی کودتا به مکانهایی از پیش معینشده هجوم برده بودند. آثار کودتا در جای جای پایتخت به چشم میخورد. درهای شکسته، خانههای زیر و رو شده، اشیای دستکاریشده، خوابگاههای بههم ریختهی دانشجویی...
تاریکی شب همیشه برای کودتاچیان فاکتور مهمی است. یورش بردن به خانههای از پیش مشخصشده بسان پرندههای شببیدار و دستگیری و ضرب و شتم مخالفان از نشانههای مشترک بسیاری از کودتاهای روی داده در جهان است. با تمام این تجربهها به تدبیر دلالباشی کودتای کشور نیواک در صلات ظهر روی داده بود.
فصلی تازه آغاز شده بود. درختان به آرامی جوانه میزدند. خیابانهای پایتخت مثل هر روز از مردم پر و خالی میشد. زنگ مدرسهها سر وقت به صدا در آمده بود و باز شدن درِ مدارس تداعیگر باز شدن مجرای آب بود. دانشآموزان همین که از مدرسه بیرون میآمدند همانند خروج آب از مجرا، چند شاخه میشدند. عدهای به راست، عدهای دیگر به چپ، برخی به بیراههای در راست و برخی دیگر به بیراههای در چپ راهی میشدند. در راستهبازارها و تیمچهها خرید و فروش مثل همیشه رواج داشت. کارمندها سر وقت به محل کارشان میرفتند و کارگران به تغییر فصل امید بسته بودند و هوای حساب و کتاب معاش خود را داشتند. ماشینها همین که به چراغ قرمز میرسیدند، تا روشن شدن چراغ سبز توقف میکردند. همانند تمام پایتختهای جهان، در پایتخت نیواک نیز با اینکه همه چیز و همه کاری به قاعده نبود، اما به قاعده دیده میشد.
مردم با اخبار ظهر از روی دادن کودتا باخبر شده بودند. بعضی به کشورهای همسایه و شهرهای دیگر متواری و برخی دیگر در مکانهای دور از دسترس پنهان شدند. روشنفکران و هنرمندان و اشخاص مخالف کودتا را که از کشور متواری نشده بودند، دستگیر و بسان رمه گوسفند و بره روانه زندانها کردند.
سرنگونی حکومت برای عدهای از مردم امر مهمی به شمار نمیآمد. میگفتند سران حکومت آمدنی و رفتنیاند. هر کسی میخواهد بیاید و هر کسی نیز میخواهد برود. این عده تنها دغدغه کسب نان روزانه خود را داشتند.
چنان بلبشویی در کشور بهپا شده بود که سگ صاحبش را نمیشناخت. دادگاههای صحرایی شب و روز حکم صادر میکردند. روزی نبود که نشانچیهای بیسرجوخه و آموزشندیده جوخه اعدام با سلاحهای خود محکومان را چون برگی از درخت زندگی ساقط نکنند. با تمام اینها، عدهای از مردم نیواک نیز، مثل مردم کشورهای دیگر، گویی که هیچ حادثهای روی نداده، سرگرم زندگی روزمرهشان بودند. عدهای به رویداد کودتا بیتفاوت نبودند، خبرهای کسب کرده از رادیوهای خارجی و شبکههای مجازی را در گوش دوست و آشنا پچپچ میکردند. اما این پچپچکردنها نیز ریسک بزرگی بود. طبق اعلان حکومت هر شهروند یک مأمور امنیت سیویل به حساب میآمد. مشخص نبود خواهر و برادر و فامیل و همسایهای که در گوشش پچپچ میکنی، مأمور سیویل حکومت است یا فردی از مردم عادی.
کتاب چشمان کهربایی درخت مر نوشته رقیه کبیری ترجمه حمزه فراهتی توسط انتشارات نشانه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: زبان و ادبیات ملل، رمان های خارجی، داستان های خارجیبراندازی حکومت پیشین به بارش تگرگی میماند که بهشدت باریده و بند آمده بود. نیروهای دستنشاندهی کودتا به مکانهایی از پیش معینشده هجوم برده بودند. آثار کودتا در جای جای پایتخت به چشم میخورد. درهای شکسته، خانههای زیر و رو شده، اشیای دستکاریشده، خوابگاههای بههم ریختهی دانشجویی...
تاریکی شب همیشه برای کودتاچیان فاکتور مهمی است. یورش بردن به خانههای از پیش مشخصشده بسان پرندههای شببیدار و دستگیری و ضرب و شتم مخالفان از نشانههای مشترک بسیاری از کودتاهای روی داده در جهان است. با تمام این تجربهها به تدبیر دلالباشی کودتای کشور نیواک در صلات ظهر روی داده بود.
فصلی تازه آغاز شده بود. درختان به آرامی جوانه میزدند. خیابانهای پایتخت مثل هر روز از مردم پر و خالی میشد. زنگ مدرسهها سر وقت به صدا در آمده بود و باز شدن درِ مدارس تداعیگر باز شدن مجرای آب بود. دانشآموزان همین که از مدرسه بیرون میآمدند همانند خروج آب از مجرا، چند شاخه میشدند. عدهای به راست، عدهای دیگر به چپ، برخی به بیراههای در راست و برخی دیگر به بیراههای در چپ راهی میشدند. در راستهبازارها و تیمچهها خرید و فروش مثل همیشه رواج داشت. کارمندها سر وقت به محل کارشان میرفتند و کارگران به تغییر فصل امید بسته بودند و هوای حساب و کتاب معاش خود را داشتند. ماشینها همین که به چراغ قرمز میرسیدند، تا روشن شدن چراغ سبز توقف میکردند. همانند تمام پایتختهای جهان، در پایتخت نیواک نیز با اینکه همه چیز و همه کاری به قاعده نبود، اما به قاعده دیده میشد.
مردم با اخبار ظهر از روی دادن کودتا باخبر شده بودند. بعضی به کشورهای همسایه و شهرهای دیگر متواری و برخی دیگر در مکانهای دور از دسترس پنهان شدند. روشنفکران و هنرمندان و اشخاص مخالف کودتا را که از کشور متواری نشده بودند، دستگیر و بسان رمه گوسفند و بره روانه زندانها کردند.
سرنگونی حکومت برای عدهای از مردم امر مهمی به شمار نمیآمد. میگفتند سران حکومت آمدنی و رفتنیاند. هر کسی میخواهد بیاید و هر کسی نیز میخواهد برود. این عده تنها دغدغه کسب نان روزانه خود را داشتند.
چنان بلبشویی در کشور بهپا شده بود که سگ صاحبش را نمیشناخت. دادگاههای صحرایی شب و روز حکم صادر میکردند. روزی نبود که نشانچیهای بیسرجوخه و آموزشندیده جوخه اعدام با سلاحهای خود محکومان را چون برگی از درخت زندگی ساقط نکنند. با تمام اینها، عدهای از مردم نیواک نیز، مثل مردم کشورهای دیگر، گویی که هیچ حادثهای روی نداده، سرگرم زندگی روزمرهشان بودند. عدهای به رویداد کودتا بیتفاوت نبودند، خبرهای کسب کرده از رادیوهای خارجی و شبکههای مجازی را در گوش دوست و آشنا پچپچ میکردند. اما این پچپچکردنها نیز ریسک بزرگی بود. طبق اعلان حکومت هر شهروند یک مأمور امنیت سیویل به حساب میآمد. مشخص نبود خواهر و برادر و فامیل و همسایهای که در گوشش پچپچ میکنی، مأمور سیویل حکومت است یا فردی از مردم عادی.